06-16-2012, 08:51 AM
گفتوگوی من با بهروز فروتن، بنیانگذار صنایع غذایی بهروز و کارآفرین برتر کشور
نباید بهروز را میفروختم...
کامیارکاظمی/ تولید هر چیزی برای خود داستانی دارد و اگر این داستان مربوط به خوراکیها باشد، حتما این قصه خوشمزهتر خواهد بود!
«بهروز» از جمله برندهای معتبر صنایع غذایی در بازار امروز کشور است که اتفاقا جزو با سابقههای این بازار نیز به حساب میآید. این هفته به سراغ پدر این برند محبوب ایرانی رفتیم تا از نزدیک با او و تجربیاتش در زمینه کسب و کارش آشنا شویم. بهروز فروتن، بنیانگذار صنایع غذایی بهروز و کارآفرین برتر کشور نیز با رویی خوش و شوخطبعی دلپذیرش ما را پذیرفت و سعی کرد تا این گفتوگو با پاسخهای تاملبرانگیزش، برایمان جلوه شیرینتری داشته باشد. فروتن امسال بعد از ۳۵ سال بهروز را واگذار کرد، به گفته خودش میخواهد با تجربه امروزش، کارهای جدیدی را به نتیجه برساند، او معتقد است، کارآفرین تا زمانی که خلق نکرده و به دنبال خلق است، کارآفرین محسوب میشود و بعد از آنکه خلق کرد، دیگر کارآفرین نیست. همچنان باور دارد که با سن و سالی نزدیک به ۷۰ ، همچنان میتواند کار جدیدی را شروع کند؛ این است که بهروز را برای پیشرفت بیشتر سپرده است به دست کسانی که به زعم او شایستگی بیشتری دارند.
آقای فروتن می دانم که شما ۶۸ سالتان است، چند سالش را صرف «بهروز» کردهاید؟
۶۱ سال از این ۶۸ سال را به طور مداوم کار کردهام، و ۳۵ سال هم هست که بهروز متولد شده. بهروز را از سال ۱۳۵۶ بعد از یک تجربه گران سنگ که دیگران از آن با کلمه نامقدس شکست یاد میکنند، شروع کردم. این شرکت را به عنوان «مواد غذایی خانگی» در آشپزخانه منزل شخصیام با همراهی همسر و چند تایی فامیل تاسیس کردم. مجموع پرسنل ما اوایل ۱۱ نفر بود و برای گسترش کار، خانهام را فروختم و مستاجر مالک جدید شدم.
شما از اولین کسانی هستید که به تولید سس در ایران پرداختید، آیا ورود به این بازار با توجه به ناآشنایی مردم، ریسک نبود؟
ابتدا دیاموند و بعد مهرام و سوم هم من، وارد ساخت سس شدیم. از نظر کارآفرین، ریسک، نوعی دورنگری است و چون آینده را پیشبینی میکردم و میدانستم که مواد غذایی آینده مناسبی در کشور دارد، وارد تولید آن شدم، ضمنا باید یادآوری کنم اولین محصولاتی که به بازار عرضه کردم، سالاد الویه، کشک بادمجان، هفت رنگ و مربا بود و بعد هم سس مایونز به محصولات اضافه شد که تا به امروز هم این کار ادامه دارد.
در حال حاضر به بازنشستگی فکر میکنید یا کاری جدید؟
اکنون که با شما صحبت میکنم بعد از ۳۵ سال بهروز را واگذار کردهام و دلیل آن این است که حالا میخواهم با تجربه امروزم، کارهای جدیدی را به نتیجه برسانم، کارآفرین تا زمانی که خلق نکرده است، کارآفرین است و بعد از آنکه خلق کرد، دیگر کارآفرین نیست و من
اکنون که با شما صحبت میکنم بعد از 35 سال بهروز را واگذار کردهام و دلیل آن این است که حالا میخواهم با تجربه امروزم، کارهای جدیدی را به نتیجه برسانم، کارآفرین تا زمانی که خلق نکرده است، کارآفرین است و بعد از آنکه خلق کرد، دیگر کارآفرین نیست و من هم تشخیص دادم که با توجه به سن شناسنامهای و تجربهام، میتوانم کار جدیدی شروع کنم
هم تشخیص دادم که با توجه به سن شناسنامهای و تجربهام، میتوانم کار جدیدی شروع کنم و بهروز را هم برای پیشرفت بیشتر سپردم به دست کسانی که شایستگی بیشتری دارند.
