سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران

نسخه کامل: چگونه می توانید کسب و کارتان را متحول کنید.....
شما در حال مشاهده نسخه تکمیل نشده می باشید. مشاهده نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
صفحه ها: 1 2 3 4 5
داستان این مجموعه گزارش درباره شرکتی نه چندان بزرگ اما بسیار موفق است که با تکیه بر اصولی که از نظر منطقی چندان درست به نظر نمی رسند به درآمدهای میلیونی رسیده است.

با استناد به سایت بانکی
پیشنهادم به شما این است که خواندن این رشته گزارش ها را از دست ندهید:



ما حرف های تازه ای در مورد ساخت، اجرا و رشد (یا عدم رشد) کسب و کارها داریم.

این حرف ها البته بر پایه تئوری های علمی نیست بلکه نشات گرفته از تجربه 10 ساله ما در کسب و کارمان است.


شرکت ما شرکتی کوچک است و کارش تولید نرم افزار برای شرکت ها و گروه ها است. و خوب است بدانید که بیش از 3 میلیون نفر در جای جای دنیا از نرم افزارهای ما استفاده می کنند.

کار ما در زمینه طراحی وب سایت با 3 نفر در سال 1999 شروع شد. در سال 2004 زمانی که از نرم‌افزار مدیریت پروژه ای مورد استفاده مان خسته شدیم، تصمیم گرفتیم نیاز واقعی مان را خودمان تولید کنیم، به همین دلیل ساده Basecamp متولد شد!

وقتی این نرم افزار را به دوستان و همکارن مان نشان دادیم، آنها گفتند ما هم دقیقا چنین نرم افزاری برای شرکتمان نیاز داریم!

5 سال بعد این نرم افزار در سال سودآوری میلیون دلاری برای ما داشت.

اکنون شرکت ما نرم افزارهای دیگری هم تولید می کند که در سراسر جهان از آنها استفاده می شود، Highrise ، Backpack، Campfire و فریم ورک متن باز ruby on rails

برخی تصور می کنند شرکت ما اکنون یک شرکت عریض و طویل با نیروهای زیاد و هزینه گزاف است، درحالیکه اصلا اینطور نیست. ما کوچک (یک شرکت 16 نفره)، کم هزینه و پردرآمد هستیم.

خیلی ها باورهای ما را باور ندارند، آنها به دیگران توصیه می کنند که توصیه های ما را جدی نگیرند. حتی برخی ما را بی مسئولیت، توهمی و غیر حرفه ای خطاب می کنند!

آنها فکر می کنند برای موفق کردن یک کسب کار به جلسات متمادی، بودجه های آنچنانی، هیئت مدیره، تبلیغات، تیم فروش و ده ها پارامتر دیگر نیاز است.

باور این موضوع که می شود شرکتی را اداره کرد که کارمندانش در هشت شهر متفاوت دو کشور زندگی می کنند و در کارشان موفق می شوند، برای آنها سخت است.

به باور آنها نمی توان شرکتی را بدون پیش بینی های مالی و برنامه ریزی پنج ساله موفق کرد. خیلی ساده است، آنها اشتباه می کنند!

آنها می گویند شما برای حضور در صفحات سایت های مشهور خبری و روزنامه نیاز به یک تیم روابط عمومی قوی دارید. آنها اشتباه می کنند!

آنها می گویند شما با بازگو کردن رازهای کسب و کار خود توان باقی ماندن در رقابت با رقبای خود را نخواهید داشت. باز هم آنها اشتباه می کنند!

آنها می گویند شما بدون بودجه های هنگفت تبلیغات و بازاریابی نمی توانید رقابت کنید و نمی توانید با محصولی که کمتر از محصول رقیب شما امکانات دارد موفق شوید.

آنها چیزهای زیاد دیگری هم می گویند. حرف ما اما این است که آنها اشتباه می کنند و آن را ثابت خواهیم کرد.

در ابتدا با کسب و کار آغاز می کنیم و به طور کامل توضیح می دهیم که چرا زمان دور ریختن افکار قدیمی درباره چگونگی راه اندازی یک کسب و کار فرا رسیده است.

بعد ایده های قدیمی را بازساری می کنیم. در این فرایند شما می آموزید که چگونه یک کسب و کار راه بیاندازید، چرا نیاز به زیاد فکر کردن ندارید، چه زمانی کار را راه بیاندازید، چگونه از دنیای بسته این روزها خلاص شوید، چه کسانی را چه زمانی استخدام کنید و چطور همه چیز را تحت کنترل داشته باشید.



