06-07-2011, 09:06 PM
46 ساله بودم که حس کردم راه را اشتباه رفتم. مشکل مالی داشتم. شدید.اول کمی خودم را باختم. (توضیح کامل نیاز به صدها صفحه دارد). برای پیدا کردن راه درست در کلاس تفکر مثبت دکتر آزمندیان شرکت کردم و در حین داشتن مشکل مالی شروع به مطالعه کتابهای ناپلئون هیل و آنتونی رابینز و ...... کردم. شروع به نوشتن اهدافم کردم. (بعضی بمن می خندیدند که دیوانه شده بجای شروع به فعالیت , مطالعه میکند و کلاس می رود).ایمان داشتم که به اهدافم می رسم. دیوارهای ذهنیم را خرد کردم و می توانم و می شود را تکرار میکردم. جملاتی را مرتب تکرار میکردم:
تمام بدهی هایم از راه شگفت خدا پرداخت می شود.
(پرداخت شد)
روزانه صدها بار تکرار میکردم و شروع به فعالیت کردم.به هر کدام از اهدافم که می رسیدم خط می زدم و خودم را تشویق میکردم که توانستم.تلقین میکردم. 15 سال این برنامه ادامه داشت. خدا یارم بود و مشکلاتم را برای حل به خدا می سپردم.(خدا مشکلم را حل میکرد).
اکنون تقریبا به همه آرزوهایم رسیده ام. پسرم مهندس مکانیک است . درس خوبی گرفته .31 ساله است و میگوید در 35 سالگی باید میلیاردر شوم. الان او هم زانتیا دارد و میگوید میخواهم شاسی بلند بخرم ولی فعلا می ترسم چشم بخورم.همیشه تکرار میکند اگر این مشکلات را حل نمیکردی من هم نمی دانستم که می شود مشکلات را حل کرد.
بله عزیزان من 61 سال دارم. پشت کامپیوتر هستم و مسافرت .می شود. واقعا می شود.دوستتان دارم.
تمام بدهی هایم از راه شگفت خدا پرداخت می شود.
(پرداخت شد)
روزانه صدها بار تکرار میکردم و شروع به فعالیت کردم.به هر کدام از اهدافم که می رسیدم خط می زدم و خودم را تشویق میکردم که توانستم.تلقین میکردم. 15 سال این برنامه ادامه داشت. خدا یارم بود و مشکلاتم را برای حل به خدا می سپردم.(خدا مشکلم را حل میکرد).
اکنون تقریبا به همه آرزوهایم رسیده ام. پسرم مهندس مکانیک است . درس خوبی گرفته .31 ساله است و میگوید در 35 سالگی باید میلیاردر شوم. الان او هم زانتیا دارد و میگوید میخواهم شاسی بلند بخرم ولی فعلا می ترسم چشم بخورم.همیشه تکرار میکند اگر این مشکلات را حل نمیکردی من هم نمی دانستم که می شود مشکلات را حل کرد.
بله عزیزان من 61 سال دارم. پشت کامپیوتر هستم و مسافرت .می شود. واقعا می شود.دوستتان دارم.