اکنون روی چه برندهایی کار میکنید؟
یک واحد کارخانهای در خراسان رضوی است که تولیدکننده صنایع کنسروی و سسهای گرم است و در منطقه کرج نیز در کنار کارخانه بهروز، کارخانهای است که اکنون فعالترش کردهام.
اگر شما بخواهید بدون داشتهای وارد بازار کار شوید، چه میکنید؟
از ۳۵ سال پیش تاکنون فکرم تغییر نکرده اما تکامل پیدا کرده است، آن روز باور به کار داشتم و چیزی که من را موفق کرد، علم و ثروتم نبود، زیرا در آن زمان ثروت نداشتهام و اکنون نیز ندارم و ثروت را تنها وسیلهای برای رسیدن به هدف میدانم، یک کارآفرین به هدف فکر میکند اما به هدف نمیرسد زیرا هدف او پشت سر هم تغییر میکند. آنچه همواره داشتهام و اکنون هم دارم، پشتکار است؛ من با خودم روراست بودم، یک جمله بیشتر ندارم که اگر هرکس آن جمله را در زندگی رعایت کند، حتما موفق میشود، من میگویم که این کار «باید» بشود و باور دارم که این کار حتما اتفاق بیفتد؛ با واگذاری مجموعه بهروز همه چیز را دوباره از عدد مقدس صفر شروع کردم، صفر آغاز است، خدا برای همه صفر را قرار داده و همه با تلاشی که دارند به اعداد دیگر خواهند رسید. این که میگویم، عدد مقدس صفر، واقعا یک شعار نیست، شما تا صفر نباشید و از صفر شروع نکنید هر عدد دیگر و بالاتری معنا و مفهومی نخواهد داشت. بنابراین با لذت و شعف غیرقابل توصیفی امروز رو آوردهام به این که، این کار جدیدی را که دارم شروع میکنم، به جایی برسانمش.
اکنون چقدر به آرزوها، ایدهها و ایدهآلهای خود رسیدهاید؟
رسیدهها را شکر میکنم و برای نرسیدهها، تلاش میکنم، ابتدا هر فردی باید خود را دوست داشته باشد و به خود عشق بورزد، برای رسیدن به اهدافم باید اعتراف کنم که راستش نباید بهروز را میفروختم اما سختی کار، طوری شد که دیدم شایسته است آن را به گروه بهتری واگذار کنم، به آرزوهایم نرسیدم، از تلاشی که کردم چیزی نبردم اما از تلاشم راضی هستم، من شاید اندیشه بهتری برای تعالی نداشتم و قطعا دیگری دارد، اما از تلاشي که کردم راضی هستم. من از وقتی یادم میآید کار کردهام، کار، کار، کار و باز هم کار.
توصیه شما برای انجام کار در سال ۹۱ چیست؟
حرفی که شاید کمتر زدهام و میخواهم اینجا بگویم این است که مهم این است که کاری را انجام دهیم، بدترین تفکر این است که بر سر دوراهی«آیا می شود یا نمیشود» قرار بگیریم، پس باید باور کنیم و هزینهاش را هم بپردازیم، این هزینه هم چیزی نیست جز پشتکار.
