سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران

نسخه کامل: راه گل محمدی
شما در حال مشاهده نسخه تکمیل نشده می باشید. مشاهده نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
راه گل محمدی
((هرچه در زندگی رخ می دهد، اتفاقی است))، این را همایون صنعتی در آپارتمان موقتش در چلسی لندن می گوید. ((من 81 بار چرخش سیاره زمین به گرد خورشید گذرانده ام و هرآنچه در این مدت رخ داده تصادف بوده است))، او كه هم اكنون یك میلیونر ایرانی به شمار می آید، برای آزمایش های پزشكی اش به ((كلینیك مایو)) می رود و زمستان ها به بندرعباس قشلاق می كند. برای مشاوره حقوقی به لندن می آید. اما هر تابستان می توان او را در كرمان_ شهری در جنوب شرقی ایران یافت_ زمانی كه برداشت محصول از ((گلابگیری زهرا)) در راه است. ((گلابگیری زهرا)) شركتی است كه او در اواخر دهه پنجاه شمسی تاسیس كرد. گلاب زهرا در خرداد ماه سال گذشته، یكصد كیلوگرم اسانس خالص گل محمدی محصول داشت كه عمده آن از قرار كیلویی 7500 دلار به سازندگان عطریات و لوازم آرایشی در اتحادیه اروپا و به ویژه آلمان فروخته شد. همایون با كار پادویی در بازار قدیمی كرمان شروع كرد و سپس در كنار پدرش به خرید و فروش فرش و سنگ های قیمتی پرداخت. او را می توان در بنیانگذاری امپراطوری ادبی در دوران قبل از انقلاب فردی وسیله ساز و سودمند دانست. او بیش از انقلاب اداره یك كارخانه خرما و شركت بازرگانی مرواریدپرورشی را به عهده داشت؛ بعد از انقلاب نیز پنج سال به زندان افتاد كه البته این هم از سر تصادف و اتفاق بود.
او تیز هوشی و فراستش را از پدربزرگش حاجی علی اكبر صنعتی به ارث برده است. او پدربزرگش را ((فردی ساده و بی هیچ تحصیلاتی می داند كه معتقد بود، می توان به جهان نگریست و فهمید چه چیزی در حال رخ دادن است.)) صنعتی در جوانی به بندرعباس و از آنجا به هندوستان و استانبول رفته بود و خرج سفرش را با كار كردن پرداخت می كرد. سپس پس از ده سال گشت و پرسه در اروپا و روسیه به ایران برگشته است. همایون می گوید: ((پدربزرگم به این نتیجه رسیده بود كه ایران برای پیشرفت نیازمند دو چیز است: دانش و صنعت؛ و او خود به خود به طور ویژه به صنعت علاقه مند بود و شاید هم به همین دلیل است كه صنعتی را نام خانوادگی خود انتخاب كرد. این نامی بود كه او خود برگزید و همزمان با آن پرورشگاهی نیز تاسیس كرد.))
اولین سرمایه و دارایی خانواده زمانی به دست آمد كه صنعتی زاده، كلاه نظامی قابل شست و شو ابداع كرد كه به صورت گسترده در جنگ جهانی اول مورد استفاده قرار گرفت و دارایی دوم هم به طور غیرمستقیم از علاقه او به تاثیر درمانی نقاشی و خطاطی بر كودكان آسیب دیده فراهم شد.
پرورشگاهی ساخت و بعدها محلی برای پرورش و نبوغ هنر ایرانی شد. سید علی اكبر صنعتی، نقاش و مجسمه ساز كه در فروردین ماه 1385 (آوریل 2006) چشم از جهان فروبست؛ یكی از اولین پذیرفته شدگان در این مؤسسه بود.
