11-30-2012, 11:22 PM
روزی، مدیر یک کارخانه ی بزرگ در کالیفرنیا با هدف قدردانی از زحمات کارمندانش، تصمیم گرفت شب کریسمس، به تمامی آنها یک عدد بوقلمون هدیه بدهد. تا اینجایش همه چیز خوب و حتی نوع دوستانه به نظر می رسید، اما مشکل از زمانی آغاز شد که بعضی از کارمند ها، فهمیدند بوقلمون آنها، از بوقلمون همکارانشان کوچک تر است. در نتیجه کار به اعتراض کشید. کارمند ها فکر می کردند که بوقلمون کوچک تر، نشانه ی کارایی پایین تر بوده و به جای پاداش، آن را یک جور تنبیه و تحقیر به حساب می آوردند. خبر این اعتراضات بهگوش مدیر رسید، اما به مرور زمان و با فرارسیدن عید، فراموش شد.سال بعد، برای پیشگیری از بروز این مشکل، به فروشنده ی بوقلمون، دستور دادند که بایستی تمام بوقلمون ها هم وزن باشند. اما فروشنده اعلام کرد، این مسئله امکانپذیر نیست. مدیر برای حل معضل، به همراه هر بوقلمون نامه ای به کارمندها داد که:« وزن بوقلمون شما، ارتباطی به کارایی شما ندارد.»اما کارمندها آنچه بدستشان می رسید را باور می کردند، نه پیام مدیر را، لذا اعتراض ها ادامه یافت و وضع بدتر هم شد. در این میان بعضی کارمند ها تقاضای حق انتخاب بین گوشت بوقلمون و یا کالای دیگر را نمودند، بعضی ها، سبد میوه می خواستند و برخی خواروبار. لذا به تعداد معترضان افزوده شد. حالا، بوقلمون های هدیه، دیگر یک مشکل نبود، بلکه یک بحرانمحسوب می شد. مدیر برای مقابه با این پدیده، ناچار شد یک مسئول رسیدگی به امور توزیع بوقلمون، استخدام کند اما او هم نتوانست مشکل را حل نماید، سرانجام نتیجه این شد که برنامه ی اهداء بوقلمون ها، به کلی متوقف شد، در عوض بعضی از کارمندها، برایتلافی تضییع حقوقشان، به جای بوقلمون شب عید، وسایل شرکت را مخفیانه!!!، به خانه می بردند.
آیا می دانید ایراد کار مدیر در کجا بود؟؟
به نظر من که باید همه را یکجا جمع و یک تقدیر ازشون میکرد
بعدشم به همشون میگفت امسال بازدهیمون خوب یود ولی عالی نبود برای سال بعد باید بازدهیمون دوبرابر بشه.
آیا می دانید ایراد کار مدیر در کجا بود؟؟
به نظر من که باید همه را یکجا جمع و یک تقدیر ازشون میکرد
بعدشم به همشون میگفت امسال بازدهیمون خوب یود ولی عالی نبود برای سال بعد باید بازدهیمون دوبرابر بشه.