سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران

نسخه کامل: تغییر باورها
شما در حال مشاهده نسخه تکمیل نشده می باشید. مشاهده نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
صفحه ها: 1 2
چگونگی شکل گیری یک پارادایم:

گروهي از دانشمندان 5 ميمون را در قفسي قرار دادند.
در وسط قفس يك نردبان و بالاي نردبان دسته ای موز گذاشتند.
هر زماني كه ميموني بالاي نردبان مي‌رفت تا موزها را بردارد، دانشمندان بر روي ساير ميمون‌ها آب سرد مي‌پاشيدند.
پس از مدتي، هر وقت كه ميموني بالاي نردبان مي‌رفت سايرين او را كتك مي‌زدند.
مدتی بعد هيچ ميموني علي‌رغم وسوسه‌اي كه داشت جرات بالا رفتن از نردبان را به خود نمي‌داد.
دانشمندان تصميم گرفتند كه يكي از ميمون‌ها را جايگزين كنند. اولين كاري كه اين ميمون جديد انجام داد اين بود كه سعی کرد تا بالاي نردبان برود، كه بلافاصله توسط سايرين مورد ضرب قرار گرفت.
پس از چندبار كتك خوردن ميمون جديد با اين كه نمي‌دانست چرا، اما ياد گرفت كه بالاي نردبان نرود.
ميمون دومي جايگزين گرديد و همان اتفاق تكرار شد. سومين ميمون هم جايگزين شد و دوباره همان اتفاق (كتك خوردن) تكرار گرديد.
به همين ترتيب چهارمين و پنجمين ميمون نيز عوض شدند.
آن چيزي كه باقي مانده بود گروهي متشكل از 5 ميمون بوده كه با اين كه هيچ‌گاه آب سردي بر روي آن‌ها پاشيده نشده بود، ميموني را كه بالاي نردبان مي‌رفت را كتك مي‌زدند. اگر امكان داشت كه از ميمون‌ها بپرسند كه چرا ميموني كه بالاي نردبان مي‌رود را كتك مي‌زنند شرط خواهيم بست كه جواب آن‌ها اين خواهد بود: من نمي‌دانم، اين رسم ماست!
در دنیای ما انسانها هم بعضی باورهای غلط و غیر منطقی چنان رسوخی در ذهن ها پیدا کرده که کمتر کسی جویای علل و اسباب آن میشود.
آیا شما هم دراری باورهای منفی هستید که علت و دلیل منطقی برای آن سراغ ندارید؟
بیائید باورهای غلط خود را روی کاغذی بنویسم و سعی کنیم آنها را یکی یکی تغییر دهیم و رویشان خط بطلان بکشیم.
باورهای غلط همانهائی است که از کودکی به ما یاد داه اند:
- از دیوار نرو بالا می افتی.
- شلوغی نکن.بده.
- زیاد نخور مریض میشی.
- تند حرف نزن. گوشم کر شد.
- پایت را از گلیم خودت درازتر نکن .
- اگر وضع مالیت خوب شود همه فکر میکنند دزدی کردی.
- فاصله ما تا این همسایه میلیاردر از زمین است تا آسمان.
و..................
این باورها بعدا دیوار ذهنی را می سازند.تغییر این باورها با مطالعه و تکرار جملات تاکیدی و تمرین و تجسم مطالب , تایپیک اگر بمن اعتماد ....... ممکن است .

http://forum.unc-co.ir/showthread.php?tid=4903&page=1
در معبدي گربه اي وجود داشت كه هنگام مراقبه ي راهب ها مزاحم تمركز آن ها مي شد. بنابراين استاد بزرگ دستور داد هر وقت زمان مراقبه مي رسد يك نفر گربه را گرفته و به ته باغ ببرد و به درختي ببندد.
اين روال سال ها ادامه پيدا كرد و يكي از اصول كار آن مذهب شد. سال ها بعد استاد بزرگ در گذشت. گربه هم مرد. راهبان آن معبد گربه اي خريدند و به معبد آوردند تا هنگام مراقبه به درخت ببندند تا اصول مراقبه را درست به جاي آورده باشند.
سالها بعد استاد بزرگ ديگري رساله اي نوشت درباره ي «اهميت و اصول بستن گربه!!!»

