06-15-2012, 09:55 PM
(1)
همشهری جوان: فکر می کردیم کسی که جایزه خوش شانسی 200 میلیونی را برده حتما تا الان از سر هیجان همه موهای سرش را کنده یا در همین مدت کم تغییرات اساسی در شیوه زندگی اش ایجاد کرده؛ حتی گزینه های مسافرت های عجیب و غریب، خانه و ویلا خریدن، بازاری شدن و بی خیالی درس و مشق هم روی میز بود.
خود شما اگر شب می خوابیدید و صبح یک دفعه ای یک پورشه 200 میلیون تومانی، دم در منزل برایتان پارک می کردند و می گفتند: «بیایید ماشین تان را ببرید تو»! چکار می کردید؟ حتما تا مدت ها از اینکه به کدام رویایتان می خواهید عمل کنید خوابتان نمی برد؛ اما آدم های داستان ما از زمانی که اسباب بازی هیجان انگیز میلیونی و صفر کیلومترشان را تحویل گرفته اند، نه تغییر کرده اند و نه برای پولش نقشه کشیده اند.
آنها از همان روز اول تصمیم گرفته اند قانون زندگیشان با این اتفاق ها تغییر نکند. حتی اگر رویای 200 میلیون تومانی شان توی خانه پارک شده بماند. البته الان اول قصه است، بعدش را خدا می داند. فعلا حرف های قهرمان های خوش شانس داستان ما را بخوانید، قهرمان هایی که مدت زیادی از برنده شدنشان نگذشته است.
از خدا پنهان نیست از شما چه پنهان، قرار بود با برنده های خوش شانس مزبور، درباره سرعت 300 کیلومتر در ساعت و ماشین بازی و رویاهای میلیونی صحبت کنیم. چیزهایی که احتمالا اگر خودمان به آن می رسیدیم، حتما می خواستیم تجربه اش کنیم، اما وقتی کنارشان نشستیم و با هیجان و وسواس سوال هایمان را پرسیدیم، دیدیم بچه ها در دنیای دیگری سیر می کنند و برایشان بردن پورشه یا پراید تفاوتی ندارد، جوان هایی که می گویند: «برایشان تغییر نکردن مهم تر است، حتی اگر برنده پورشه آن هم فقط با یک بلیت 30 هزار تومانی شده باشند.»
سوار شدم، واقعا پورشه بود
رضا عباس زاده 28 ساله است و در دانشگاه نرم افزار خوانده. شرکت کامپیوتری دارد. در مورد درآمدش فقط می گوید: «خدا را شکر!» یعنی اینکه «از زیر زبون من چیزی نمی تونی بکشی بیرون» اما بچه نیاوران است و در همان حال و هوای ازدواج و عاشقی بوده که بهش زنگ زده اند و گفته اند پورشه برنده شده: «به همین راحتی» حالا او مانده و یک پورشه قهوه ای رنگ که دوستانش رویش هی یادگاری می نویسند. می گوید آدم ماشین بازی نیست. هر چند که ماشین گران قیمتی که الان سوار می شود با آن 206 یک سال پیش اصلا قابل مقایسه نیست.
رضا هنوز وقتی از حال و هوای برنده شدنش حرف می زند هیجان زده می شود و یاد دوستانش می افتد: «بچه ها از این شوخی ها زیاد می کنند. زمانی که به من زنگ زدند هی داشتند اطلاعات می گرفتند. بعد از مدتی عصبانی شدم و گفتم این همه اطلاعات به چه دردتان می خورد؟ تا اینکه گفتند پورشه برنده شدی. اول باورم نشد برای همین اسم تک تک بچه هایی که می شناختم را گفتم تا طرف لو بدهد کدامشان است اما از جیغ و داد آدم های زیادی که در مراسم بودند کمی به شک افتادم که نکند واقعی باشد.»
رضا ازا ین می ترسیده که این همه راه را بکوبد و برود تا کیلومتر 24 جاده مخصوص کرج و یکی از دوستانش را دست به سینه ببیند که می گوید: «پسر خوب کدوم پورشه؟ آخر شبی گفتیم کمی با هم حال کنیم.» برای همین با شک و تردید آن همه راه را کوبیده تا رسیده به محل قرعه کشی: «وقتی رسیدم دیدم واقعا مراسم برگزار می شود، یکی از برگزارکنندگان مراسم گفت که چرا جیغ نمی زنی؟ گفتم باورم نمی شود.»