من در حدود۴۰ کار را در جوانی و نوجوانی تجربه کردهام، از ریختهگری، بستنی سازی، نجاری، رادیوسازی، اتو کشی، میرزایی در بازار گرفته تا معلمی و دفترداری و... که روراست بگویم، از تک تک آنها هم لذت بردهام. باور کنید این که میگویم از تک تک این کارها لذت بردهام اغراق نمیکنم. بگذارید نکتهای را صادقانه به شما بگویم، من همیشه در تمام زندگیام و در هر کاری که شروع کردهام ، خودم را موفق دیدهام؛ آن هم با هر شرایطی که داشتهام، شرایط کار و زندگی همواره با فراز و نشیب روبروست، مهم این است که در بدترین نشیبها هم به فراز اعتقاد داشته باشی و ضمنا خودت برای خودت مهم باشی. در حقیقت، انسان باید خودش، خودش را موفق ببیند. این نگاه بی تردید موفقیت ما را تضمین میکند.
شما خود را کارآفرین میدانید یا مدیر؟
همه اینها یکی است، کارآفرینی یک روش است و اصول آن هم این است که بتوانی ایدههایت را به عمل درآوردی؛ حالا اگر آن ایده به عمل تبدیل شد، یک مدیر باید باشد که پروژه را اداره کند؛ بنابراین همه این موارد در دل همدیگرند و در یک قالب جای دارند.
دیدگاه شما با توجه به تبلیغات خاصی که برای محصولات خود داشتهاید، به موضوع تبلیغات چگونه است؟
شاید بهتر باشد که در اینجا مقدمهای برای جواب به این سوال بیان کنم، سختیهایی که در دوران نوجوانی کشیدم باعث شده است که نگاهی روانشناختی
من در حدود 40کار را در جوانی و نوجوانی تجربه کردهام، از ریختهگری، بستنی سازی، نجاری، رادیوسازی، اتو کشی، میرزایی در بازار گرفته تا معلمی و دفترداری و... که روراست بگویم، از تک تک آنها هم لذت بردهام
نسبت به جامعه خود داشته باشم، کلاس هفتم یا هشتم بودم، به مدرسه «دقتی» میرفتم، به یاد میآورم که هر شب، فراش مدرسه ترکههای آلبالو را داخل آب حوض قرار میداد تا با کوچکترین اشتباهی، بچهها را تنبیه کنند، در این زمان یکی از معلمهایم با من بدرفتاری کرد، بسیار دلخور شدم، تصمیم گرفتم آن را جبران کنم و برعکس آن معلمها رفتار کنم، پس دبیر شدم و زمانی که برای اولینبار به سر کلاس رفتم، صحبتهایم را با این جمله آغاز کردم: «بچه ها سلام». ۱۰، ۲۰ سال بعد این جمله به «دوست من سلام» در صنایع غذایی بهروز تغییر کرد. در واقع تجربههای من در زندگی و به اصطلاح برخورد از نوع نزدیکی که با سرد و گرم و بالا و پایین آن داشتهام، نگاهی به من بخشیده که از آن در جهت کسب و کارم استفاده کردهام و میکنم.
اولین سرمایهای که برای شروع کار خود جمع کردید، از کجا و چگونه بود؟
زمانی که من صنایع غذایی بهروز را به عنوان سومین کار زندگیام آغاز کردم، (اولین شغلم معلمی بود، دومی هم پیمانکاری) تنها پنج هزارتومان داشتم، این مبلغ تنها برایم بهانهای بود، ساعت ۳ نصف شب میرفتم و در میدان خرید میکردم، با ماشین ژیانی که داشتم، خریدها را به خانه میآوردم و در خانه تولیدات را انجام میدادیم و بعد با همین ژیان نیز محصولات را برای فروش به مغازهها میبردم، بعد مغازهدارها پول نمیدادند، حتی من را از مغازه میراندند، جنسها خراب میشد، در حالی که باید دوباره خرید میکردم و شب محصولات جدید را تولید میکردیم، تازه بعد که کارم تمام می شد، صبح میرفتم به ادارات برای گرفتن پروانه و سهمیه و غیره! در ادارات هم من را به «می خواری» متهم میکردند، که: «شما ریشات را نزدهای و چشمانت قرمز شده و پف کرده، شما که احتیاج به کار نداری که به دنبال مجوز و سهمیه هستی! ...» آنها بر اساس ظاهرم قضاوت میکردند، هرچه می گفتم: «دارم کار میکنم، سه ماه است که سه نصف شب از خواب، بلند میشوم، شبی يك ساعت بیشتر نمیخوابم...» باز قبول نمیکردند، آن پول اولیه، تنها بهانهای شد که با پشتکارم ثابت کنم که من درست میگویم، زیرا حالا من هستم و آنها رفتهاند، من یاد گرفتم که برای بودنم باید تلاش کنم.