همایون صنعتی كه هم اكنون دهه هشتم زندگی اش را سپری می كند؛ پیشینه هنر در خانواده اش را اینگونه به یاد می آورد. او می گوید: "در سال 1333 نمایشگاهی از هنرمندان اكسپرسیونیست در تهران ترتیب داده بودم. وابسته فرهنگی سفارت آمریكا به آنجا آمد و به من گفت: ((مؤسسه انتشارت فرانكلین بر آن است كه یك شعبه انتشاراتی در ایران تاسیس نماید.)) من هم به او از علاقه همیشگی ام به كتاب گفتم. چند روز بعد آنها پیشنهاد تصدی این كار را به من كردند. من هم به آنها گفتم كه هیچ چیزی درباره كتاب نمی دانم. آنها پاسخ دادند: ((به همین دلیل است كه شما را انتخاب كرده ایم ،چون نمی خواهیم چهارسال وقت صرف از بین بردن عادات بد چاپ و نشر در ایران نمائیم!))
" فرانكلین" موسسه ای خیریه بود كه سال قبل تر از این ماجرا به صورت(( سرمایه گذاری مشترك انجمن ناشران آمریكایی)) و ((انجمن كتابخانه های آمریكا)) و با هدف كمك به كشورهای در حال توسعه، برای چاپ و نشر كتاب به زبان بومی خودشان تاسیس شده بود. موسسه فرانكلین برای حفظ استقلال سیاسی اش به دریافت كمك های مالی از افراد معمولی متكی بود و از محل همین هدیه های مالی برای ترجمه آثار كلاسیك ادبیات آمریكا و پرورش نویسندگان بومی كتب درسی و بسط و توسعه ظرفیت چاپ و حمایت از برنامه های سوادآموزی در هفده كشور در آسیا، آفریقا و آمریكای لاتین هزینه می كرد.
پس از آنكه همایون_ كه در آن زمان بیست و هشت سال بیشتر نداشت_ این پیشنهاد را رد كرد، موسسه فرانكلین از او خواست كه از آدرس پستی دفتر او برای ارسال بسته هایش استفاده نماید. چندی نگذشت كه چند بسته رسید. همایون می گوید: ((بعد از دو هفته كنجكاو شدم و بسته را باز كردم. بسته حاوی كتاب های ساده ای برای كودكان و نوجوانان و با چاپ رنگی بود. كتاب هایی همچون ((الكتریسیته چیست؟))، ((هواشناسی چیست؟)) و ((نجوم چیست؟)). آنها را پیش یك ناشر بردم و گفتم: ((فرض كن من اینها را ترجمه كرده ام)) كتاب ها را ورقی زد و گفت: ((خوب!)) گفتم: ((حق تالیفش را می پردازی؟)) و او در پاسخ چكی نوشت و به من داد. و من شدم متصدی فرانكلین در ایران)).
من گزارش ماوقع را به موسسه فرانكلین اعلام كردم و گفتم كتاب ها را گرفته ام ناشر هم پیدا كرده ام و دستمزدم را هم گرفته ام و می خواهم كتاب ها را بدهم ،ترجمه كنند. فقط یك شرط تعیین كردم. به آنها گفتم: ((اجازه نخواهم داد، شما كتاب ها را انتخاب كنید؛ چرا كه من اهل كسب و كارم و من می دانم انتشار كدام با موفقیت همراه خواهد بود. بایستی مشتری را راضی نگه داریم و چیزی نگذاشت كه تمام صنعت چاپ آن زمان در اختیار من بود.))
صنعتی به مدت 16 سال ، مدیر برنامه های موسسه فرانكلین در ایران بود و در این مدت ترجمه 1200 عنوان اثر را ساماندهی و مدیریت كرد كه از آن جمله می توان به رمان هایی مانند ((مو بی دیك))، ((آوای وحش)) و ((گتسبی بزرگ)) و یا به آثار مقتدر و معتبری همچون ((تاریخ تمدن))، ((اندیشمندان بزرگ جهان)) و ((گونه های تجربه دینی)) اشاره كرد كه به گفته صنعتی جز پرفروش ترین آثار بوده اند.
