سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران

نسخه کامل: کارگاه مجازی اموزش داستان نویسی
شما در حال مشاهده نسخه تکمیل نشده می باشید. مشاهده نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
صفحه ها: 1 2 3
گفتار 11

حادثه پردازی و کشمکش

حادثه پردازی

مصطفی مستور در مبانی داستان کوتاه می نویسد:
«هنرمندی و خلاقیت داستان نویس در فرایند تبدیل طرح به داستان نمود و ظهور می یابد. داستان نویس با برگرفتن عناصر داستان و تزریق آنها در ساختمان طرح ، دست در کار آفرینش داستان می شود. چارچوب فنی و استخوانی طرح در سیر تبدیل شدن به داستان، گوشت و پوست می گیرد و فربه می شود.»
اگر یادتان باشد در نوشتن خط طرح قرار شد نگران حس برانگیزی نباشیم و آنچه مهم بود درستی روابط علی و معلولی حوادث داستان بود. در خط طرح ما می خواستیم به سوالات منطقی موجود در داستان پاسخ گفته باشیم . در واقع تمام چراها و چگونه هایی که خواننده و خود نویسنده از داستان دارند باید در طرح جواب داده می شد. بنابراین انتظار نمی رود که کسی با خواندن طرح داستان اشک بریزد یا قهقهه بزند و یا به هر شکلی متاثر شود.
خوب! بعد از آنکه خیالتان از بابت محکم بودن چارچوب داستان راحت شد و شخصیتها و نوع روابطشان شفاف شد نوبت به آن می رسد تا یک گام بلند دیگر به سمت ایجاد یک داستان بردارید و آن حادثه پردازی یا کشمکش است.
اگر در یک تقسیم بندی کلی داستان را دارای سه بخش عمده ی شروع، میانه و پایان بدانیم، این بخش بیشترین سهم را در بخش میانی داستان به خود اختصاص خواهد داد.
بعد از آنکه تعادل به هم خورد داستان با ورود به بخش میانی(تنه) خود ادامه می یابد و در این مرحله نویسنده می کوشد از طریق چیدمان حوادث و تعلیق و کشمکشی که ایجاد می کند مخاطب را از سویی تا پایان حفظ کند و از سویی پیام نهفته در اثر را به او منتقل نماید. نیاز به توضیح نیست که اگر مساله ی داستان به سرعت حل شود دیگر جذابیتی برای خواننده باقی نمی ماند.
کشمکش حاصل دونیروی مخالف است که در برابر هم قد علم می کنند. خواستن و نخواستن. من می خواهم بلال هایم را به قیمت منصفانه بفروشم اما شریکم نمی خواهد! داش اکل از طرفی عاشق مرجان شده است اما از طرفی این کار را خیانت به او می داند. بین این خواستن و نخواستن هاست که حادثه ها شکل می گیرد و خواننده کنجکاو می شود خودش را جای شخصیتها بگذارد و حوادث را شخصا تجربه کند و از این راه خودش را محک بزند.

مهدی قزلی در داستان نویسی از صفر می نویسد:
«کشمکش بین دونیروی ناهمسو یا متضاد پیش می آید. نیروهای بیرونی و درونی. شروع کشمکش از همان مانع که موجب عدم تعادل شده سرچشمه می گیرد. مساله داستان در کشمکش نیروهای ناهمسو تحلیل می شود، باعث هیجان و انتظار خواننده می شود و باعث می شود مخاطب تا پایان همراه داستان بماند.»

اما قبل از اینکه به انواع کشمکش در داستان اشاره کنیم لازم به توضیح است که تعاریف فوق برگرفته از آموزه های کلاسیک و تعریف شده ی داستان نویسی است که به تناسب نیاز کارگاه انتخاب شده است. ممکن است شما مثالهای متنوعی از داستانهایی که خوانده اید به ذهنتان برسد که اشکالی دگر گونه داشته باشند. مثلا شما بگویید من داستانی خوانده ام که اصلا کشمکشی در آن وجود ندارد و تا پایان هیچ حادثه ی خاص و مهمی دیده نمی شود.
در پاسخ به این سوال بد نیست به نوع تقسیم بندی «مستور» از ساختار طرح داستان توجه کنید. وی در تقسیم بندی عوامل موثر شکل دهنده ی طرح داستان از عاملی به نام «ناپایداری» استفاده می کند که به زعم حقیر مفهومی جامع‌تر و دربرگیرنده تر از عامل«کشمکش»- که سال‌هاست مورد تدریس مدرسین آموزش داستان نویسی است- در خود دارد. وی در توضیح ناپایداری می نویسد:
«هر طرح برای حرکت خود از ناپایداری و رسیدن به تعادل بر بستری از ناسازگاری حرکت می کند گرچه عامل پیدایش ناپایداری ها لزوماً کشمکش نیست، ناسازگاری و کشمکش اغلب سهم زیادی در به وجود آوردن موقعیت های ناپایدار و در نتیجه گسترش داستان دارند.»