در پایان، توصیه شما به مصرفکنندگان چیست؟
نه کممصرف کنید، نه زیاد، نه کم بخرید نه زیاد! بلکه میگویم که دانش استفاده از مصرف را به دست آورید، اگر بگوییم که کم بخرید، ولع پیدا میکنید و اگر گفته شود که زیاد بخرید، هیجانزده میشوید، ولی باید دانش استفاده از کالا را داشته باشید و به اندازه خرید کنید. این دانش باید در تمامی مشاغل و سطوح وجود داشته باشد، در قلم، در گفتار، در خرید، در روابط زناشویی، در کارمندی، در مدیریت و به طور کلی در همه سیستمها و اگر این دانش توسط افراد به خوبی به دست آید، جامعه بدون زیان و ناهنجاری پیش خواهد رفت و ارتباطات عاطفی به درستی برقرار خواهد شد، برای مثال ما سه برابر سهم جهانی دارو مصرف میکنیم، چهار برابر سهم جهانی، نوشابه، شش برابر سهم جهانی، بنزین استفاده میکنیم، اما در مقابل یکسوم سهم جهانی لبنیات، سبزیجات و آن چیزی را که باید استفاده کنیم را به مصرف میرسانیم، پس اگر دانش داشته باشیم، هزینه کمتری خواهیم پرداخت، به آرامش بیشتری خواهیم رسید، در پایان نیز باید بگویم که همه شما را دوست دارم، ایرانزمین پر از موفقیت است، به شرط آنکه من و تو ایران را دوست داشته باشیم.
نباید بهروز را میفروختم...
کامیارکاظمی/ تولید هر چیزی برای خود داستانی دارد و اگر این داستان مربوط به خوراکیها باشد، حتما این قصه خوشمزهتر خواهد بود!
«بهروز» از جمله برندهای معتبر صنایع غذایی در بازار امروز کشور است که اتفاقا جزو با سابقههای این بازار نیز به حساب میآید. این هفته به سراغ پدر این برند محبوب ایرانی رفتیم تا از نزدیک با او و تجربیاتش در زمینه کسب و کارش آشنا شویم. بهروز فروتن، بنیانگذار صنایع غذایی بهروز و کارآفرین برتر کشور نیز با رویی خوش و شوخطبعی دلپذیرش ما را پذیرفت و سعی کرد تا این گفتوگو با پاسخهای تاملبرانگیزش، برایمان جلوه شیرینتری داشته باشد. فروتن امسال بعد از ۳۵ سال بهروز را واگذار کرد، به گفته خودش میخواهد با تجربه امروزش، کارهای جدیدی را به نتیجه برساند، او معتقد است، کارآفرین تا زمانی که خلق نکرده و به دنبال خلق است، کارآفرین محسوب میشود و بعد از آنکه خلق کرد، دیگر کارآفرین نیست. همچنان باور دارد که با سن و سالی نزدیک به ۷۰ ، همچنان میتواند کار جدیدی را شروع کند؛ این است که بهروز را برای پیشرفت بیشتر سپرده است به دست کسانی که به زعم او شایستگی بیشتری دارند.