پس از گذشت دو سال نمایندگی موسسه فرانكلین در تهران به چنان مكنت مالی رسید كه موسسه دیگر كمك های مالی سالیانه اش را قطع كرد. همایون نیز به فكر راهی برای به كار بستن سرمایه حاصل از این كار افتاد. وزارت آموزش و پرورش افغانستان در آن زمان به تازگی قرارداد تنظیم كتب درسی با اتحاد جماهیر شوروی آن زمان را به دلیل وارد كردن تبلیغات كمونیستی در آنها به هم زده بود. آن زمان بود كه از همایون خواسته شد تا برای نجات پروژه اقدامی كند. همایون می گوید: ((ما در چاپ و نشر فرمولی داریم؛ از این قرار كه قیمت خرده فروشی كتاب بایستی چهار برابر هزینه تمام شده كتاب باشد.)) او می گوید: ((آنها در افغانستان لیستی متشكل از 120 عنوان كتاب به من دادند. من هم دو شبانه روز تمام مشغول بررسی بودم تا قیمت تمام شده ی چاپ آنها را محاسبه كنم. بعد قیمت ها را ضرب در چهار كردم و به وزارتخانه رفتم و گفتم اینها قیمت های پیشنهادی من است. آنها به قیمت ها اعتراض كردند و گفتند بالاست و محبور شدیم مذاكره كنیم. در طول مذاكره متوجه شدم هرچه من بیشنر بر قیمت های پیشنهادیم اصرار می كنم افغان ها خوشحال تر می شوند چون گویا متوجه شده بودند من به هیچ جا و هیچ كسی وابسته نیستم و هیچ پشتیبانی از من نمی شود. بدین سان بود كه قراردادی با آنها یه قیمت 3-2 میلیون دلار امضا كردم. بعد اتفاق عجیبی افتاد. سفارش داده بودم كاغذ لازم برای این قرارداد از فنلاند تامین شود. كاغذها را هم در كشتی بار زده بودند و دقیقا در همان زمان در كانال سوئز جنگ درگرفته بود. البته در قراردادی كه من امضا كرده بودم بندی هم برای شرایط و موارد فورس ماژور قید شده بود؛ ولی می دانستم این امر كمكی به كودكان بیچاره افغان در استان های شمالی و مزار شریف نمی كند. ناگهان به خاطر آوردم كه زمانی یك هواپیمای قدیمی در فرودگاه بیروت دیدم. لذا به بیروت رفتم و یك ناوگان Dc3 اجاره كردم. كشتی حاوی محموله كاغذ را از اسكندر به بیروت بازگرداندم و محموله كاغذ را با ناوگان حمل و نقل هوایی تهران رساندم. هر ریالی كه قرار بود از این قرارداد عایدم شود، مجبور شدم صرف هزینه حمل هوایی كاغذها نمایم. ولی در عوض توانستم كتاب ها را به موقع تحویل دهم و اینگونه شد كه تا ده سال بعد كار چاپ و نشر كتاب افغانستان با من بود.))
همایون صنعتی بعد از مرگ پدرش در سال 1352، وارث و مسوول پرورشگاه خانگی شدکه دارایی هایش در آن زمان چند هزار هكتار زمین تقریباً خشك در ده لاله زار حدود 194 كیلومتری (120 مایلی) جنوب كرمان در فلات ایران بود. این زمین ها در ارتفاع 3000 متری و در دره ای واقع شده بود كه زمستان هایی سرد و تابستان هایی پر حرارت داشت. بسیاری از كشاورزان در آن زمان در این منطقه به كاشت تریاك برای بازارهای داخلی مشغول بودند و درآمد خوبی هم داشتند. ولی همایون به دنبال جایگزینی دیگر برای كاشت در این زمین ها بود.