در اینجا باز هم باوری غلط را میبینیم که به یک قاعده تبدیل شده و جزئی از زندگی!
در حالی که کسانی که از آن تبعیت میکنند دلیلی برای آن ندارند!
تکرار, باعث عادت می شود و عادت , باور را به وجود می آورد.
تکرار جملات تاکیدی هم به این صورت عمل میکنند:
از راه شگفت خدا روز بروز وضع من بهتر و بهتر می شود.
[تصویر: N.gif]
گروهی از دانشمندان دانشگاه هاروارد آزمایشی درباره نقش باورها در زندگی انسان انجام داده اند که نتایج شگفت انگیزی داشت!
آنها 80 پیرمرد و 80 پیرزن را انتخاب کردند . یک شهرک را به دور از هیاهو مانند 40 سال پیش ساختند . غذاهای 40 سال پیش در این شهرک پخته میشد . خط روی شیشه های مغازه ها ، فرم مبلمان ، آهنگها ، فیلم های قدیمی ، اخباری که از رادیو و تلویزیون پخش میشد ، را مطابق با 40 سال قبل ساختند . بعد این 160 نفر را از هر نظر آزمایش کردند :تعداد موی سر ، رنگ موی سر ، نوع استخوان ، خمیدگی بدن ، لرزش دستها ، لرزش صدا ، میزان فشار خون ... بعد این 160 نفر را به داخل این شهرک بردند ، بعد از گذشت 5 الی 6 ماه کم کم پشتشان صاف شد ، راست می ایستادند ، لرزش دستها بطور ناخودآگاه از بین رفت ، لرزش صدا خوب شد ، ضربان قلب مثل افراد جوان ، رنگ موهای سر شروع به مشکی شدن کرد ، چین و چروکهای دست و صورت از بین رفت ...علت چه بود ؟
خیلی ساده است . آنها چون مطابق با 40 سال پیش زندگی کردند ، باور کرده بودند 40 سال جوانتر شده اند .
انسانها همان گونه که باور داشته باشند می توانند بیندیشند . باورهای آدمی است که در هر لحظه به او القا میکند که چگونه بیندیشد . اصولا فرق بین انسانها ، فرق میان باورهای آنان است .
انسانهای موفق با باورهای عالی ، موفقیت را برای خود خلق میکنند. انسانهای ثروتمند ، باورهای عالی و ثروت آفرین دارند که با اعتماد به نفس عالی خود و بدون توجه به تمام مسائل به دنبال کسب ثروت میروند و به لحاظ باورهای مثبتشان به ثروت مطلوب خود میرسند . قانون زندگی قانون باورهاست
باورهای عالی سرچشمه همه موفقیتهای بزرگ است . توانمندی یک انسان را باورهای او تعیین می کند.

انسانها هر آنچه را که باور دارند خلق میکنند . دستاوردهای شما را در زندگی باورهای شما میسازند . زیرا باورها تعیین کننده کیفیت اندیشه هاست و اندیشه ها عامل اولیه اقدامها.
تکرار جملات تاکیدی می شود عادت و عادتها می شوند باور .
پس شروع کنید.

و اگر باور باشد می شود نتیجه گیری مطلب زیبای حمزه جان:

انسانهای موفق با باورهای عالی ، موفقیت را برای خود خلق میکنند. انسانهای ثروتمند ، باورهای عالی و ثروت آفرین دارند که با اعتماد به نفس عالی خود و بدون توجه به تمام مسائل به دنبال کسب ثروت میروند و به لحاظ باورهای مثبتشان به ثروت مطلوب خود میرسند . قانون زندگی قانون باورهاست
باورهای عالی سرچشمه همه موفقیتهای بزرگ است . توانمندی یک انسان را باورهای او تعیین می کند.
در يك باشگاه بدنسازي پس از اضافه كردن 5 كيلوگرم به ركورد قبلي ورزشكاري از وي خواستند كه ركورد جديدي براي خود ثبت كند. اما او موفق به اين كار نشد. سپس از او خواستند وزنه اي كه 5 كيلوگرم از ركوردش كمتر است را امتحان كند. اين دفعه او براحتي وزنه را بلند كرد. اين مسئله براي ورزشكار جوان و دوستانش امري كاملا طبيعي به نظر مي رسيد اما براي طراحان اين آزمايش جالب و هيجان انگيز بود چرا كه آنها اطلاعات غلط به وزنه بردار داده بودند. او در مرحله اول از عهده بلند كردن وزنه اي برنيامده بود كه در واقع 5 كيلوگرم از ركوردش كمتر بود و در حركت دوم ناخودآگاه موفق به بهبود ركوردش به ميزان 5 كيلوگرم شده بود. او در حالي و با اين «باور» وزنه را بلند كرده بود كه خود را قادر به انجام آن مي دانست.
می بینیم که باور انسان تا چه حد و با چه سرعتی میتواند بر توانایی های جسمی و ذهنی او تأثیرگذار باشد!
وجود همين باورها است كه به ما كمك مي كند تا اطلاعات خود را پردازش كنيم و براي اعمالي كه مي خواهيم انجام دهيم تصميم بگيريم.اما باورهايي داري ارزشند و ما را در راه تصميم گيري درست راهنمايي مي كنند كه واقعي باشند.راه اثبات واقعي بودن هر باور طلب و كسب مدرك براي صحت آن است.براي اينكه ذهن ما انباشته از باورهاي غلط نباشد بايد قبل از سپردن آن به حافظه دائم از اين باور سند معتبر بطلبيم و صحت وجود آن را با خرد بيدار تطبيق نماييم.
باران بشدت مي باريد و مرد ماشين خود را در جاده پيش مي راند که ناگهان تعادل اتومبيل بهم خورد و از نرده هاي كنار جاده به سمت خارج منحرف شد. از حسن امر، ماشين صدمه اي نديد اما لاستيك هاي آن داخل گل و لاي گير كرد و راننده هر چه سعي نمود نتوانست آن را از گل بيرون بكشد. به ناچار زير باران از ماشين پياده شد و به سمت مزرعه مجاور دويد و در زد. كشاورز پير كه داشت كنار اجاق استراحت مي كرد به آرامي آمد و در را باز كرد.
راننده ماجرا رو شرح داد و از او درخواست كمك كرد. پيرمرد گفت كه ممكن است از دستش كاري بر نياد اما اضافه كرد كه: «بذار ببينم فردريك چيكار ميتونه برات بكنه.»

با هم به سمت طويله رفتند و كشاورز افسار يك قاطر پير رو گرفت و با زور آن را بيرون كشيد. تا راننده شكل و قيافه قاطر رو ديد باورش نشد كه اين حيوان پير و نحيف بتواند كمكش كند، اما چه مي شد كرد، در آن شرايط سخت به امتحانش مي ارزيد.

با هم به كنار جاده رسيدند و كشاورز طناب را به اتومبيل بست و يك سر ديگر آن را محكم دور شانه هاي فردريك يا همان قاطر بست و سپس با زدن ضربه رو پشت قاطر داد زد: «يالا، فردريك، هري، تام، بن، مایک ، جو، پل... يالا سعيتون رو بكنين... آهان فقط يك كم ديگه، يه كم ديگه... خوبه تونستين.»

راننده با ناباوري ديد كه قاطر پير موفق شد اتوميبل را از گل بيرون بكشد. با خوشحالي و تعجب از كشاورز تشكر كرد و هنگام خداحافظي از او پرسيد: «هنوز هم نميتونم باور كنم كه اين حيوون پير تونسته باشه، حتما هر چي هست زير سر اون اسامي ديگه است، نكنه يه جادوئي در كاره.»

كشاورز پاسخ داد: «ببين عزيزم، جادوئي در كار نيست. اون كار رو كردم كه اين حيوون باور كنه عضو يه گروهه و داره يك كار تيمي ميكنه، آخه ميدوني قاطر من كوره!»
به نظر شما ما میتوانیم با ذهن ناخودآگاه خویش مثل یک قاطر کور برخورد کنیم؟!
صفحه ها: 1 2
لینک مرجع