03-15-2012, 05:41 PM
دوست ندارم آخر سالی غر غر کنم یا ناراحتتون کنم فقط قصدم اینه که بزنم تلنگری به خودم.
همیشه خوندن مجلات یکی از بهترین تفریحات زندگیم بود و هنوزم آرشیو ها انوع و اقسامشون دارن خاک میخورن تو ی اتاقام.
یکی از بهترین های این دورانم همشهری جوان بوده و هست. در یکی از شماره ها موضوع بود از غزلی که امید داشت لبخند داشت انرژی داشت عشق داشت انگیزه داشت و همه اینها در حالی بود که انگار نه انگار سرطان داشت.
![[تصویر: %D8%BA%D8%B2%D9%84-560x396.jpg]](http://h-j.ir/wp-content/uploads/2012/03/%D8%BA%D8%B2%D9%84-560x396.jpg)
اما قول داده بود حتما حتما این سرماخوردگی ! رو از نفس میندازه.همه و همه تحسین کردن این همه روحیه و مقاومت و این همه انرژی رو.
اگر ماه رمضون مهمون ماه عسل بوده باشین حتما غزل رو دیدین که چه طوری جلوی احسان علیخانی از عشق میگفت از زندگی میگفت از این میگفت که خوشحاله که سرطان داره ! چون میتونه از تک تک ثانیه ها ی زندگیش لذت ببره و به راحتی دیگه از کنار هیچی نمیگذره.
اما امروز غزل پر کشید با اینکه قول داده بود اما گویا ما و این کره خاکی لیاقتش رو نداشتیم تا ببینیم این همه عشق و زندگی کردن رو.
برای شرح مفصل میتونید این یاد داشت ایمان جلیلی رو از اینجا بخونید (لینک)
دلم واسش تنگ میشه چون هر شب از خدا میخواستم که غزل خوب خوب شه .همه اینها رو گفتم واسه اینکه قدر سلامتی و لحظه لحظه نفس کشیدن زندگی رو خودمون رو بدونیم و یادمون نره که این زندگی رو با دیگران تقسیم کنیم.
یادمون نره هستن کودکان نارنینی که من بهشون میگم نازنین های محکی ( لینک) و یادمون نره زندگی رو باهاشون تقسیم کنیم.
و بیایید در سال آینده با خودمون عهد کنیم هر چند قدم کوچیکی هر ماه برای این نازنین ها ورداریم تا اونها هم لذت ببرن از این همه زندگی های ناب و لذت بخش.
همیشه خوندن مجلات یکی از بهترین تفریحات زندگیم بود و هنوزم آرشیو ها انوع و اقسامشون دارن خاک میخورن تو ی اتاقام.
یکی از بهترین های این دورانم همشهری جوان بوده و هست. در یکی از شماره ها موضوع بود از غزلی که امید داشت لبخند داشت انرژی داشت عشق داشت انگیزه داشت و همه اینها در حالی بود که انگار نه انگار سرطان داشت.
![[تصویر: %D8%BA%D8%B2%D9%84-560x396.jpg]](http://h-j.ir/wp-content/uploads/2012/03/%D8%BA%D8%B2%D9%84-560x396.jpg)
اما قول داده بود حتما حتما این سرماخوردگی ! رو از نفس میندازه.همه و همه تحسین کردن این همه روحیه و مقاومت و این همه انرژی رو.
اگر ماه رمضون مهمون ماه عسل بوده باشین حتما غزل رو دیدین که چه طوری جلوی احسان علیخانی از عشق میگفت از زندگی میگفت از این میگفت که خوشحاله که سرطان داره ! چون میتونه از تک تک ثانیه ها ی زندگیش لذت ببره و به راحتی دیگه از کنار هیچی نمیگذره.
اما امروز غزل پر کشید با اینکه قول داده بود اما گویا ما و این کره خاکی لیاقتش رو نداشتیم تا ببینیم این همه عشق و زندگی کردن رو.
برای شرح مفصل میتونید این یاد داشت ایمان جلیلی رو از اینجا بخونید (لینک)
دلم واسش تنگ میشه چون هر شب از خدا میخواستم که غزل خوب خوب شه .همه اینها رو گفتم واسه اینکه قدر سلامتی و لحظه لحظه نفس کشیدن زندگی رو خودمون رو بدونیم و یادمون نره که این زندگی رو با دیگران تقسیم کنیم.
یادمون نره هستن کودکان نارنینی که من بهشون میگم نازنین های محکی ( لینک) و یادمون نره زندگی رو باهاشون تقسیم کنیم.
و بیایید در سال آینده با خودمون عهد کنیم هر چند قدم کوچیکی هر ماه برای این نازنین ها ورداریم تا اونها هم لذت ببرن از این همه زندگی های ناب و لذت بخش.