این مجموعه گزارش رویکردی متفاوت به کسب و کار دارد و برای کسانی است که متفاوت فکر می کنند؛ از کسانی که هیچ وقت در رویایی کسب و کار خود نبودند تا کسانی که هم اکنون کسب و کاری موفق دارند.

این مجموعه متعلق است به کارآفرینان سخت کوش در دنیای کسب وکار؛ همان کسانی که از ابداع، رهبری و فتح قله های موفقیت لذت می برند. همچنین برای صاحبان کسب و کارهای کوچک مناسب است. کسانی که اگرچه از بزرگان دنیای کسب و کار نیستند اما کسب و کارشان در اولویت زندگی شان است و همیشه در جستجوی نکته هایی برای بهتر کردن کارشان هستند.

این مجموعه همچنین متعلق است به کسانی که با وجود درگیر شدن با روزمرگی دوران کارمندی همیشه با رویای کسب و کار خود زندگی می کنند. اینطور افراد اگرچه از کاری که می کنند لذت می برند، اما روسای خود را دوست ندارند و یا شاید این روزمرگی آنها را خسته کرده است و در رویایی انجام کاری هستند که عاشقانه دوستش می دارند.


در نهایت ، مجموعه گزارش حاضر متعلق است به کسانی که هیچ وقت به دنبال راه اندازی یک کسب و کار برای خودشان نبودند، شاید آنها فکر می کنند برای اینکار ساخته نشده اند، شاید هم تصورشان این است که زمان و پول کافی برای اینکار ندارند، شاید اینگونه می اندیشند که این ریسک بیش از توان آنها است، شاید هم دنیای کسب و کار را دنیایی کثیف می پندارند. به خاطر همین شاید ها است که خواندن این گزارش به چنین افرادی توصیه می شود.


یک واقعیت جدید وجود دارد، امروز هر کسی می تواند کسب و کاری را آغاز کند، ابزارهای که قبلا قابل حصول نبودند امروزه به سادگی در دسترس هستند، داشتن تکنولوژی های که قبلا کلی هزینه داشت امروزه با مبالغی اندک و حتی رایگان در دسترس هستند. یک نفر می تواند کار یک ، دو یا سه نفر و یا حتی کل یک کسب و کار را انجام دهد.


کارهایی که روزگاری نه چندان دور غیرممکن بود، اکنون به سادگی قابل انجام است. شما برای انجام کارهای خود نیازمند 60، 80 یا 100 ساعت کار در هفته نیستید و 10 تا 40 ساعت به کل کفایت می کند.


لازم نیست کل پس انداز زندگی خود را برای خرید قایقی پر از ریسک هزینه کنید، حتی می تواند با راه اندازی یک کسب وکار کوچک در کنار کاری که انجام می دهید نیاز مالی خود را تامین کنید، حتی بدون دفتر کار برای کسانی کار کنید که هیچ وقت آنها را ندیده اید و کیلومترها دورتر از شما زندگی می کنند.


اکنون زمان تجدید نظر در مورد کلمه "کار" است ، اجازه بدهید شروع کنیم!

پس با ما همراه باشید.........
1- فنون مبارزه

فراموش کردن دنیای واقعی

این کار در دنیای واقعی جواب نمی دهد! این پاسخی است که شما از اغلب آدم ها هنگام صحبت از ایده های جدید خود می شنوید.

دنیای واقعی جای کسل کننده ای برای زندگی است؛ جاییکه ایده های جدید، راهکارهای بدیع و مفاهیم تازه در آن جایی ندارد. جایی که ضرب المثل خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو در آن ستوده می شود!

اگر نگاهی دقیق به این دنیای واقعی بیندازید مناظر کسالت بار آن را خواهید دید. خواهید دید که ایده های بدیع جایی در آن ندارد و کسی در آن آماده دگرگونی نیست.

و بدتر اینکه آنها می خواهند شما را در چاله ای که خودشان زندگی می کنند فرو برند. اگر سرشار و جاه طلب باشید سعی می کنند بهتان بقبولانند که ایده هایتان نشدنی است و زمان را بابتشان به هدر ندهید.

توجهی به آنها نکنید. ممکن است دنیا برای آنها با همین واقعیت ها باشد اما این به آن معنا نیست که شما مجبورید در دنیای آنها زندگی کنید.

ما این مسئله را به خوبی لمس کرده ایم، چراکه شرکت مان به شکل های مختلف دنیای واقعی را شکست داده است.