آقای فروتن می دانم که شما ۶۸ سالتان است، چند سالش را صرف «بهروز» کردهاید؟
۶۱ سال از این ۶۸ سال را به طور مداوم کار کردهام، و ۳۵ سال هم هست که بهروز متولد شده. بهروز را از سال ۱۳۵۶ بعد از یک تجربه گران سنگ که دیگران از آن با کلمه نامقدس شکست یاد میکنند، شروع کردم. این شرکت را به عنوان «مواد غذایی خانگی» در آشپزخانه منزل شخصیام با همراهی همسر و چند تایی فامیل تاسیس کردم. مجموع پرسنل ما اوایل ۱۱ نفر بود و برای گسترش کار، خانهام را فروختم و مستاجر مالک جدید شدم.
شما از اولین کسانی هستید که به تولید سس در ایران پرداختید، آیا ورود به این بازار با توجه به ناآشنایی مردم، ریسک نبود؟
ابتدا دیاموند و بعد مهرام و سوم هم من، وارد ساخت سس شدیم. از نظر کارآفرین، ریسک، نوعی دورنگری است و چون آینده را پیشبینی میکردم و میدانستم که مواد غذایی آینده مناسبی در کشور دارد، وارد تولید آن شدم، ضمنا باید یادآوری کنم اولین محصولاتی که به بازار عرضه کردم، سالاد الویه، کشک بادمجان، هفت رنگ و مربا بود و بعد هم سس مایونز به محصولات اضافه شد که تا به امروز هم این کار ادامه دارد.
در حال حاضر به بازنشستگی فکر میکنید یا کاری جدید؟
اکنون که با شما صحبت میکنم بعد از ۳۵ سال بهروز را واگذار کردهام و دلیل آن این است که حالا میخواهم با تجربه امروزم، کارهای جدیدی را به نتیجه برسانم، کارآفرین تا زمانی که خلق نکرده است، کارآفرین است و بعد از آنکه خلق کرد، دیگر کارآفرین نیست و من
اکنون که با شما صحبت میکنم بعد از 35 سال بهروز را واگذار کردهام و دلیل آن این است که حالا میخواهم با تجربه امروزم، کارهای جدیدی را به نتیجه برسانم، کارآفرین تا زمانی که خلق نکرده است، کارآفرین است و بعد از آنکه خلق کرد، دیگر کارآفرین نیست و من هم تشخیص دادم که با توجه به سن شناسنامهای و تجربهام، میتوانم کار جدیدی شروع کنم
هم تشخیص دادم که با توجه به سن شناسنامهای و تجربهام، میتوانم کار جدیدی شروع کنم و بهروز را هم برای پیشرفت بیشتر سپردم به دست کسانی که شایستگی بیشتری دارند.
اکنون روی چه برندهایی کار میکنید؟
یک واحد کارخانهای در خراسان رضوی است که تولیدکننده صنایع کنسروی و سسهای گرم است و در منطقه کرج نیز در کنار کارخانه بهروز، کارخانهای است که اکنون فعالترش کردهام.
اگر شما بخواهید بدون داشتهای وارد بازار کار شوید، چه میکنید؟
از ۳۵ سال پیش تاکنون فکرم تغییر نکرده اما تکامل پیدا کرده است، آن روز باور به کار داشتم و چیزی که من را موفق کرد، علم و ثروتم نبود، زیرا در آن زمان ثروت نداشتهام و اکنون نیز ندارم و ثروت را تنها وسیلهای برای رسیدن به هدف میدانم، یک کارآفرین به هدف فکر میکند اما به هدف نمیرسد زیرا هدف او پشت سر هم تغییر میکند. آنچه همواره داشتهام و اکنون هم دارم، پشتکار است؛ من با خودم روراست بودم، یک جمله بیشتر ندارم که اگر هرکس آن جمله را در زندگی رعایت کند، حتما موفق میشود، من میگویم که این کار «باید» بشود و باور دارم که این کار حتما اتفاق بیفتد؛ با واگذاری مجموعه بهروز همه چیز را دوباره از عدد مقدس صفر شروع کردم، صفر آغاز است، خدا برای همه صفر را قرار داده و همه با تلاشی که دارند به اعداد دیگر خواهند رسید. این که میگویم، عدد مقدس صفر، واقعا یک شعار نیست، شما تا صفر نباشید و از صفر شروع نکنید هر عدد دیگر و بالاتری معنا و مفهومی نخواهد داشت. بنابراین با لذت و شعف غیرقابل توصیفی امروز رو آوردهام به این که، این کار جدیدی را که دارم شروع میکنم، به جایی برسانمش.