آنها هم برای اینکه آدرنالین رضا را بالا ببرند برده اند کنار ماشین و گفته اند: «بشین و بران» رضا هم نه گذاشته، نه برداشته و نشسته پشت رل: «زمانی که درمحیط پارک گاز دادم حس پورشه من را گرفت؛ حسی که قبلا تجربه نکرده بودم» بعد از همین حس واقعی، رضا وقتی رسیده خانه و سرش را گذاشته روی بالش گفته: «خدا یا جنبه اش را به من بده» و حالا بعد از یک سال رضا هم ماشین را دارد و هم زندگی قبلی اش را؛ بدون اینکه کوچکترین تغییری کرده باشد: «پورشه من تا الان فقط 1000 کیلومتر کار کرده چون همش با ماشین خودم رفت و آمد می کنم». رضا با اینکه می گوید برنده شدن ماشین 200 میلیونی برایش خوشحالی زیادی داشته اما بعضی خوشحالی های دیگر هم در زندگی اش دارد که هیچ وقت از دست نمی دهد؛ چیزی مثل «سفر هر ساله به کربلا.»
(2)
پانیذ صالحی 17 ساله هم کسی است که همین چند هفته پیش زنگ زده اند و خبر برنده شدن پورشه را بهش داده اند: «من شماره های ناشناس را جواب نمی دهم. به همین دلیل هم چندبار که تلفن زنگ خورد فکر کردم مزاحم است و جواب ندادم. ولی بعد که دیدم هی زنگ می خورد جواب دادم.
یکی پشت تلفن گفت که محمود شهریاری (مجری) است و خبر داد من برنده یک سکه بهار آزادی شده ام؛ همین را که گفت من جیغ زدم، بعد گفت که خانوم یک سکه نه دوتا سکه و من باز جیغ می زدم؛ آقای شهریاری در تمام مدت هی داشت تعداد سکه ها را می برد بالا و من هی جیغ می زدم تا اینکه گفت برنده پورشه شده ام؛ اصلا باورم نمی شد».
بعد از اعلام اخبر، به پانیذ گفته اند خودش را برساند پارک آبی: «وقتی رسیدیم آنجا، همه چیز خیلی سریع گذشت، عکاس ها هی داشتند عکس می گرفتند و همه چیز برای من واقعا عجیب بود». مادر پانیذ هم کنار دست دخترش نشسته، وارد بحث می شود: «روز تولد حضرت زینب (س) من و دوتا دخترم به پارک آبی رفتیم. این یک راز بین ما بود چون قرار نبود به کسی بگوییم، ولی حالا که پانیذ ماشین را برنده شده، دیگر همه می دانند ما آن روز کجا بودیم!»
اما مادر پانیذ برای خانه اش مقرراتی وضع کرده: «من همان شب اول اجازه دادم پانیذ خوشحالی اش را بکند. به هر کسی دوست داشت زنگ زد و تا صبح با هم نشستیم درباره ماشین حرف زدیم. اما فردایش که از مدرسه آمد، او را بردم یک گوشه و گفتم این ماشین چه 200 میلیون بیارزد و چه 200 میلیارد، قانون زندگی ما تغییر نمی کند و تو باید مثل گذشته زندگی ات را بکنی و در کنکور رتبه بیاوری».
پانیذ هم به حرف مادرش گوش داده و سفت نشسته پای درس و مشقش اما دوستان هم مدرسه ای اش هنوز پورشه پانیذ را فراموش نکرده اند: «تقریبا هر روز توی مدرسه بحث پورشه است. بچه ها هی می پرسند برای چی می روم مدرسه؛ از آن روز که ماشین برنده شده ام، بحث خوش شانسی من هم داغ شده، یک روز معلم آمار داشت درس می داد که گفتند شما به من 33 تا داده داده اید، من می خواهیم یکی را انتخاب کنم، مثلا شماره 17، که بچه ها گفتند خانوم این شماره پانیذ است و همه زدند زیر خنده، یعنی حتی توی کلاس هم معلم وقتی عددی می گوید آن عدد شماره من است». در این مدت بچه های مدرسه برای پانیذ شعار هم ساخته اند: «پانیذ پورشه پیچش» پیچشی که بچه های مدرسه می گویند به خاطر این است روز اول برنده شدن پانیذ، مدیر مدرسه تمامی امتحان های آن روز را لغو کرده!