در دنیای واقعی نمی توان یک شرکت با دوجین کارمند پخش شده در 8 شهر دو کشور مختلف داشت. در دنیای واقعی نمی توان میلیون ها مشتری را بدون بخش فروش و تبلیغات جذب کرد. در دنیای واقعی رسم نیست که فرمول موفقیت را فاش کرد.

اما ما همه این کارها را انجام دادیم و شکوفاتر نیز شدیم!

دنیای واقعی هیچ جا نیست، یک نوع فقدان است، توجیهی برای تلاش نکردن و قطعا آورده ای برای شما نخواهد داشت.
یادگیری از اشتباه ها و شکست ها یکجور مبالغه است

در عالم کسب و کار شکست به یک مانع قابل انتظار تبدیل شده است.

همیشه می شنوید که از هر 10 کسب و کار، 9 کسب و کار با شکست روبه رو می شوند، می شنوید که شانس موفقیت کسب و کارتان حداقل است و باز می شنوید که شکست شخصیت انسان را می سازد.

در این فضای ناامیدی تنفس نکنید. شکست دیگران، شکست آنهاست، نه شما.

اگر دیگران نمی توانند محصولات خود را بازاریابی کنند، این موضوع به شما ارتباطی ندارد. اگر دیگران نمی توانند یک تیم درست کنند، این موضوع هم به شما ارتباطی ندارد و اگر دیگران نمی توانند خدمات خود به شایستگی ارزش گذاری کنند، باز هم این موضوع به شما ارتباطی ندارد. اگر دیگران نمی توانند به اندازه تلاشی که می کنند برداشت کنند، خب پس شما برداشت کنید.

تصور رایج و غلط دیگر این است: باید از شکست های خود درس بگیرید! واقعا چه درسی از شکست می شود گرفت؟ در واقع فقط درباره کارهایی که نباید انجام دهید، خواهید آموخت. اما ارزش آن چیست؟! شما هنوز نمی دانید چه کاری را باید انجام دهید.

اما یادگیری از پیروزی ها و موفقیت ها ابزار واقعی موفقیت های بعدی را به شما می دهد. وقتی نتیجه کاری موفقیت آمیز باشد، متوجه می شوید چه چیزی به خوبی کار می کند و می توانید آن را دوباره انجام دهید. و در مسیر بعد به احتمال زیاد آن کار را بهتر انجام خواهید داد.

شکست پیش نیاز پیروزی نیست. نتایج یک مطالعه در دانشگاه هاروارد نشان می دهد کارآفرینان موفق، مستعد موفقیت های بعدی هستند (با احتمال 34 درصد)، اما کارآفرینانی که در کار اول خود شکست خورده اند، در کار بعدی دقیقا شانسشان معادل کسانی است که برای اولین بار شروع می کنند (با احتمال 23 درصد)
این بدان معناست که شکست خورده ها نسبت به کسانی که تازه شروع کرده اند مزیتی ندارند. موفقیت فقط یک تجربه قابل توجه است.


نباید شگفت زده شوید، طبیعت نیز اینگونه کار می کند. تکامل بر پایه شکست ها استوار نیست و نشات گرفته از پدیده هایی است که به خوبی کار می کرده اند. شما هم اینگونه باشید.
[تصویر: rework2.jpg]

برنامه ریزی، حدس و گمان است

برنامه ریزی های بلند مدت تجاری یک فانتزی است، مگر اینکه شما غیب گو باشید. فاکتورهای مختلفی وجود دارد که خارج از اراده شماست. شرایط بازار و مشتریان، تصمیم های رقبا، اوضاع اقتصادی و ...

برنامه ریزی به شما این تصور را القاء می کند که همه چیز تحت کنترل است، در حالی که واقعا اینطور نیست.

چرا ما برنامه ریزی را با عنوان درست اش استفاده نکنیم: حدسیات! شروع کنید: حدسیات تجاری به جای برنامه ریزی تجاری، حدسیات مالی به جای برنامه ریزی مالی و حدسیات استراتژیک به جای برنامه ریزی استراتژیک. خوب حالا دیگر خیلی نگران شان نیستید. آنها به اندازه نگرانی هایی که ایجاد می کنند ارزش ندارند.

خطرناک خواهد بود اگر حدسیات را به عنوان برنامه ریزی های خود تلقی کنید. برنامه ریزی اجازه می دهد که گذشته در آینده حرکت کند و چشم بند به چشمانتان می زند.

