برای مادرم می نویسم، کسی که در تمام این سالها به تنهایی مسئولیت همه بدی های من رو به دوش کشید و همیشه تنها پشتیبان و حامی من در برابر همه بود.او که اگر با من در این راه نباشد، دیگر دنیایی برایم نخواهد ماند.
و من گاه چه لجوجانه چشم بر این دریای محبت می بندم و فراموش می کنم که مدیون کیستم....
اما چه می توانم بنویسم؟؟؟
..........
هیچ .........
که دنیایی از واژه ها نیز برای ابراز دینم به او کم است.
فرشته زمینی من : مادرم
منو ببخش.
دوستت دارم.
نوشته ای زیبا از سهراب سپهری برای
عزیزترینم:
دست من در رنگ های فطری بودن شناور شد:
پرتقالی پوست می كندم.......
شهر در آيينه پيدا بود.......
دوست من كجا هست؟ روزهایش پرتقالی باد!
![[تصویر: 3v8soog9tzimnp5e4o.jpg]](http://www.up.iranjoman.com/images/3v8soog9tzimnp5e4o.jpg)
گاهی بزرگترین هدیه یک واژه است........
سپاسگزارم..........
تقدیم به تو نوشته ای زیبا از منصور حلاج:
محبوبم را به چشم دل دیدم.....
پرسیدم: تو کیستی؟
گفت: تو.....
نازنينم اينجا
اسمان از دل من تيره تر هست
روزگارم ابريست
با تو گذر زمان را حس نميكنم اما بي تو ..........
با تو دوست داشتن را تجربه ميكنم اما بي تو ..........
با تو زندگي پر از بهانه هاي زيباست اما بي تو ..........
اگر تو نبودی عشق نبود
همین طور
اصراری برای زندگی
اگر تو نبودی
زمین یک زیرسیگاری گلی بود
جایی
برای خاموش کردن بیحوصلگی ها
اگر تو نبودی
من کاملآ بیکار بودم
هیچ کاری دراین دنیا ندارم
جز دوست داشتن تو.
تقدیم به معلمی که عاشق گلهاست.
گلهای خانه تورا می شناسند
وباطنین خوش گام تو اشنایند
وقتی به سر وقتشان میروی
وقتی که با ناز
دستی به سر گوششان میکشی
یا ابشان میدهی.
هم ساقه های بنفشه
با احترام وتواضع
سر در گریبان فرو میبرند
هم حسن یوسف
تمام جمال خودش را نشان می دهد
هم شمعدانی
با مهربانی
دستی برایت تکان می دهد
حتی گل کاغذی هم
با گام موسیقی خنده هایت
در دفتر شعر من می شکوفد.
"قیصرامین پور"
سلام مالارمه عزیزم.
اصلا فکرش راهم نمیتوانستم بکنم که فقط با یک روز نبودنت دلتنگت شوم.
الان دلم میخاست غزلی قصیده ای شعری رمانی برایت بنویسم ،حیف که ته استعداد شعریم همان چند کلمه ای بود که چند روز پیش برایت نوشتم.
امیدوارم هر چه زودتر اینجا ببینمت.
فرشته نبود
اما مهربان بود
خانه اي داشت پر از
نور وآرامش
دست هايش سفيد بود و روشن
انگار
از چيدن ماه آمده بود .
(03-02-2013 08:28 AM)Fateme-S نوشته شده توسط: [ -> ]سلام مالارمه عزیزم.
اصلا فکرش راهم نمیتوانستم بکنم که فقط با یک روز نبودنت دلتنگت شوم.
الان دلم میخاست غزلی قصیده ای شعری رمانی برایت بنویسم ،حیف که ته استعداد شعریم همان چند کلمه ای بود که چند روز پیش برایت نوشتم.
امیدوارم هر چه زودتر اینجا ببینمت.
فرشته نبود
اما مهربان بود
خانه اي داشت پر از
نور وآرامش
دست هايش سفيد بود و روشن
انگار
از چيدن ماه آمده بود .
چرا من این پست رو اینقدر دیر دیدم
چرا نامه ات رو اینقدر دیر باز کردم
نمیدونم
من معذرت میخوام بابت همه دیر کردنهایم.
نمیدونم چرا اینقدر زود دیر میشه............
نمیدونم الان نزد مادرتی یا خیر.......
اینقدر دلم لرزید از نامه ات که کنترلی بر ذهن . فکر و انگشتان و حتی اشکهایم ندارم.....
برای تو مینویستم......
مادرت را و تمام گلهای نرگسی را که برایش خریدی، به دل بزرگت می سپارم....
و تو و دل بزرگت را به خدایی بزرگتر