اکنون چقدر به آرزوها، ایدهها و ایدهآلهای خود رسیدهاید؟
رسیدهها را شکر میکنم و برای نرسیدهها، تلاش میکنم، ابتدا هر فردی باید خود را دوست داشته باشد و به خود عشق بورزد، برای رسیدن به اهدافم باید اعتراف کنم که راستش نباید بهروز را میفروختم اما سختی کار، طوری شد که دیدم شایسته است آن را به گروه بهتری واگذار کنم، به آرزوهایم نرسیدم، از تلاشی که کردم چیزی نبردم اما از تلاشم راضی هستم، من شاید اندیشه بهتری برای تعالی نداشتم و قطعا دیگری دارد، اما از تلاشي که کردم راضی هستم. من از وقتی یادم میآید کار کردهام، کار، کار، کار و باز هم کار.
توصیه شما برای انجام کار در سال ۹۱ چیست؟
حرفی که شاید کمتر زدهام و میخواهم اینجا بگویم این است که مهم این است که کاری را انجام دهیم، بدترین تفکر این است که بر سر دوراهی«آیا می شود یا نمیشود» قرار بگیریم، پس باید باور کنیم و هزینهاش را هم بپردازیم، این هزینه هم چیزی نیست جز پشتکار.
من در حدود۴۰ کار را در جوانی و نوجوانی تجربه کردهام، از ریختهگری، بستنی سازی، نجاری، رادیوسازی، اتو کشی، میرزایی در بازار گرفته تا معلمی و دفترداری و... که روراست بگویم، از تک تک آنها هم لذت بردهام. باور کنید این که میگویم از تک تک این کارها لذت بردهام اغراق نمیکنم. بگذارید نکتهای را صادقانه به شما بگویم، من همیشه در تمام زندگیام و در هر کاری که شروع کردهام ، خودم را موفق دیدهام؛ آن هم با هر شرایطی که داشتهام، شرایط کار و زندگی همواره با فراز و نشیب روبروست، مهم این است که در بدترین نشیبها هم به فراز اعتقاد داشته باشی و ضمنا خودت برای خودت مهم باشی. در حقیقت، انسان باید خودش، خودش را موفق ببیند. این نگاه بی تردید موفقیت ما را تضمین میکند.
شما خود را کارآفرین میدانید یا مدیر؟
همه اینها یکی است، کارآفرینی یک روش است و اصول آن هم این است که بتوانی ایدههایت را به عمل درآوردی؛ حالا اگر آن ایده به عمل تبدیل شد، یک مدیر باید باشد که پروژه را اداره کند؛ بنابراین همه این موارد در دل همدیگرند و در یک قالب جای دارند.
دیدگاه شما با توجه به تبلیغات خاصی که برای محصولات خود داشتهاید، به موضوع تبلیغات چگونه است؟
شاید بهتر باشد که در اینجا مقدمهای برای جواب به این سوال بیان کنم، سختیهایی که در دوران نوجوانی کشیدم باعث شده است که نگاهی روانشناختی
من در حدود 40کار را در جوانی و نوجوانی تجربه کردهام، از ریختهگری، بستنی سازی، نجاری، رادیوسازی، اتو کشی، میرزایی در بازار گرفته تا معلمی و دفترداری و... که روراست بگویم، از تک تک آنها هم لذت بردهام
نسبت به جامعه خود داشته باشم، کلاس هفتم یا هشتم بودم، به مدرسه «دقتی» میرفتم، به یاد میآورم که هر شب، فراش مدرسه ترکههای آلبالو را داخل آب حوض قرار میداد تا با کوچکترین اشتباهی، بچهها را تنبیه کنند، در این زمان یکی از معلمهایم با من بدرفتاری کرد، بسیار دلخور شدم، تصمیم گرفتم آن را جبران کنم و برعکس آن معلمها رفتار کنم، پس دبیر شدم و زمانی که برای اولینبار به سر کلاس رفتم، صحبتهایم را با این جمله آغاز کردم: «بچه ها سلام». ۱۰، ۲۰ سال بعد این جمله به «دوست من سلام» در صنایع غذایی بهروز تغییر کرد. در واقع تجربههای من در زندگی و به اصطلاح برخورد از نوع نزدیکی که با سرد و گرم و بالا و پایین آن داشتهام، نگاهی به من بخشیده که از آن در جهت کسب و کارم استفاده کردهام و میکنم.
