سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران

نسخه کامل: 200 تومان لبخند بزن
شما در حال مشاهده نسخه تکمیل نشده می باشید. مشاهده نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
صفحه ها: 1 2 3 4
روی یه کاغذ نوشتم لبخند بزن تخفیف بگیر. و چسبوندم جلو ویترین مغازم. هرکی می اومد میخندید و با خنده بحث تخفیفو مطرح میکرد. منم تخفیف میدادم. هرکی حواسش به نوشته نبود موقع حساب کردن میگفت تخفیف نداره؟ میگفتم شرمنده و کاغذو نشون میدادمو میگفتم لبخند نزدی و اونم میخندید. مشتریهای ثابتم مال اونوقتاست. از وقتی فروشنده گرفتم کاغذ هم پاره شده و کسی دوباره ننوشته. همین فردا میرم دوباره مینویسم و میزنم جلو ویترین. ممنون که یاد آوری کردین.
لبخند واقعا معجزه میکنه.
امروز رفتم دوباره کاغذو نوشتم و زدم جلو ویترین و تا ظهر موندم فروشندم میگفت تورو خدا هر روز بیان انگار معجزه شده چقدر مشتری مییاد! خسته شدم. و من بهش توضیح دادم که انرژی مثبت مشتری رو به مغازه مییاره. و یه لبخند کوچیک میتونه اینجا رو سرشار از انرژی مثبت کنه.
اول شب پیامک داد: امروز خیلی روز خوبی بود. خیلی خوشحالم. ممنون
(08-22-2012 01:41 AM)درناز نوشته شده توسط: [ -> ]امروز رفتم دوباره کاغذو نوشتم و زدم جلو ویترین و تا ظهر موندم فروشندم میگفت تورو خدا هر روز بیان انگار معجزه شده چقدر مشتری مییاد! خسته شدم. و من بهش توضیح دادم که انرژی مثبت مشتری رو به مغازه مییاره. و یه لبخند کوچیک میتونه اینجا رو سرشار از انرژی مثبت کنه.
اول شب پیامک داد: امروز خیلی روز خوبی بود. خیلی خوشحالم. ممنون
ابتکارتون در عین سادگی بسیار عالی است من که تا خوندم خودبخود لبخند زدم!

چندسال پیش که رستوران داشتم یک جائی خوندم که رستورانهای زنجیره ای مک دونالد اصل همیشه لبخند زدن رو به کلیه کارکنانشون در سراسر جهان توصیه و تاکید میکنند.
بعدالظهر همون روز به رستوران خودم رفتم و تمام پرسنل رو جمع کردم و گفتم از امروز همه موظفید لبخند بزنید چه در حضور مشتری چه بین خودتان البته همه شروع کردیم خندیدن.
بعد از این جلسه برای کاری از رستوران خارج شدم و 2 ساعت بعد برگشتم، آقا بیا و ببین! تمام رستوران رو موج خنده گرفته بود از آشپز بگیر تا صندوقدار!
رفتم تو سالن دیدم مدیر سالن چشماش اشک آلود به زور خودشو نگه داشته بود تا خواست حرف بزنه بلند خندید!
خوب غروب بود و رستوران شلوغ، بعضی مشتریها ناراحت بودند، هم از خنده ی پرسنل هم از اینکه کسی نمیومد سفارش بگیره!
به چند میز سر زدم سفارش گرفتم و سعی کردم اوضاع رو جمع کنم رفتم آشپزخانه تا منو دیدن زدن زیر خنده!
یه آشپز مسن داشتیم اومد گفت این چه وضعی بود درست کردین امروز؟؟
اینجا 2ساعته کسی نمیتونه جلو خندشو بگیره!
منم زدم زیر خنده گفتم خوب بزار بخندن ببین امشب چقد شلوغ شده از بس انرژی آورده این خنده، خلاصه مدتها طول کشید تا تونستیم یه لبخند مناسب تنظیم کنیم اونجا4yajuyo
هم تایپیک فوق العده خوب شروع شد و هم خاطرات دوستان فوق العاده زیبا بود.
بخدا انرژی گرفتم.

