سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران

نسخه کامل: تا چه اندازه به مباحث تفکر مثبت اعتقاد دارید؟
شما در حال مشاهده نسخه تکمیل نشده می باشید. مشاهده نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
صفحه ها: 1 2
بیشترین انسانها شروع کننده خوبی هستند ولی در به پایان رساندن آن فعالیت کوتاهی میکنند.صدها وسیله موسیقی در کنج خانه ها خاک می خورد - بوم های نقاشی ناتمام در اطاقها پرت شده اند.
چرا؟
[b]سئوال اینست که تا چه اندازه به مباحث تفکر مثبت اعتقاد دارید؟اگر اعتقاد دارید چه کاری انجام داده اید و اگر اعتقاد ندارید چرا در انجمن ماندگار شده اید؟
خيلي اعتقاد دارم
نگرشم رو عوض كردم به زندگي
باورم در سطح پدیدار شدن رویدادهای مثبت در زندگی ام هستش
خوب همه میدونند فکر مثبت چندین برابر قوی تر از فکر منفی است اما مسئله اینجاست که مردم باورهایشان را با مشاهدات روزمره همتراز میکنند . تا رخدادی منفی رخ داد با سرعت خیلی بالا احساسات منفی از خود ساطع میکنند و این اشتباه بسیاری از مردم است که دستاوردش در آینده معلوم است ( مشابه را جذب میکند )
(((بیشترین انسانها شروع کننده خوبی هستند ولی در به پایان رساندن آن فعالیت کوتاهی میکنند.صدها وسیله موسیقی در کنج خانه ها خاک می خورد - بوم های نقاشی ناتمام در اطاقها پرت شده اند. )))
استارت همیشه فوق العاده هستش اما ماندن همیشه بسیار کم .چاره کار کجاست ؟ از دیدگاه من تغییر باورها میتونه باشه حتی تغییرات کوچک مانند خندیدن در مقابل یک حادثه تجربه کردم / بخشش باورها را در گذر زمان تغییر میدهد / اهدا کردن حالا هر چیز که داری عشق ، لباس ، پول ، کارت پستال ، کتاب و باور رو تغییر میده / شکرگذاری باور را تکثیر میکنه و ....

سرانجام ماندن در میدان پیروزی است نه فقط شروع کردن به تنهایی
صددرصد اعتقاد دارم.ولی چیزی که فهمیدم اینه که یک فرد گرفتار اصلا نمیتونه تفکر مثبت داشته باشه .منظورم اینه که کسی که گرفتار مشکلی هست فقط به بدبختیش فکر میکنه تا به خوبیهایی که تو زندگیش وجود داره.پس برای همینه که بیشتر شاهد هستیم که تفکر مثبت روی افراد موفق بیشتر جواب میده و روز بروز اونارو پایدار تر میکنه.
(10-16-2012 12:06 PM)mir abas نوشته شده توسط: [ -> ]صددرصد اعتقاد دارم.ولی چیزی که فهمیدم اینه که یک فرد گرفتار اصلا نمیتونه تفکر مثبت داشته باشه .منظورم اینه که کسی که گرفتار مشکلی هست فقط به بدبختیش فکر میکنه تا به خوبیهایی که تو زندگیش وجود داره.پس برای همینه که بیشتر شاهد هستیم که تفکر مثبت روی افراد موفق بیشتر جواب میده و روز بروز اونارو پایدار تر میکنه.

هدف ما اینست که به فرد گرفتار آموزش دهیم که تفکر مثبت داشته باشد.وقتی من شروع کردم مگر گرفتار نبودم؟
بعضی وقتها هرچقدر هم در مورد چیزی انرژی مثبت داشته باشی. اطرافیان طوری منفی بهت میدن که دیگه یه جورایی خودتم باور میکنی. نکته اینه که اگر یکی دوتا کارو اول راه ولشون کنی دیگه عادت میشه واسه آدم و همه کاراش اینطوری میشه. مثال میزنم براتون.

ساز و موسیقی که آقای قربانیان گفتن. ویولن میزدم خب سخت بود احتمالا شنیدین ولی من هر کاری کردم تا پیش رفتم و پیش رفتم. اوایل موقع تمرین کردنم هرکی از یه گوشه داد میزد بس کن گوشام درد گرفت و این حرفا. سختی راه از یک طرف این تشویق نشدنها و منفی ها هم طرف دیگه. بعدم زور زدیم با بدبختی یاد گرفتیم یکی از اقوام عزیزم اومد گفت انقدر تلاش کردی مطرب بشی ؟؟؟ اینجا دقیقا انرژی مثبت که هیچی. یعنی منفی زندگی رو میپوشونه.

یا فرهنگ پدر مادر من از نظر ریسک و کار یکم قدیمی هستش. ازونا که موفقیت و پول فقط توی درسه و ریسک نباید کرد و این حرفا. نتیجش اینکه من هر هدفی هم انتخاب کنم وقتی عزیزترین کس و نزدیک ترین کسم با حرف و عمل انرژی منفی میده انتظاری نمیشه داشت.