اولین سرمایهای که برای شروع کار خود جمع کردید، از کجا و چگونه بود؟
زمانی که من صنایع غذایی بهروز را به عنوان سومین کار زندگیام آغاز کردم، (اولین شغلم معلمی بود، دومی هم پیمانکاری) تنها پنج هزارتومان داشتم، این مبلغ تنها برایم بهانهای بود، ساعت ۳ نصف شب میرفتم و در میدان خرید میکردم، با ماشین ژیانی که داشتم، خریدها را به خانه میآوردم و در خانه تولیدات را انجام میدادیم و بعد با همین ژیان نیز محصولات را برای فروش به مغازهها میبردم، بعد مغازهدارها پول نمیدادند، حتی من را از مغازه میراندند، جنسها خراب میشد، در حالی که باید دوباره خرید میکردم و شب محصولات جدید را تولید میکردیم، تازه بعد که کارم تمام می شد، صبح میرفتم به ادارات برای گرفتن پروانه و سهمیه و غیره! در ادارات هم من را به «می خواری» متهم میکردند، که: «شما ریشات را نزدهای و چشمانت قرمز شده و پف کرده، شما که احتیاج به کار نداری که به دنبال مجوز و سهمیه هستی! ...» آنها بر اساس ظاهرم قضاوت میکردند، هرچه می گفتم: «دارم کار میکنم، سه ماه است که سه نصف شب از خواب، بلند میشوم، شبی يك ساعت بیشتر نمیخوابم...» باز قبول نمیکردند، آن پول اولیه، تنها بهانهای شد که با پشتکارم ثابت کنم که من درست میگویم، زیرا حالا من هستم و آنها رفتهاند، من یاد گرفتم که برای بودنم باید تلاش کنم.
در پایان، توصیه شما به مصرفکنندگان چیست؟
نه کممصرف کنید، نه زیاد، نه کم بخرید نه زیاد! بلکه میگویم که دانش استفاده از مصرف را به دست آورید، اگر بگوییم که کم بخرید، ولع پیدا میکنید و اگر گفته شود که زیاد بخرید، هیجانزده میشوید، ولی باید دانش استفاده از کالا را داشته باشید و به اندازه خرید کنید. این دانش باید در تمامی مشاغل و سطوح وجود داشته باشد، در قلم، در گفتار، در خرید، در روابط زناشویی، در کارمندی، در مدیریت و به طور کلی در همه سیستمها و اگر این دانش توسط افراد به خوبی به دست آید، جامعه بدون زیان و ناهنجاری پیش خواهد رفت و ارتباطات عاطفی به درستی برقرار خواهد شد، برای مثال ما سه برابر سهم جهانی دارو مصرف میکنیم، چهار برابر سهم جهانی، نوشابه، شش برابر سهم جهانی، بنزین استفاده میکنیم، اما در مقابل یکسوم سهم جهانی لبنیات، سبزیجات و آن چیزی را که باید استفاده کنیم را به مصرف میرسانیم، پس اگر دانش داشته باشیم، هزینه کمتری خواهیم پرداخت، به آرامش بیشتری خواهیم رسید، در پایان نیز باید بگویم که همه شما را دوست دارم، ایرانزمین پر از موفقیت است، به شرط آنکه من و تو ایران را دوست داشته باشیم.