همشهری جوان: فکر می کردیم کسی که جایزه خوش شانسی 200 میلیونی را برده حتما تا الان از سر هیجان همه موهای سرش را کنده یا در همین مدت کم تغییرات اساسی در شیوه زندگی اش ایجاد کرده؛ حتی گزینه های مسافرت های عجیب و غریب، خانه و ویلا خریدن، بازاری شدن و بی خیالی درس و مشق هم روی میز بود.
خود شما اگر شب می خوابیدید و صبح یک دفعه ای یک پورشه 200 میلیون تومانی، دم در منزل برایتان پارک می کردند و می گفتند: «بیایید ماشین تان را ببرید تو»! چکار می کردید؟ حتما تا مدت ها از اینکه به کدام رویایتان می خواهید عمل کنید خوابتان نمی برد؛ اما آدم های داستان ما از زمانی که اسباب بازی هیجان انگیز میلیونی و صفر کیلومترشان را تحویل گرفته اند، نه تغییر کرده اند و نه برای پولش نقشه کشیده اند.
آنها از همان روز اول تصمیم گرفته اند قانون زندگیشان با این اتفاق ها تغییر نکند. حتی اگر رویای 200 میلیون تومانی شان توی خانه پارک شده بماند. البته الان اول قصه است، بعدش را خدا می داند. فعلا حرف های قهرمان های خوش شانس داستان ما را بخوانید، قهرمان هایی که مدت زیادی از برنده شدنشان نگذشته است.
از خدا پنهان نیست از شما چه پنهان، قرار بود با برنده های خوش شانس مزبور، درباره سرعت 300 کیلومتر در ساعت و ماشین بازی و رویاهای میلیونی صحبت کنیم. چیزهایی که احتمالا اگر خودمان به آن می رسیدیم، حتما می خواستیم تجربه اش کنیم، اما وقتی کنارشان نشستیم و با هیجان و وسواس سوال هایمان را پرسیدیم، دیدیم بچه ها در دنیای دیگری سیر می کنند و برایشان بردن پورشه یا پراید تفاوتی ندارد، جوان هایی که می گویند: «برایشان تغییر نکردن مهم تر است، حتی اگر برنده پورشه آن هم فقط با یک بلیت 30 هزار تومانی شده باشند.»
سوار شدم، واقعا پورشه بود
رضا عباس زاده 28 ساله است و در دانشگاه نرم افزار خوانده. شرکت کامپیوتری دارد. در مورد درآمدش فقط می گوید: «خدا را شکر!» یعنی اینکه «از زیر زبون من چیزی نمی تونی بکشی بیرون» اما بچه نیاوران است و در همان حال و هوای ازدواج و عاشقی بوده که بهش زنگ زده اند و گفته اند پورشه برنده شده: «به همین راحتی» حالا او مانده و یک پورشه قهوه ای رنگ که دوستانش رویش هی یادگاری می نویسند. می گوید آدم ماشین بازی نیست. هر چند که ماشین گران قیمتی که الان سوار می شود با آن 206 یک سال پیش اصلا قابل مقایسه نیست.
رضا هنوز وقتی از حال و هوای برنده شدنش حرف می زند هیجان زده می شود و یاد دوستانش می افتد: «بچه ها از این شوخی ها زیاد می کنند. زمانی که به من زنگ زدند هی داشتند اطلاعات می گرفتند. بعد از مدتی عصبانی شدم و گفتم این همه اطلاعات به چه دردتان می خورد؟ تا اینکه گفتند پورشه برنده شدی. اول باورم نشد برای همین اسم تک تک بچه هایی که می شناختم را گفتم تا طرف لو بدهد کدامشان است اما از جیغ و داد آدم های زیادی که در مراسم بودند کمی به شک افتادم که نکند واقعی باشد.»
رضا ازا ین می ترسیده که این همه راه را بکوبد و برود تا کیلومتر 24 جاده مخصوص کرج و یکی از دوستانش را دست به سینه ببیند که می گوید: «پسر خوب کدوم پورشه؟ آخر شبی گفتیم کمی با هم حال کنیم.» برای همین با شک و تردید آن همه راه را کوبیده تا رسیده به محل قرعه کشی: «وقتی رسیدم دیدم واقعا مراسم برگزار می شود، یکی از برگزارکنندگان مراسم گفت که چرا جیغ نمی زنی؟ گفتم باورم نمی شود.»
