01-18-2013, 10:45 PM
برای پیمودن راه زندگی، صلاح آدمی در این است که توشهی بزرگی از دو چیز را به همراه داشته باشد: یکی احتیاط و دیگر مدارا[/size]؛ اولی ما را از آسیب و زیان در امان میدارد و دومی از مشاجره و نزاع.
هر کس که ناگزیر در میان دیگر انسانها زندگی میکند، نباید هیچکس را به علت ذاتی که دارد مطلقاً مردود بشمارد، حتی اگر بدترین، فلاکتبارترین یا مضحکترین فرد باشد، بلکه باید فردیت او را به منزلهی واقعیتی تغییرناپذیر قبول کند که بر پایهی اصلی ابدی و متافیزیکی باید چنان که هست باشد.
در موارد وخیم بهتر است به خود بگوییم: «چنین انسانهای غریبی هم باید وجود داشته باشند.»
اگر چنین نکنیم، کاری ناحق کردهایم و آن فرد را به جدالی میان مرگ و زندگی فراخواندهایم. زیرا هیچکس نمیتواند فردیت خاص خود، یعنی خصوصیات اخلاقی، نیروهای ذهنی، طبع و جسم خود را تغییر دهد. حال اگر همهی وجود او را یکسره محکوم کنیم، چارهای ندارد جز اینکه چون دشمنی جانی با ما بجنگد، زیرا فقط به این شرط حق وجود برایش قائل شدهایم که غیر از آن کسی باشد که هست و این ناممکن است. بنابراین، برای زندگی کردن در میان آدمیان، باید برای همه، با هر خصوصیتی که دارند، هر قدر هم نابههنجار باشد، حق وجود قایل باشیم و فقط میتوانیم بکوشیم که از خصوصیاتشان برحسب نوع و کیفیتی که دارند استفاده کنیم. اما نه میتوانیم امیدی به تغییرشان ببندیم، نه چنان که هستند محکومشان کنیم.
این درست مصداق این ضربالمثل است که: «زندگی کن و بگذار زندگی کنند.»
آرتور شوپنهاور
برگرفته از كتاب در باب حكمت زندگي ترجمه محمد مبشّري
هر کس که ناگزیر در میان دیگر انسانها زندگی میکند، نباید هیچکس را به علت ذاتی که دارد مطلقاً مردود بشمارد، حتی اگر بدترین، فلاکتبارترین یا مضحکترین فرد باشد، بلکه باید فردیت او را به منزلهی واقعیتی تغییرناپذیر قبول کند که بر پایهی اصلی ابدی و متافیزیکی باید چنان که هست باشد.
در موارد وخیم بهتر است به خود بگوییم: «چنین انسانهای غریبی هم باید وجود داشته باشند.»
اگر چنین نکنیم، کاری ناحق کردهایم و آن فرد را به جدالی میان مرگ و زندگی فراخواندهایم. زیرا هیچکس نمیتواند فردیت خاص خود، یعنی خصوصیات اخلاقی، نیروهای ذهنی، طبع و جسم خود را تغییر دهد. حال اگر همهی وجود او را یکسره محکوم کنیم، چارهای ندارد جز اینکه چون دشمنی جانی با ما بجنگد، زیرا فقط به این شرط حق وجود برایش قائل شدهایم که غیر از آن کسی باشد که هست و این ناممکن است. بنابراین، برای زندگی کردن در میان آدمیان، باید برای همه، با هر خصوصیتی که دارند، هر قدر هم نابههنجار باشد، حق وجود قایل باشیم و فقط میتوانیم بکوشیم که از خصوصیاتشان برحسب نوع و کیفیتی که دارند استفاده کنیم. اما نه میتوانیم امیدی به تغییرشان ببندیم، نه چنان که هستند محکومشان کنیم.
این درست مصداق این ضربالمثل است که: «زندگی کن و بگذار زندگی کنند.»
آرتور شوپنهاور
برگرفته از كتاب در باب حكمت زندگي ترجمه محمد مبشّري