08-02-2012, 12:43 AM
کیمیاگر اثر پائولوکوئلو
کتاب بسیار زیبا و آموزنده ای بود.
یادش به خیر من تقریبا 5 سال پیش خیلی به این مباحث موفقیت و کتاب های با این نوع مطالب علاقه داشتم. آرزوهایی در سرم داشتم و میل به پرواز اون موقع خیلی در من زیاد بود. اون زمان از این دست مطالب در رابطه با موفقیت خیلی می خوندم و روی من تاثیر گذاشته بود. همون زمانی بود که فیلم زیبای راز اومده بود.
اون موقع خونه ما 17 شهریور بود. اتاق من جدا از بقیه خونه بود. همکف هال و آشپزخونه و یک اتاق و دست شویی و پشتش حیاط. و یک اتاق که چند پله می خورد بالا بود. این اتاق من بود. یادش به خیر شب ها چراغ ها رو خاموش می کردم و زیر نور چراغ مطالعه کتاب کیمیاگر رو می خوندم و برا آینده برنامه ریزی می کردم.
اون موقع توی یک تردید بزرگ بین دو راه زندگی بودم. 2 راهی که خیلی باهم متفاوت بودند. دلم و آرزوهام یک راه رو می خواست و محافظه کاری و ترس یک راه دیگه رو.
من کتاب کیمیاگر رو شروع کردم به خوندن.
الان خیلی مطالبش یادم رفته.
ولی داستان در مورد مردی بود که برای پیدا کردن گنج زندگی قبلی و خانه کاشانه خودش رو ول می کنه و در مسیر ناشناخته ای گام برمی داره تا به گنج برسه.
پیام کتاب این بود که همه ما باید برویم به دنبال افسانه شخصیمون. افسانه شخصی همون آرزوها و رویاهای شخصی هر یک از ماهاست.
میگه اگر نرید به دنبال افسانه شخصیتون ممکنه بعدا خیلی حسرت بخورید.
ما باید محافظه کاری رو رها کنیم و از زندگی فعلی دست بکشیم و بار سفر در سرزمین های ناشناخته رو ببندیم و بریم به یک سفر. سفر به سمت افسانه شخصی.
این کتاب وقتی به پایان رسید من در ظرف یکی دو روز تصمیم نهاییم رو گرفتم. بر تردیدها و ترس ها غلبه کردم و رفتم به دنبال افسانه شخصیم. مسیر زندگیم و شرایطش عوض شد. وارد یه دنیای دیگه شدم. متاسفانه من غفلت کردم و به افسانه شخصیم نرسیدم. همش البته تقصیر خودم بود. ولی بعد از اتمام کتاب کیمیاگر تا تقریبا یک سال بعدش بهترین لحظه های زندگی من رقم خورد. ولی کاش مسیر درستی که با کیمیاگر شروع شده بود رو درست ادامه می دادم و به افسانه شخصیم می رسیدم.
به شما هم خوندن این کتاب رو پیشنهاد می کنم به خصوص اگه در بین یک دوراهی انتخاب گیر کرده اید.
کتاب بسیار زیبا و آموزنده ای بود.
یادش به خیر من تقریبا 5 سال پیش خیلی به این مباحث موفقیت و کتاب های با این نوع مطالب علاقه داشتم. آرزوهایی در سرم داشتم و میل به پرواز اون موقع خیلی در من زیاد بود. اون زمان از این دست مطالب در رابطه با موفقیت خیلی می خوندم و روی من تاثیر گذاشته بود. همون زمانی بود که فیلم زیبای راز اومده بود.
اون موقع خونه ما 17 شهریور بود. اتاق من جدا از بقیه خونه بود. همکف هال و آشپزخونه و یک اتاق و دست شویی و پشتش حیاط. و یک اتاق که چند پله می خورد بالا بود. این اتاق من بود. یادش به خیر شب ها چراغ ها رو خاموش می کردم و زیر نور چراغ مطالعه کتاب کیمیاگر رو می خوندم و برا آینده برنامه ریزی می کردم.
اون موقع توی یک تردید بزرگ بین دو راه زندگی بودم. 2 راهی که خیلی باهم متفاوت بودند. دلم و آرزوهام یک راه رو می خواست و محافظه کاری و ترس یک راه دیگه رو.
من کتاب کیمیاگر رو شروع کردم به خوندن.
الان خیلی مطالبش یادم رفته.
ولی داستان در مورد مردی بود که برای پیدا کردن گنج زندگی قبلی و خانه کاشانه خودش رو ول می کنه و در مسیر ناشناخته ای گام برمی داره تا به گنج برسه.
پیام کتاب این بود که همه ما باید برویم به دنبال افسانه شخصیمون. افسانه شخصی همون آرزوها و رویاهای شخصی هر یک از ماهاست.
میگه اگر نرید به دنبال افسانه شخصیتون ممکنه بعدا خیلی حسرت بخورید.
ما باید محافظه کاری رو رها کنیم و از زندگی فعلی دست بکشیم و بار سفر در سرزمین های ناشناخته رو ببندیم و بریم به یک سفر. سفر به سمت افسانه شخصی.
این کتاب وقتی به پایان رسید من در ظرف یکی دو روز تصمیم نهاییم رو گرفتم. بر تردیدها و ترس ها غلبه کردم و رفتم به دنبال افسانه شخصیم. مسیر زندگیم و شرایطش عوض شد. وارد یه دنیای دیگه شدم. متاسفانه من غفلت کردم و به افسانه شخصیم نرسیدم. همش البته تقصیر خودم بود. ولی بعد از اتمام کتاب کیمیاگر تا تقریبا یک سال بعدش بهترین لحظه های زندگی من رقم خورد. ولی کاش مسیر درستی که با کیمیاگر شروع شده بود رو درست ادامه می دادم و به افسانه شخصیم می رسیدم.
به شما هم خوندن این کتاب رو پیشنهاد می کنم به خصوص اگه در بین یک دوراهی انتخاب گیر کرده اید.