برای همین خیلی کارام نصفه میمونه. اولش خب اونقدری توان و انرژی دارم که بتونم حرف بقیرو نادیده بگیرم و شروع کنم ولی کم کم خب کار اولش به سختی میخوره و همون موقع خودت تا حدی زده میشی وقتی در اون شرایط انرژی های منفی و نکن نکن ها هم بیاد از اطرافیان مطمئنا هیچ کاری نمیشه کرد و کار نیمه تمام رها میشود.
من به تفکر مثبت اعتقاد دارم ولی نمی دونم چه کاری رو به طور جدی شروع کنم ، در واقع سردرگم هستم .
البته خونوادم هم از همون هایی هستند که میگند درس بخون.
مسئله ای که آقا محمد گفت یعنی القاییات محرکهای محیطی ( اطرافیان یا خانواده یا دوستان و ... ) خیلی عمل بازدارنده ای هستش اینو جدی بگیریم . برای برطرف سازی این عامل بازدارنده چند پیشنهاد کوچک دارم : گفتگوهای شنیداری
1 - اگر در مجمع عمومی ( مترو و ... ) یا هر جا که میبینید افکار و انرژی منفی را به سمت شما میفرستند حواستان را به گونه ای پرت کنید که انگار نمیشنوید بطور مثال خودم در این مواقع هدفون به گوش میزارم و صداهای پرندگان و دریا یا اقیانوس را می شنوم یا موزیک دلخواهمو .
2 - اگر شخص گوینده را دوست دارید به او متذکر شوید و درخواستی کنید در آن باره حرفی نزند یا اگر رویتان نمیشود بحث موضوع را ماهرانه عوض کنید .
3 - اگر نتوانستید به گوینده ای که در مقابل شماست بگویید بحث را عوض کنیم راههای امتحان شده ی زیر را پی بگیرید :
نوشته ای را در حین صحبتهای او بخوانید
یا بگویید شما صحبت کنید تا بروم نوشیدنی بیاورم حرفهایتان را می شنوم

به ایده ی من مهمترین چیزی که بمرور زمان باورهای یک انسان را محدود میکند و دیواره ذهنی پدید می آورد همین شنیدنها و هجوم افکارهای منفی در ابتدای کار است که در دراز مدت باعث عدم پذیرش می شود
با تشکر از دوستان که در بحث شرکت میکنند
ممنونم بهداد جان
ولی خب فکر نکنم پدر مادر طوری باشه که وسط حرفش بشه بحث عوض کرد یا رفت مثلا نوشیدنی اینا آورد.
میدونی مخصوصا پدر من اهل حرف زدن نیست زیاد. یه کلمه میگه به آدم که خب همون بسه.

در ضمن یه روز میشه حرفاشونو نشنیده گرفت. دو روز میشه. ولی همیشه باشه که نمیشه. تازه فقط خودشون نیستن که در بعضی موارد آشناها و اقوامم که خونه میان برای اونا هم توضیح یدن محمد درسش رو گذاشته روی این کاری که میخواد بکنه که اصلا به درد نمیخوره و ...
یا مثلا من میخواستم یه چیزی مثل یه شرکت ایجاد کنم خب کارمنداش اقوام خودم بودن و برای استارت میخواستم توی اتاق خودم این کارو بکنم چون همون حقوق اونا 2-3 ماه اول از جیب باید میدادم دیگه نمیخواستم کرایه جا بدم. اول با حرف جلومو گرفتن که دیدن مقاومت کردم. آخر کار خیلی قشنگ گفتن خودت دیگه موقع رفتنته تازه میخوای 2-3 تا دیگه رو بیاره اینجا.

یا مثلا گفتم حوصله رفت و آمد کارمندات توی اتاقت رو نداریم. و خلاصه به هر دری زدن تا من خودمم بدم اومد از کارم و کلا بیخیال شدم.
بعضی وقتها واقعا سخته
بله سخته قبول دارم اما محال نیست - خوب چه انتظاری از پدرم میتونم داشته باشم وقتی کامپیوتر را وسیله ی بدی میدونه . آره پدرم هم گرفتار باور محدود شده و فقط حرف آدمای اطراف خودشو تکرار میکنه این درد همه هستش
اما چه کار باید انجام داد ؟ وظیفه ی من در مقابل این رویداد چیست ؟
من درباره کامپیوتر کاری با پدرم انجام دادم . یک روز این عزیز را پای کامپیوتر آوردم گفتم اگه این دستگاه بتونه حسابداری کار شما را انجام بده چی میشه؟ گفت : عالیه . گفتم اگه بشه با این دستگاه بازی هوش انجام بدم چی میشه ؟ گفت عالیه و سوالات زیاد طرح کردم . جواب یا عالیه بود یا خوب .
من کاری انجام ندادم فقط تفکر مثبت از نگرش مثبت رو به تصویر کشیدم و پدر بزرگوارم جواب مثبت را با مثبت داد . به نظرم وظیفه من و شماست که با مطالعه زیاد بتونیم بزرگترها را آگاه و هوشیار کنیم و هدفمونو شفاف با کمال احترام بهشون بگیم که این تنها هدف من نیست یکی از اهدافمه که دوستش دارم .
بزارید یک مسئله روانشناسی را باز کنم : ( ما بزرگترها فکر میکنیم همه چیز را میدانیم اما موفق واقعی کسی هستش که کودکانه برخورد کنه . ) اگر خواستار موفقیت جدی هستید کودکانه عمل کنید به کودک نگاه کنید هزار بار می افتد باز هم بلند میشود تا اینکه راه برود . علت چیست ؟ درست است در ذهن کودک شکست یعنی پیروزی
این چیزیه که من میخام همه بهش برسند بزرگترها تقصیری ندارند و اینکارشون طبیعیه
تقصیر ما نیست که شدیم بستری /// حرفه همه ی آدما رو بریم
با تشکر
صفحه ها: 1 2
لینک مرجع