او می گوید: ((شاید دلیل این كار باز هم پدربزرگم بود. چون او از تریاكی ها بدش می آمد و آنها را به خانه اش راه نمی داد. من متوجه شده بودم؛ هرچه در آن منطقه می روید عطر و رایحه ای بسیار قوی دارد. مثلا با ناهار ظهرم در آنجا نعناع می خوردم و شب در كرمان هم با شامم نعناع می خوردم؛ ولی بوی این دو نعناع كاملا متفاوت و متمایز بود. بعد این فكر به ذهنم رسید كه بایستی در این زمین ها عطر و بو پرورش دهم و به بو به عنوان یك محصول بازرگانی بنگرم. می خواستم این فكر را محك بزنم و تنها چیزی كه به ذهنم رسید گلاب بود كه در ایران مصرف همگانی داشت.))
اینگونه بود كه صنعتی به كاشان( مركز پرورش گل محمدی) در ایران رفت و یكصد نهال گل خریداری كرد. هجده ماه بعد وقتی در آزمایشگاهی در كرمان اعلام كرد، متوسط اسانس گلبرگ های او پنجاه درصد بهتر از كاشان است. برآن شد كه به پرورش گل محمدی به عنوان یك كسب و كار بنگرد. كشاورزان منطقه فكر می كردند دیوانه است كه نمی خواهد خشخاش بكارد. او می گوید: ((كشاورزان اخلاق عجیبی دارند. اگر كسی كاری كند كه دیگران انجام نمی دهند و حتی برای بعضی هایشان توهین آمیز است. ولی من پافشاری كردم و با دست خالی و بی هیچ كمكی بوته های گل را كاشتم.))
سه سال بعد از سقوط شاه، صنعتی به دلایل نامعلومی كه می توانست همكاری با موسسه فرانكلین یا فعالیت های سیاسی اش باشد ،به مدت 5 سال به زندان افتاد. ولی مزرعه اش، زهرا، اگرچه اندك ولی به خوبی پیش رفت و گلاب بازارهای محلی را تامین كرد. ولی چیزی كه مسلم بود؛ این مال، صاحبش را می طلبید. صنعتی می گوید: ((حق آب در ایران خیلی اهمیت دارد. من به زندان افتاده بودم و كشاورزان منطقه هم اجازه نمی دادند مزرعه گل من آبیاری شود. اگر در زندان نبودم نمی گذاشتم چنین اتفاقی بیفتد؛ حتی اگر به قیمت كشتن فردی تمام می شد. آن بوته های گل را من با دستان خودم كاشته بودم و مثل فرزندانم بودند. نمی گذاشتم از تشنگی خشك شوند و بمیرند. در همان زمان بود كه چیز غریبی اتفاق افتاد. علیرغم نبود آب، بوته های گل خشك نشدند و همین امر تاثیر شگرفی بر كشاورزان گذاشت. وقتی من از زندان آزاد شدم ،تقریباً دهها مزرعه گل دیگر در آن منطقه به وجود آمده بود.))
به زندان افتادن او باعث شده بود كه در لاله زار، راز شگرف و پنهانش را آشكار نماید. ارتفاع زیاد این دره و بارش كم سالانه آن (چیزی در حدود 12-7 cm) بهترین شرایط را برای رشد بوته های گل محمدی فراهم آورده بود، كه چرا كه این بوته ها در طول رشد نیازمند حرارت و زمان برداشت، نیازمند دمای كمتر و خشكی هوا بودند. هرچه بوته های گل در معرض تشنگی بیشتر قرار می گرفتند، عطر و بوی گل هایی كه می دادند نفیس تر و عالی تر می شد. البته، جوش آمدن آب در درجه 85 در ارتفاع 3000 متری كار تقطیر و عرق گیری را نیز كارآمدتر می كرد؛ چرا كه بخارها و مواد فرار كمتر از دست می رفتند و لذا بو و رایحه كمتری ایجاد می شد.