(لطفا قبل از خندیدن مسواک یادتون نره) Yosef.gif
لبخند زدن را از خود شروع کنید.Wink


وقتی شروع به فعالیت کاری کردم اولین حرکتم لبخند داشتن بر روی لبانم بود.(بعضی وقتها یادم می رفت و یک لحظه حس میکردم چقدر عبوسم , همه از اینکه با من صحبت کنند می ترسند و دوباره لبخند می زدم.خیلی تمرین کردم.عزیزانی که در گردهمائی من ر ا دیده اند می توانند حالت من را شهادت دهند)یک روز که همه بچه هایم جمع بودند یکی از آنان با شوخی گفت: این لبخند بابا منو کشته.
من باز لبخند زدم و آنها هم لبخند زدند.اصولا ما در منزل لبخند زدن را دوست داریم.Wink


لبخند زدن را از خود شروع کنیم.
خنده بر هر دردی دواست

باورکردنش خودش معجزه میکنه
برا همین است که خنده درمانی در این عصر مدرن بسیار طرفدار دارد .

هندی ها باشگاه های خنده درمانی را نیز راه اندازی کرده اند که پولساز نیز است .

به این سایت سری بزنید

خده درمانی ( یوگای خنده )
(10-17-2012 05:26 PM)jahanagahi نوشته شده توسط: [ -> ]لبخند زدن را از خود شروع کنید.Wink


وقتی شروع به فعالیت کاری کردم اولین حرکتم لبخند داشتن بر روی لبانم بود.(بعضی وقتها یادم می رفت و یک لحظه حس میکردم چقدر عبوسم , همه از اینکه با من صحبت کنند می ترسند و دوباره لبخند می زدم.خیلی تمرین کردم.عزیزانی که در گردهمائی من ر ا دیده اند می توانند حالت من را شهادت دهند)یک روز که همه بچه هایم جمع بودند یکی از آنان با شوخی گفت: این لبخند بابا منو کشته.
من باز لبخند زدم و آنها هم لبخند زدند.اصولا ما در منزل لبخند زدن را دوست داریم.Wink


لبخند زدن را از خود شروع کنیم.

آقای قربانیان حرفتون کدرک ، نشون به این نشون که توی عکس آواتارم لبخند میزنید
(10-17-2012 05:26 PM)jahanagahi نوشته شده توسط: [ -> ]لبخند زدن را از خود شروع کنید.Wink


وقتی شروع به فعالیت کاری کردم اولین حرکتم لبخند داشتن بر روی لبانم بود.(بعضی وقتها یادم می رفت و یک لحظه حس میکردم چقدر عبوسم , همه از اینکه با من صحبت کنند می ترسند و دوباره لبخند می زدم.خیلی تمرین کردم.عزیزانی که در گردهمائی من ر ا دیده اند می توانند حالت من را شهادت دهند)یک روز که همه بچه هایم جمع بودند یکی از آنان با شوخی گفت: این لبخند بابا منو کشته.
من باز لبخند زدم و آنها هم لبخند زدند.اصولا ما در منزل لبخند زدن را دوست داریم.Wink


لبخند زدن را از خود شروع کنیم.

آقای قربانیان حرفتون مدرک ، نشون به این نشون که توی عکس آواتارم لبخند میزنید
آقا احمد در ایران هم قبلاً بود الان اطلاع ندارم. من تا 3سال پیش عضو باشگاه خنده اهواز بودم و روزهای جمعه 7صبح در پارک ساحلی جمع میشدیم تا بخندیم تعداد هم زیاد بود و اکثراً خانوادگی می آمدند. وقتی به خانه برمیگشتیم دل درد داشتیم از شدت خنده!
تمرین ها زیر نظر یک استاد یوگای خنده بود که خودش عضو باشگاه جهانی خنده بود که مرکزش هندوستان هست. هیچ جک و لطیفه و موضوع خنده داری در میان نبود و خنده محض بود به شکلی که شما به محض رسیدن گرفتار موجی میشدید که کنترلش دستتان نبود!
آخرین بار سمینار خنده با حضور مجید پزشکی مترجم و نویسنده روانشناسی و محسن یگانه خواننده در تالار فردوسی اهواز برگزار شد و جمعیت بسیار زیادی حضور داشتند هیچ وقت خاطره اش یادم نمیره!
الان مدتهاست که از وضعیت این باشگاه بی اطلاعم.
با این اوضاع اقتصاد واقعا هم خنده لازمه
صفحه ها: 1 2 3 4
لینک مرجع