سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران

نسخه کامل: بازاريابي دو گدا
شما در حال مشاهده نسخه تکمیل نشده می باشید. مشاهده نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
دو گدا
دو گدا تو يه خيابون شهر رم کنار هم نشسته بودن. يکيشون يه صليب گذاشته بود جلوش، اون يکي يه ستاره داوود.. مردم زيادي که از اونجا رد ميشدن به هر دو نگاه ميکردن ولي فقط تو کلاه اوني که پشت صليب نشسته بود پول مينداختن.
يه کشيش که از اونجا رد ميشد مدتي ايستاد و ديد که مردم فقط به گدايي که پشت صليبه پول ميدن و هيچ کس به گداي پشت ستاره داوود چيزي نميده. رفت جلو و گفت: رفيق بيچاره من، متوجه نيستي؟ اينجا يه کشور کاتوليکه، تازه مرکز مذهب کاتوليک هم هست. پس مردم به تو که ستاره داوود گذاشتي جلوت پول نميدن، به خصوص که درست نشستي بغل دست يه گداي ديگه که صليب داره جلوش. در واقع از روي لجبازي هم که باشه مردم به اون يکي پول ميدن نه به تو.
گداي پشت ستاره داوود بعد از شنيدن حرفهاي کشيش رو کرد به گداي پشت صليب و گفت: هي "موشه" نگاه کن کي اومده به برادران "گلدشتين*" بازاريابي ياد بده؟

* گلدشتين يه اسم فاميل معروف يهوديه*


خوب دوستان ميلياردر چه درسي از اين داستان ميشه گرفت؟؟؟؟
برای بازاریابی محصولت باید مخاطب رو به نحوی تحریک کنی.
اینم یه جورشه دیگه.........
لینک مرجع