وی در ادامه به داستان «تلفن بی موقع» اثر ریموند کارور اشاره می کند :
با زنگ بی موقع تلفن، زن و شوهری وحشت زده از خواب بیدار می شوند و موقعیت ناپایداری شکل می گیرد. این موقعیت بر هیچکدام از انواع ناسازگاری ها منطبق نیست. ادامه ی داستان کوششی است برای بازگرداندن این موقعیت به حالت جدیدی از تعادل.
در داستان فوق بعد از آن تلفن بی موقع، زن و شوهر تا صبح نمی خوابند و از مسائلی با هم حرف می زنند که شاید در حالت عادی به آن توجهی نداشته اند. هیچ اتفاق خاصی نمی افتد و کشمکش آشکاری وجود ندارد.
پرداختن جزیی تر به چنین داستانهایی که ویژگیهای خاص خود را دارند در حال حاضر دستور کار ما نیست و خواهش بنده این است که فعلاً سودای نوشتن اینگونه داستانها را -که به ظاهر آسان می نمایند- از سر بیرون کنید. اگر مجالی دست داد در این مورد بیشتر صحبت خواهیم کرد.
گفتار 12
انواع کشمکش و ویژگی های آن

گفتیم کشمکش داستانی یک نوع تقابل یا تضاد است میان دو چیز. حالا به انواع آن می پردازیم:

1_ کشمکش انسان با طبیعت:
در این نوع از کشمکش، شخصیت اصلی داستان می تواند کسی باشد که به هر نحوی، با طبیعت دست و پنجه نرم می کند. کسی را تصور کنید که به خاطر یک اتفاق، در جنگل بزرگی گم شده است و باید به هر ترتیب، راه خودش را پیدا کند. برای مثال می توان به داستان پیرمرد و دریا نوشته ارنست همینگوی اشاره کرد.
2_ کشمکش انسان با انسان:
چنین کشمکشی میان دو فرد صورت می گیرد که معمولا بیشتر داستان ها بر مبنای کشمکش انسان با انسان نوشته می شوند. البته این دلیل نمی شود که این نوع کشمکش، بهترین نوع باشد و اساسا نمی توان گفت کدام یک از انواع کشمکش، بهتر یا بدتر است. همه چیز بستگی به نحوه پرداخت نویسنده دارد. مثال این نوع کشمکش را در داستان های «ماجرای من و شریکم» خوانده اید.

3_ کشمکش انسان با جامعه:
در این نوع کشمکش، ظاهرا افرادی به صورت انفرادی به خاطر حفظ منافع شخصی با یک فرد مقابله می کنند. اما در واقع هر کدام از آنها یا همه با هم، نمادی از یک نوع طرز تفکر و نگرش اجتماعی و یا اعتقادی هستند. مانند داستان «آدم‌های آبرودار».

4_ کشمکش انسان با خود:
بر اساس این نوع کشمکش، انسانی به تصویر کشیده می شود که به مبارزه درونی با بعضی جنبه های وجود خودش می پردازد و البته همه چیز به توانایی نویسنده جهت تجسم بخشیدن به کاوش درونی شخصیت اصلی داستان بستگی دارد که تا چه حد بتواند این مبارزه درونی را قابل قبول و باورپذیر و داستانی ارائه کند. فرد در چنین داستانی، معمولا دچار تردید است. با خودش در مورد یک موضوع خاص مشکل دارد. نمی داند چه کند. نویسنده باید یک درگیری درونی را به تصویر بکشد.
5_ کشمکش انسان با سرنوشت:
البته این نوع کشمکش بیشتر مناسب طرز فکر هایی است که سرنوشت را حتمی و لایتغیر می دانند و برای آن اصالت ویژه ای قائل هستند. در چنین داستانی، فرد تلاش می کند تا سرنوشت خودش را تغییر دهد. لازم به ذکر است که در قرون اخیر، دو گروه از نویسندگان با اعتقاد به سرنوشت حتمی دست به قلم برده اند: مارکسیست ها و ناتورالیست ها. داستان بلند «بوف کور» نوشته صادق هدایت، نتیجه چنین تفکر جبری است که نهایتا به یاس و پوچگرایی منتهی می شود.

