سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران

نسخه کامل: نمي‌دانم چرا ما ايراني‌ها هميشه مي‌خواهيم ثابت كنيم كه
شما در حال مشاهده نسخه تکمیل نشده می باشید. مشاهده نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
نمي‌دانم چرا ما ايراني‌ها هميشه مي‌خواهيم ثابت كنيم كه ميلياردرها پولشان را از راه‌هاي سالم به دست نياورده‌اند. حتما شنيده‌ايد كه مي‌گويند: طرف تا ديروز چيزي نداشت، اما امروز ميلياردر شده است.

با حقوق كارمندي كه كسي ميلياردر نمي‌شود. يا مي‌گويند: «يارو زرنگ بود. بار خودش را بست.» زجرآور است كه مردم به اين راحتي در مورد دارايي و ثروت افراد صحبت مي‌كنند بدون اينكه بدانند آنها چقدر وقت و انرژي صرف توليد ثروت كرده‌اند.
ما ايراني‌ها در اين مورد از ضعفي فرهنگي رنج مي‌بريم كه ريشه در راحت‌طلبي ما دارد.

دوستي دارم كه در سال‌هاي نه‌چندان دور، دور ميدان قزوين مي‌ايستاده است تا او را به عنوان خميرگير نانوايي استخدام كنند. «محمود بابايي» كه در اصل گنابادي است، روزگاري به هواي كسب درآمد و استفاده از فرصت‌هاي پايتخت، در قالب يك جوان مهاجر، ترك وطن مي‌كند ....

....و پس از تحمل چند ماه آوارگي و بي‌خانماني، به عنوان كارگر خميرگير نانوايي، وارد بازار كار مي‌شود.


چند ماه پس از كار در نانوايي‌هاي مختلف تهران، در يك نانوايي كوچك در حاشيه جنوب تهران به كار مشغول مي‌شود. محمود مي‌گويد: «شب‌ها در همان نانوايي مي‌خوابيدم و روزها كار مي‌كردم. نزديكي‌هاي نانوايي، كشتارگاهي بود كه مي‌گفتند غيربهداشتي است اما با اين حال در آن گاوها و گوسفندهاي زيادي ذبح مي‌شد.»

محمود بابايي كه آدم كنجكاوي است، متوجه مي‌شود كه قصاب‌ها، روده و معده و نرينگي گاوها و گوسفندها را دور مي‌ريزند، اما هر روز وانت‌باري مي‌آيد و همه دورريختني‌هاي كشتارگاه را با خود مي‌برد. خميرگير جوان نانوايي كنجكاو مي‌شود و مي‌خواهد بداند، دورريختني‌هاي كشتارگاه به كجا برده مي‌شود. به اين ترتيب، او يك روز وانت‌بار را تعقيب مي‌كند و متوجه مي‌شود كه روده‌ها و ب/ي/ض/ه‌هاي دورريخته شده در سردخانه‌اي جمع‌آوري مي‌شود.

دوست ما نزديك‌تر مي‌رود متوجه مي‌شود كه افراد زيادي هستند كه هر روز، دورريختني‌هاي گاوها و گوسفندها را از كشتارگاه‌هاي مختلف جمع‌آوري مي‌كنند و به سردخانه مي‌آورند و بعد در مقابل، پول خوبي از مدير سردخانه دريافت مي‌كنند. محمود متوجه مي‌شود كه اين كار صرفه اقتصادي قابل‌توجهي دارد.

رانندگان وانت‌بارها بدون اينكه پولي پرداخت كنند، مواد دورريختني گاوها و گوسفندها را بار مي‌زنند و چند ساعت بعد آنها را به يك سردخانه مي‌فروشند. براي كارگر جوان نانوايي اين نكته اهميت دارد كه بداند روده‌ها و ب/ي/ض/ه‌/هاي دورريخته شده، پس از تحويل به سردخانه چه سرنوشتي پيدا مي‌كنند.

به همين دليل او تحقيق مي‌كند و متوجه مي‌شود كه دورريختني‌هاي دام‌ها و طيور، پس از اينكه به طور كامل تميز شد، نمك‌سوده و ضدعفوني شده و پس از آن به كشورهاي آسيايي جنوبي شرقي و چين صادر مي‌شود. اين موضوع براي كارگر جوان نانوايي بسيار جالب‌توجه و درخور تفكر قلمداد مي‌شود و او پس از مدت‌ها فكر و انديشه، تصميم مي‌گيرد كار در نانوايي را رها كند و وارد كاري شود كه بسيار بدبو و پردردسر است.

