09-19-2012, 12:53 AM
5 سالم بود . عازم تهران بودیم . از هواپیما میترسیدم و فکر کنم صدای گریه ها و فریاد هام تا برج مراقبت هم رسیده بود . نه اسباب بازی و نه هیچ چیز دیگری آرامم نمی کرد . اون روز سوار هواپیما شدم . نه از روی میل بلکه از شدت گریه و فریاد خسته شده بودم و وقتی بیدار شدم هواپیما روی باند بود و اماده ی پرواز .
12-11 سال داشتم . بندر عباس به قشم . روی اسکله بدنم میلرزید . عرق سرد روی پیشانی ام بود . صدایی نمیشنیدم و احساس میکردم ماهیچه های پام به خواب رفته است و نمیتوانم راه بروم . ضربان قلبم به شدت میزد و میزد و میزد . از سوار شدن به کروز دریایی میترسیدم . اون روز سوار کشتی شدم . نه از روی میل بلکه فقط میخواستم زودتر تمام شود . ( اون روز دریا زده هم شدم که چند تن از ساکنین محلی سوار در کشتی کمک کرده به حالت طبیعی برگشتم)
چندین سال از اون روزها و روزهای مشابه میگذره .
از اول تابستان امسال بیش از 12 پرواز که میانگینشون 8 ساعت بوده انجام دادم .
قسمت عمده ای از درامدم از آب و دریاست . حتی رشته تحصیلی اینده ام به شدت به دریا وابسته است . بار ها سوار کشتی های قدیمی ماهیگیری شده ام و حتی بدون هیچ ترسی بارها در طوفان های جنوب شرق اسیا گیر کرده ام .
این ها مقدمه ای بود بر یک سوال ؛ چگونه با ترس هایمان مواجه شویم ؟
پ.ن : دوستان اینگونه تاپیک ها که من ایجاد مکنم سوالات شخص بنده نیست بلکه طوفان فکری هست . میخوام تجارب و دانسته ها و تفکراتمون رو با هم تقسیم کنیم در نهایت به یه نتیجه قراردادی برسیم
12-11 سال داشتم . بندر عباس به قشم . روی اسکله بدنم میلرزید . عرق سرد روی پیشانی ام بود . صدایی نمیشنیدم و احساس میکردم ماهیچه های پام به خواب رفته است و نمیتوانم راه بروم . ضربان قلبم به شدت میزد و میزد و میزد . از سوار شدن به کروز دریایی میترسیدم . اون روز سوار کشتی شدم . نه از روی میل بلکه فقط میخواستم زودتر تمام شود . ( اون روز دریا زده هم شدم که چند تن از ساکنین محلی سوار در کشتی کمک کرده به حالت طبیعی برگشتم)
چندین سال از اون روزها و روزهای مشابه میگذره .
از اول تابستان امسال بیش از 12 پرواز که میانگینشون 8 ساعت بوده انجام دادم .
قسمت عمده ای از درامدم از آب و دریاست . حتی رشته تحصیلی اینده ام به شدت به دریا وابسته است . بار ها سوار کشتی های قدیمی ماهیگیری شده ام و حتی بدون هیچ ترسی بارها در طوفان های جنوب شرق اسیا گیر کرده ام .
این ها مقدمه ای بود بر یک سوال ؛ چگونه با ترس هایمان مواجه شویم ؟
پ.ن : دوستان اینگونه تاپیک ها که من ایجاد مکنم سوالات شخص بنده نیست بلکه طوفان فکری هست . میخوام تجارب و دانسته ها و تفکراتمون رو با هم تقسیم کنیم در نهایت به یه نتیجه قراردادی برسیم