به عبارت دیگر، بدلیلی که قبلا مشخص شده باید به "اینجا" برویم پس اینجا همان جایی است که ما می خواهیم برویم و این مشکل بزرگی است. برنامه ریزی با تصمیم های بداهه و سریع سازگار نیست.

مهم است که بتوانید تصمیم های سریع بگیرید، موقعیت های جدیدی که در پیش روست را انتخاب کنید و گاهی باید بگویید: امروز در این مسیر جدید گام برمی داریم، چون حس می کنیم که این مسیر بهتر است.

زمان بندی برنامه ریزی های بلند مدت اصلا شدنی نیست. زمانی می توانید درباره کاری که انجام می دهید، اطلاعات کافی بدست آورید که آن را انجام داده باشید نه قبل از انجام آن. با این حال چه زمانی می خواهید برایش برنامه ریزی کنید؟ احتمالا قبل از انجام دادن آن. این زمان بدترین موقع برای تصمیم گیری های بزرگ است.

البته این بدان معنا نیست که در مورد آینده و چگونگی مواجهه با مشکلات احتمالی نیاندیشیم. اتفاقا یک تمرین ارزشمند است. فقط حس نکنید نیاز به نوشتن شان هم دارید یا داشتن مکتوب آنها را برای خود دغدغه کنید. دراغلب موارد برنامه ریزی های مکتوب یکبار هم مورد توجه قرار نمی گیرند و اکثرا برنامه های بیش از چند صفحه در کمدهای شما فسیل می شوند.

خود را از کار روی حدسیات خلاص کنید، در مورد کارهایی که این هفته(نه در این سال) باید انجام دهید، تصمیم بگیرید، کار مهم بعدی که باید انجام دهید را مشخص کنید و انجام اش دهید. سعی کنید در مورد کارهای جاری که باید انجام دهید درست تصمیم بگیرید.

خوب است که به آنها بال و پر دهید، فقط بلافاصله سوار هواپیما شوید. شما می توانید از سفرتان به خوبی لذت ببرید.
....
کار کردن بدون برنامه ممکن است به نظر ترسناک برسد اما پیروی کورکورانه از برنامه ریزی که سنخیتی با واقعیت جاری ندارد، ترسناک تر است.
مهم است که بتوانید تصمیم های سریع بگیرید، موقعیت های جدیدی که در پیش روست را انتخاب کنید
چرا رشد؟

مردم ازتان می پرسند شرکتتان چقدر بزرگ است؟!

سوال بی اهمیت و پش پا افتاده ای به نظر می رسد، اما آنها در جستجوی پاسخی بزرگ هستند. پاسخ ها با اعداد بزرگتر می توانند موثرتر، حرفه ای تر و قدرتمندتر به نظر برسند.

اگر به آنها بگویید که بیش از 100 کارمند دارید، خواهند گفت: وای چه خوب! اگر پاسخ شما کمتر باشد آنها خواهند گفت: اه، خوب است.

به نظر شما چرا اینگونه است؟ چرا همیشه توسعه و رشد هدف است؟ جذابیت این موضوع در چیست؟


نگاهی به آکسفورد و هاروارد می اندازیم
. آنها می گویند زمانی می توان یک دانشگاه بزرگ بود که شعبه هایی در کل جهان داشته باشید و هزاران استاد را استخدام کنید. البته که اینطور نیست. چنین پارامترهایی نمی تواند برای سنجش ارزش کیفی این موسسات دقیق و درست باشد. پس چگونه از این پارمترها برای اندازه گیری گستره کسب و کارها می توان استفاده کرد؟!


شاید بهترین اندازه برای شرکت شما 5 نفر باشد، یا 40 نفر، یا 200 نفر، یا فقط شما و لپ تاپ تان. در مورد اندازه شرکت تان پیش فرضی قایل نشوید و بگذارید به آرامی رشد کنید و به درستی تصمیم بگیرید. بزرگ شدن های سریع قاتل بسیاری از شرکت ها بوده است.


تا حالا به این نکته توجه کرده اید که چرا شرکت های کوچک به دنبال بزرگ تر شدن هستند؟ آنهم در حالیکه شرکت های بزرگ می خواهند چابک تر و فرز تر باشند.


توجه داشته باشید که وقتی شرکتتان بزرگ شد ، کوچک شدن تنها به چند دلیل می تواند اتفاق بیفتد: اخراج پرسنل، مشکلات مادی و معنوی و تغییر کلیه فرایندها.