او با تلاش زياد، در ابتداي كار وانت‌بار كوچكي مي‌خرد و پس از هفته‌ها تحقيق موفق مي‌شود كشتارگاهي پيدا كند كه روده‌ها و ب/ي/ض/ه/ها و نرينگي دام‌هايش را دور مي‌ريزد. او با صاحبان كشتارگاه صحبت مي‌كند و آنها را متقاعد مي‌كند كه اجازه بدهند او، دورريختني‌ها را از كشتارگاه دور كند و به اين ترتيب، محمود بابايي وارد كاري مي‌شود كه بدبو، كثيف و دردسرساز است. پس از مدتي، او موفق مي‌شود به سرمايه‌اي دست پيدا كند كه پيش از آن دسترسي به آن خيلي سخت بود.

مدتي بعد، او چند وانت‌بار مي‌خرد و چند راننده استخدام مي‌كند تا دورريختني‌هاي كشتارگاه‌هاي اطراف تهران را برايش جمع‌آوري كنند. به اين ترتيب او سردخانه‌اي احداث مي‌كند و موفق مي‌شود يك پايانه صادراتي براي فروش روده، معده، ب/ي/ض/ه، نرينگي و ديگر دورريختني‌هاي دام‌ها و طيور ايجاد كند.

به اين ترتيب جوان فقير گنابادي موفق مي‌شود در عرض پنج سال‌، از بدبوترين و كثيف‌ترين شغل دنيا، پول و ثروت توليد كند. موادي كه او موفق مي‌شود به چين و ديگر كشورهاي آسياي جنوب شرقي صادر كند، در حقيقت ضايعات ذبح شرعي دام و طيور در ايران است كه هيچ ارزش اقتصادي ندارد، اما چيني‌ها از اين مواد استفاده‌هاي دارويي، خوراكي و صنعتي مي‌كنند.

آنها از روده دام‌ها براي توليد نخ‌هاي بخيه پزشكي استفاده مي‌كنند و پودر نرينگي و ب/ي/ض/ه دام‌ها را هم براي ايجاد ت /ح/ ر /ك در ق/و/ا/ي ج/ن/س/ي استفاده مي‌كنند. در حال حاضر محمود بابايي يك ميلياردر است و احتمالا بچه‌محل‌هاي او پس از اينكه ديده‌اند او با يك ماشين «پرادو» به دوستان قديمي‌اش سر زده است، پشت سر او گفته‌اند: «قاچاق‌فروشي كرده است وگر نه چه كسي مي‌توانست چند ساله ميلياردر شود.» به نظر شما دوستان محمود راست مي‌گويند؟
مهدی جان فوق العاده بود . ممنون. متاسفانه از هزاران نفر فقط یک نفر این پشتکار را دارد.ثروتمندان زرنگتر از آنی هستند که کارشان را با اینگونه تهمتها تعطیل کنند. ترس از این انگ ها مخصوص افراد بهانه جو است که دنبال بهانه ای میگردند که کارشان و ایده هایشان را تعطیل کنند.
واقعا جالب بود.این یک حقیقت است که در کشور ما وجود دارد و به قول شما راحت طلبی و تنبلی مارا نشان می دهد ولی معدود افرادی هم هستند که اینگونه به موفقیت های بزرگ می رسند.
داستان جالبی بود
من رو به فکر فرو برد
داستان بسیار جالبی بود.
یعنی واقعا چنین چیزی وجود داره؟منطقی به نظر نمیرسه.چندین جای کار میلنگه...
قابل توجه دوستاني كه با لباسي اتو كشيده و سرووضعي مرتب و ادكلن زده هرروز صبح در محل كار خود حاضر ميشوند و عصري برميگردند خونه تخت ميگيرند ميخوابند سرشام بلند ميشوند شامي نوش جان ميكنند تلويزيون تماشا ميكنند و بعد دوباره خواب و استراحت و فردا بازهم روز از نو و روزي ازنو سرماه هم 700-600تومن حقوق ميگيرند كه بيشترش صرف اجاره خونه و پرداخت اقساط ميشود آنوقت انتظار دارند كه دري به تخته بخورد و معجزه اي اتفاق بيفتد و اسمشون الكي الكي بره تو ليست ميلياردرها!
خيلي باحال بود ممنون
لینک مرجع