سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران

نسخه کامل: نخند
شما در حال مشاهده نسخه تکمیل نشده می باشید. مشاهده نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
نخند!



به سر آستین پاره ی کارگری که دیوارت را می چیند و به تو می گوید ارباب...

نخند!

به پسرک سمجی که آدامس می فروشد و تو هرگز نمی خری...

نخند!

به پیرمردی که در پیاده رو به زحمت راه می رود و شاید چند ثانیه ی کوتاه معطلت کند...

نخند!

به دبیری که دست و عینکش گچی است و یقه ی پیراهنش جمع شده...

نخند!



به دستان پدرت...

به جاروکردن مادرت...

به همسایه ای که هر صبح نان سنگک می گیرد...

به راننده ی چاق اتوبوس...

به رفتگری که در گرمای تیرماه کلاه پشمی به سر دارد...

به راننده ی آژانسی که چرت می زند...

به پلیسی که سر چهارراه با کلاه صورتش را باد می زند...

به مجری نیمه شب رادیو...

به مردی که روی چهارپایه می رود تا شماره ی کنتور برقتان را بنویسد...

به جوانی که قالی پنج متری روی کولش انداخته و درکوچه ها جار می زند...

به بازاریابی که نمونه ی اجناسش را روی میزت می ریزد...

به پارگی ریز جوراب کسی در مجلسی...

به پشت و رو بودن چادر پیرزنی درخیابان...

به پسری که ته صف نانوایی ایستاده...

به مردی که در خیابانی شلوغ ماشینش پنچر شده...

به مسافری که سوار تاکسی می شود و بلند سلام می گوید...

به زنی که با کیفی بر دوش به دستی نان دارد و به دستی چند کیسه میوه وسبزی...

به هول شدن همکلاسی ات پای تخته...

به مردی که در بانک از تو می خواهد برایش برگه ای پرکنی...

….نخند!
فوق‌العاده بود کاملا تحت تاثیر قرار گرفتم و احساساتم جریحه دار شد ،اصلا هر دفعه این چیزا رو میبینم یا میشنوم خونم به جوش میاد که چرا نه نمی‌تونیم هم همکاری کنیم که دیگه کسی‌ با این وضعیت زندگی‌ نکنه
واقعا زیبا بود
اگر نمیتونیم بهشون کمک کنیم حداقل رو زخمشون نمک نپاشیم
معلم عصبی دفتر را روی میز کوبید و داد زد : سارا...دخترک خودش را جمع و جور کرد ، سرش را پایین انداخت و خودش را تا جلوی میز معلم کشید و با صدای لرزان گفت : بله خانم؟

معلم که از عصبانیت شقیقه هایش می زد ، به چشمهای سیاهخ و مظلوم دخترک خیره شد و داد زد : ((چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نکن ؟ ها؟
فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه ی بی انظباطش باهاش صحبت کنم ))
دخترک چانه لرزانش را جمع کرد ...بغضش را به زحمت قورت داد و آرام گفت :
خانوم ...مادم مریضه ... اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق میدن ... اونوقت میشه مامانم رو بستری کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد ...اونوقت میشه برای خواهرم شیر خشک بخریم که شب تاصبح گریه نکنه ... اونوقت ...
اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره که من دفترهای داداشم رو پاک نکنم و توش بنویسم ...
اونوقت قول می دم مشقامو بنویسم ...
معلم صندلیش را به سمت تخته چرخاند و گفت : بشین سارا ...
و کاسه اشک چشمش روی گونه خالی شد ...
به سرآستین پاره ی کارگری که دیوارت را می چیند و به تو می گوید ارباب ، نخند !

به پسرکی که آدامس می فروشد و تو هرگز نمی خری ، نخند !

به پیرمردی که در پیاده رو به زحمت راه می رود و شاید چند ثانیه ی کوتاه معطلت کند ، نخند !

به دبیری که دست و عینکش گچی ست و یقه ی پیراهنش جمع شده ، نخند !

...

به دستان پدرت ، به جارو کردن مادرت ، به راننده ی چاق اتوبوس ، به رفتگری که در گرمای تیر

ماه کلاه پشمی به سردارد ، به راننده ی آژانسی که چرت می زند ، به پلیسی که سر چهار راه

با کلاه صورتش را باد می زند ، به جوانی که قالی پنج متری روی کولش انداخته و در کوچه ها

جار می زند ، به بازاریابی که نمونه اجناسش را روی میزت می ریزد ، به پارگی ریز جوراب

کسی در مجلسی ، به پشت و رو بودن چادر پیرزنی در خیابان ، به زنی که با کیفی بر دوش به

دستی نان دارد و به دستی چند کیسه میوه و سبزی ، به هول شدن همکلاسی ات پای تخته ،

به مردی که در بانک از تو می خواهد برایش برگه ای را پر کنی ، به اشتباه لفظی بازیگر

نمایشی، ... نخند ، نخند که دنیا ارزشش را ندارد ...

که هرگز نمی دانی چه دنیای بزرگ و پر دردسری دارند آدم هایی که هر کدام برای خود و

خانواده ای ، همه چیز و همه کسند.

آدم هایی که براي زندگي تقلا می کنند ، بار می برند ، بی خوابی می کشند ، کهنه می پوشند ،

جار می زنند ، سرما و گرما را تحمل مي كنند ، و گاهی خجالت هم می کشند ... خیلی ساده ...

هرگز به آدم ها نخند .

خدا به این جسارت تو نمی خندد ؛ اخم می کند ...

به پوزخند آدمی به آدمی دیگر ...!


پ ن :

بعضی از آدم ها همیشه نمکدان اند... مراقب زخم هایتان باشید...
هرگز به آدم ها نخند .

جهان آگهی :
به آنان نخند بلکه با آنان بخند.
(11-11-2012 11:18 PM)jahanagahi نوشته شده توسط: [ -> ]هرگز به آدم ها نخند .

جهان آگهی :
به آنان نخند بلکه با آنان بخند.

[undefined=undefined]بعضی از آدم ها همیشه نمکدان اند... مراقب زخم هایتان باشید[/undefined]...
بخند
بخند
و
باز
هم بخند
بخندبه نگرانیهای بی موردی که به ذهنت خطور میکند
بخند
و
باز هم بخند
بخند به خنده ی دخترکانی که پشت چراغ قرمز زندگی را به تومیفروشند
و تو با چندر غاز خنده را بر لبهایشان جاری میکنی
به خودت بخند
وقتی میبینی نابینایی برای تو مینوازد
وحتی قهقهه بزن
و شاید
گریه هم کردی
نه از روی نداری و ناتوانی
از اینکه داری وقدر داشته هایت را نمیدانی
بخند
قهقهه کن
گریه کن
انتخاب با توست
از لباس کهنه ات خجالت نکش
از افکار کهنه ات شرمنده باش . . .
پس نخند به بنده ای
لینک مرجع