به سختی بالا رفتن، نباید هدف شما باشد. بحث ما فقط در مورد تعداد پرسنل نیست، بلکه هزینه ها، اجاره، زیرساخت های آی تی، لوازم اداری و... نیز دربرمی گیرد.

به فکر چیزی باشید که واقعا به آن نیاز دارید. هزینه های نامعقول استرس های شما را افزایش خواهد داد .
از اینکه کسب و کار کوچکی داری نگران نباش. کسی که کسب و کار سود دهی دارد، چه کوچک و چه بزرگ، می تواند به داشته خود افتخار کند.
اعتیاد به کار

فرهنگ ما، ایده ی اعتیاد داشتن به کار (workaholic) را ارج می نهد.

حکایت انسانهایی که دود چراغ می خورند تا واپسین ساعات شب زیاد به گوش ما می رسد. آنها تمام شب بیدارند و در محل کار می خوابند. این که خودتان را فدای انجام یک پروژه کنید، نشانه ی افتخار است. هیچ میزانی از کار، بیش از اندازه کار کردن تلقی نمی شود.

این اعتیاد به کار نه تنها الزامی نیست بلکه ...انه نیز هست. بیشتر کار کردن به این معنی نیست که اهمیت بیشتری داده اید و یا بیشتر انجام داده اید، تنها به این معنی است که بیشتر کار کرده اید. معتادان به کار معمولا به جایی می رسند که بیش از آن که مشکلات را حل کنند مشکل ایجاد می کنند.

اول این که چنین کار کردنی نمی تواند در گذر زمان پایدار باشد. وقتی بحران های فرسودگی کاری سر برسند-که حتما می رسند- آسیب های شدید تری وارد خواهد شد.


در ثانی، معتادان به کار این نکته را نیز در نظر نمی گیرند که در تلاشند مشکلات را با اختصاص ساعاتی بیشتر به آنها حل کنند. در واقع آنها می خواهند تنبلی ذهنی را با فشار اجباری بپوشانند و این، راهکارهای نابهنجار را به دنبال دارد.


آنها حتی بحران سازی هم می کنند و هیچگاه به دنبال راههایی برای داشتن کارایی بیشتر نیستند چون در واقع دوست دارند بیش از حد کار کنند. آنها از احساس قهرمان بودن لذت می برند و معمولا به طور سهوی مشکلاتی ایجاد می کنند آ«هم تنها به این دلیل که به کار کردن بیشتر دست یابند.


معتادان به کار باعث می شوند کسانی که بعد از ساعات کاری در محل کار نمی مانند حس خودکم بینی بهشان دست دهد تنها به این دلیل که آنها فقط در ساعات کاری کار می کنند و نه بیشتر. این امر به فراگیر شدن احساس گناه و تضعیف روحیه در محیط کار منجر می شود. به علاوه، منجر به ظهور افرادی با ذهنیت "چسبیدن به صندلی کار در ساعات اضافه کار" می شود، حتی اگر آنها واقعا کارا نباشند.


اگر تنها کاری که انجام می دهید کار است، به احتمال زیاد قضاوت سالمی نخواهید داشت. ارزشها و تصمیم گیری هایتان به خطا خواهد رفت. قادر به تشخیص اموری که ارزش وقت گذاشتن را دارند، نخواهید بود و به وضوح خود را همیشه خسته خواهید یافت. هیچ کس نمی تواند در زمانی که خسته است تصمیمات دقیق و درست بگیرد.


در آخر، باید گفت معتادان به کار در واقع بیش از افراد عادی، کارشان به سرانجام نمی رسد. شاید ادعای آنها این است که کمال گرایند، اما این حرف تنها به این معنی است که آنها وقت را برای درست کردن جزئیات بی تاثیر صرف می کنند به جای آن که به سراغ سایر وظایفشان بروند.


معتادان به کار، قهرمان نیستند. آنهابه جای آنکه روز را دریابند، تنها آن را به هدر می دهند. قهرمان واقعی اکنون در خانه اش است زیرا راه سریع تری یافته تا کارهایش را به سرانجام برساند.
هر شخصی موفقیتهای خود را بشکلی توصیف و حتی توجیه مبکند.
این ما هستیم که با مطالعات اینگونه تجربه ها دانشی را بیاموزیم که بتواند ما را به موفقیت و در نهایت به اهدافمان برساند.
بارها عرض کردم و از تجربیات خود گفتم که : شکست (راه را اشتباه رفتن ) انسان را جدی میکند و در خود فرو می برد. چنین فردی نمی تواند شوخی کند و حتی خنده هایش تصنعی است.در این حالت به دو صورت می توان استفاده کرد:
1- بنشیند و تا آخر عمر عزا بگیرد و بقیه زندگی خود را فنا کند.
2- از آن تجربه بگیرد. علتها را پیدا کند. برای آن راه حل جدید و قابل قبول پیدا کند.
اجازه بدهید کارآفرینی را دوباره تعریف کنیم.