حال بعد از گذشت بیست سال ((گلاب زهرا)) بازوی فراوری و بازاریابی یك شركت شبكه تعاونی متشكل از بیش از 500 پرورش دهنده گل در مزارعی در حدود 2 هكتار (5 جریب فرنگی) می باشد. این شركت همچنین از سال 2000 موفق به دریافت تاییدیه ((انجمن خاك شناسی بریتانیا)) یكی از دورترین تامین كنندگان محصولات طبیعی و تضمین شده گل شده است. یكی از خریداران عمده اسانس های این شركت، شركا ((والا)) در آلمان است كه از روغن گل تولیدی این شركت برای تولید محصولات ((دكتر هوشكا)) كه مارك محصولات مراقبت پوست این كارخانه است، استفاده می نماید.البته این بازار روز به روز و به صورت فزاینده ای در حال رشد و افزایش است ؛چرا كه بانوان غربی از محصولات شیمیایی روی گردان شده و به دنبال محصولاتی با فرمولاسیون طبیعی و سالم تر هستند.
برای به دست آوردن یك كیلو روغن گل، چهارتن گلبرگ لازم است. این گلبرگ از قرار كیلویی 80 سنت از كشاورزان خریداری می شود. كشاورزان همچنین در یك سوم سود نهایی هر سال نیز شریك هستند. باقیمانده ششصد تن گل مزرعه زهرا نیز به گلاب تبدیل می شود كه در ایران، عراق، خاورمیانه و خلیج فارس به فروش می رسد. ایران مطابق گزارش وزارت كشاورزی در سال 5-2004 محصولات گل به ارزش 12 میلیون دلار صادر كرده است كه این صادرات اغلب از استان های كرمان، فارس و اصفهان بوده است.
صنعتی در حال حاضر مشاور یك سازمان غیردولتی (NGO) آلمانی به نام Agro Action است كه در یك پروژه آزمایشی در زمینی به مساحت 32 هكتار در لنگرهای افغانستان به پرورش گل (محمدی) مبادرت نموده است. این پروژه بخشی از اقدامات انجام شده در سال 2004 برای جایگزین نمودن كاشت گل محمدی به جای خشخاش در افغانستان می باشد. ایران، خود یكی از تولیدكنندگان عمده خشخاش تا قبل از انقلاب اسلامی بود كه بعد از انقلاب كاشت این محصول در ایران به كل ممنوع شد. با این وجود هنوز هم بالاترین آمار استفاده از مواد مخدر در دنیا طبق این گزارش چهارمیلیون معتاد و مصرف كننده دائمی مواد مخدر در ایران وجود دارد كه بیشتر مصرف خود را از قاچاق وارد شده از افغانستان تامین می نمایند. صنعتی با اندوه می گوید: ((بسیاری از كودكان پرورشگاه او را كسانی تشكیل می دهند كه در عملیات های مبارزه با قاچاق یتیم شده اند.))
او در جای یك تاجر این بحث را پیش می كشد كه می توان گل را جایگزین خشخاش نمود. او می گوید: ((وقتی كه در اروپا حرف از كشاورزی می شود، اقتصاد آن بر مبنای درآمد حاصل از هریك هكتار زمین سنجیده می شود؛ در حالی كه در ایران، افغانستان یا دیگر كشورهای خاورمیانه زمین ها تعیین و محدود كننده نیست؛ بلكه این آب است كه نقش حیاتی دارد. اگر یك هكتار زمین را زیر كاشت خشخاش ببریم، چیزی در حدود 3 كیلو تریاك به دست می آید كه هر كیلو 300 دلار ارزش دارد؛ یعنی به عبارتی 9000 دلار عایدتان می شود. ولی اگر همان یك هكتار را زیر كاشت گل ببریم، می توان 600 بوته كاشت كه اگر درست آبیاری شوند 5/1 كیلو روغن گل به دست می آید ؛یعنی 7 تا 8 هزار دلار عایدتان می شود. درست است كه این مبلغ كمتر از تریاك است ، ولی تریاك نیازمند 3 مرتبه آبیاری بیشتر است؛ به عبارت دیگر درآمد حاصل از یك مزرعه یك هكتاری خشخاش یا درآمد حاصل از یك گل محمدی برابر است. اما با همان آب مورد نیاز خشخاش می توان مزرعه ای سه برابر، از گل محمدی را آبیاری كرد و سه برابر درآمد به دست آورد.))
لینک مرجع