آنها هم برای اینکه آدرنالین رضا را بالا ببرند برده اند کنار ماشین و گفته اند: «بشین و بران» رضا هم نه گذاشته، نه برداشته و نشسته پشت رل: «زمانی که درمحیط پارک گاز دادم حس پورشه من را گرفت؛ حسی که قبلا تجربه نکرده بودم» بعد از همین حس واقعی، رضا وقتی رسیده خانه و سرش را گذاشته روی بالش گفته: «خدا یا جنبه اش را به من بده» و حالا بعد از یک سال رضا هم ماشین را دارد و هم زندگی قبلی اش را؛ بدون اینکه کوچکترین تغییری کرده باشد: «پورشه من تا الان فقط 1000 کیلومتر کار کرده چون همش با ماشین خودم رفت و آمد می کنم». رضا با اینکه می گوید برنده شدن ماشین 200 میلیونی برایش خوشحالی زیادی داشته اما بعضی خوشحالی های دیگر هم در زندگی اش دارد که هیچ وقت از دست نمی دهد؛ چیزی مثل «سفر هر ساله به کربلا.»
(2)
پانیذ صالحی 17 ساله هم کسی است که همین چند هفته پیش زنگ زده اند و خبر برنده شدن پورشه را بهش داده اند: «من شماره های ناشناس را جواب نمی دهم. به همین دلیل هم چندبار که تلفن زنگ خورد فکر کردم مزاحم است و جواب ندادم. ولی بعد که دیدم هی زنگ می خورد جواب دادم.
یکی پشت تلفن گفت که محمود شهریاری (مجری) است و خبر داد من برنده یک سکه بهار آزادی شده ام؛ همین را که گفت من جیغ زدم، بعد گفت که خانوم یک سکه نه دوتا سکه و من باز جیغ می زدم؛ آقای شهریاری در تمام مدت هی داشت تعداد سکه ها را می برد بالا و من هی جیغ می زدم تا اینکه گفت برنده پورشه شده ام؛ اصلا باورم نمی شد».
بعد از اعلام اخبر، به پانیذ گفته اند خودش را برساند پارک آبی: «وقتی رسیدیم آنجا، همه چیز خیلی سریع گذشت، عکاس ها هی داشتند عکس می گرفتند و همه چیز برای من واقعا عجیب بود». مادر پانیذ هم کنار دست دخترش نشسته، وارد بحث می شود: «روز تولد حضرت زینب (س) من و دوتا دخترم به پارک آبی رفتیم. این یک راز بین ما بود چون قرار نبود به کسی بگوییم، ولی حالا که پانیذ ماشین را برنده شده، دیگر همه می دانند ما آن روز کجا بودیم!»
اما مادر پانیذ برای خانه اش مقرراتی وضع کرده: «من همان شب اول اجازه دادم پانیذ خوشحالی اش را بکند. به هر کسی دوست داشت زنگ زد و تا صبح با هم نشستیم درباره ماشین حرف زدیم. اما فردایش که از مدرسه آمد، او را بردم یک گوشه و گفتم این ماشین چه 200 میلیون بیارزد و چه 200 میلیارد، قانون زندگی ما تغییر نمی کند و تو باید مثل گذشته زندگی ات را بکنی و در کنکور رتبه بیاوری».
پانیذ هم به حرف مادرش گوش داده و سفت نشسته پای درس و مشقش اما دوستان هم مدرسه ای اش هنوز پورشه پانیذ را فراموش نکرده اند: «تقریبا هر روز توی مدرسه بحث پورشه است. بچه ها هی می پرسند برای چی می روم مدرسه؛ از آن روز که ماشین برنده شده ام، بحث خوش شانسی من هم داغ شده، یک روز معلم آمار داشت درس می داد که گفتند شما به من 33 تا داده داده اید، من می خواهیم یکی را انتخاب کنم، مثلا شماره 17، که بچه ها گفتند خانوم این شماره پانیذ است و همه زدند زیر خنده، یعنی حتی توی کلاس هم معلم وقتی عددی می گوید آن عدد شماره من است». در این مدت بچه های مدرسه برای پانیذ شعار هم ساخته اند: «پانیذ پورشه پیچش» پیچشی که بچه های مدرسه می گویند به خاطر این است روز اول برنده شدن پانیذ، مدیر مدرسه تمامی امتحان های آن روز را لغو کرده!