معنای پیشین آن دیگر منسوخ شده و اکنون اینطور از آن برداشت می شود که ویژه افرادی خاص است. هر کسی می تواند برای داشتن کسب و کاری برای خودش مورد تشویق قرار گیرد و این فقط به افرادی محدود نمی شود که ویژگی منحصر به فردی با عنوان قابلیت های کارآفرینی دارند.


حالا گروهی جدید و متفاوت بااین گونه افراد پا به عرصه گذاشته و کسب و کار خود را شروع کرده اند. آنها منافع زیادی را کسب می کنند بدون آنکه هرگز فکر کنند کارآفرین هستند یا حتی خیلی از آنها خود را صاحب کسب و کار هم نمی دانند. آنها فقط کاری را که دوست دارند انجام می دهند و از محل این کار درآمد کسب می کنند.


حال اجازه دهید واژه ای سبک تر را جایگزین کارآفرین کنیم، آغازگر. هر کسی که یک کسب و کار جدید را ایجاد می کند یک آغازگر است.


شما برای اینکار نیازی به مدرک MBA یا کیفی پر از مدارج علمی یا قابلیتی برای تحمل ریسک های مختلف ندارید، آنچه احتیاج دارید فقط یک ایده، مقداری اعتماد به نفس و حرکت برای تبدیل شدن به یک آغازگر است.
1- تصمیم بگیرید لیستی از کارهای ممنوعه برای خودتان بسازید

استراتژی در واقع هنر فدا کردن است. به همین دلیل است که باید به فکر ساختن لیستی باشید که در آن اولویت های اولتان را شناسایی کنید و سپس از کارهایی که اهمیت کمتری دارند، اجتناب کنید. زمان، گنجی است که باید با آن سرمایه گذاری کنید. ساختن یک لیست از کارهایی که هیچ وقت نباید انجام دهید، به شما این امکان را می دهد که از زمان محدودتان، برای سرمایه گذاری در مهم ترین چیزها استفاده کنید.

2- تصمیم بگیرید اول به کار فکر کنید

اولین کاری که این روزها از پس از بیدار شدن از خواب انجام می دهید چیست؟ بسیاری از ما، ایمیل هایمان را چک می کنیم. وقتی صبح از خواب بیدار می شویم، همه ما روح و ذهن مان بازسازی شده و آماده مبارزه و ورود به جهان است اما به سراغ ایمیل های بی مصرف می رویم و انرژی مان را به این ترتیب برای چیزی غیرضروری هدر می دهیم. به جای این کار، بهتر است سراغ مهم ترین کارهایمان برویم و پس از کار، ایمیل هایمان را چک کنیم.

3- تصمیم بگیرید به جای «چی» به «کی» فکر کنید

ببینید تجارت تان چه نوع تجارتی است؟ تجارت های «چی» یا تجارت های «کی».

شرکت های موفق تمرکز زیادی به محصولات و شیوه فروش دارند و بدین ترتیب «چی» جای خودش را به نیازهای مشتری می دهد. بنابراین این «کی» است که تعیین می کند شرکت چگونه کار کند. در واقع نوآوری فقط با توجه به مشتری نهایی است که آغاز می شود و باید تجارت «کی» محور باشد و نه «چی» محور.

4- سعی کنید که هدفتان را پیدا کنید

سیمون سینک می گوید: «مردم چیزی را که می سازید نمی خرند، مردم دلیلی را می خرند که به خاطر آن محصولتان را ساخته اید. اگر یک شغل جدیدی را آغاز می کنید، یک شرکت تاسیس کرده اید یا هرگونه کار دیگری در ذهن تان است، اینکه هیچگاه از هدفتان منحرف نشوید، به شدت برای موفقیت تان اهمیت دارد. اگر هدف شرکت تان را یا هدف خودتان را نمی دانید، پیدا کردن یک هدف واحد، مهم ترین تصمیمی است که باید بگیرید.
صفحه ها: 1 2 3 4 5
لینک مرجع