6_ کشمکش جامعه با جامعه:
در این نوع کشمکش، افراد داستان فردیتی برای خود ندارند و هر کدام جزئی از یک گروه هستند که این گروه، در حکم یک فرد، در داستان عمل می کند. یعنی فردیت، به یک جمع تعلق دارد نه به یک فرد خاص.


البته در بعضی از داستان ها این کشمکش به راحتی قابل تشخیص نمی باشد، همچنین در بعضی داستان های دیگر ممکن است به راحتی بتوانیم تشخیص دهیم که از کدام نوع کشمکش استفاده شده است. شخصیت اصلی بعضی از داستان ها هم ممکن است در یک زمان، هم با فرد دیگری درگیر باشد، هم با طبیعت و هم با خود. پس این امکان هست که در یک داستان، چند کشمکش وجود داشته باشد.


ویژگی های یک کشمکش ایده آل

1_ کشمکش نباید جهشی باشد
وقتی می خواهیم یک تقابل را در داستان، به تصویر بکشیم باید قبل از یک اتفاق خاص بیرونی، انگیزه های چنین حادثه ای را برای خواننده روشن کنیم. عدم اطلاع از انگیزه دو طرف، باعث می شود که خواننده هرگز نتواند درباره چنین تضاد و تقابلی، قضاوت و تحلیل درستی داشته باشد.
سیر تحول اشخاص داستان، و یا شکل گیری اتفاقات، باید پله پله و تدریجی صورت گیرد. اما در بعضی داستان ها می بینیم که نویسنده، بدون زمینه سازی منطقی آدم های داستانش را به جان یکدیگر می اندازد و فقط برای خالی نبودن عریضه یک درگیری ایجاد می کند که البته باعث به ریختن ذهن مخاطب می شود.
فقط دو دلیل خاص باعث می شود که کشمکش جهشی باشد. یکی اینکه نویسنده مطمئن باشد دلیل، برای خواننده کاملا واضح است و توضیح ماجرا حوصله‌ی او را سر می برد. دوم اینکه نویسنده عمدا یک پرش ایجاد کند، اما در جایی دیگر و به طور کاملا حرفه ای، دلیل آن اتفاق را با رفتارها و کارهای شخصیت ها توجیه کند.

2_ کشمکش خوب، باید تصاعدی باشد
در واقع کشمکش نباید ساکن باشد. در این صورت خواننده از خواندن داستان، دچار کسالت می شود و داستان را رها می کند. چون هیچ چیز مهیج و تحریک کننده ای وجود ندارد.
درگیری باید به تدریج بحرانی تر شود و کم کم به نقطه اوج برسد. پس باید توجه داشت که در کشمکش، هم جهش و هم سکون، می توانند باعث نقص در داستان پردازی شوند.

3_ کشمکش لزوما با تنفر همراه نیست.
وقتی می گوییم کشمکش یا درگیری، منظور ما تضاد بین دو چیز است اما این بدان معنا نیست که آدم های داستان حتما باید از همدیگر نفرت داشته باشند. در داستان کوتاه «مرخصی » از محمدرضا کاتب با پسر جوانی مواجهیم که برای مرخصی از جبهه آمده و مادرش تصور می کند که او دیگر قصد بازگشت ندارد. پسر با تمام شدن تدریجی مرخصی به این فکر می افتد که چه حیله ای سر هم کند تا بتواند دوباره به جبهه برود. عاقبت هم موقع بیرون رفتن جوان، مادر متوجه می شود و کشمکش بالا می گیرد...
اصل کشمکشی را ـ که این داستان بر مبنای آن نوشته شده است ـ علاقه فراوان مادر به پسرش ایجاد کرده است و هیچ ناراحتی و دلخوری و حتی کینه ای میان دو طرف داستان وجود ندارد.
در بعضی کتاب ها کشمکش را از این جهت، به دو دسته تقسیم کرده اند. «کشمکشی که دو چیز متضاد را به هم نزدیک می کند» و «کشمکشی که بین دو چیز نیازمند به هم، جدایی ایجاد می کند».

4_ کشمکش باید میان دو نیروی هم اندازه اتفاق بیفتد.
تصور کنید نویسنده، صحنه جنگی را پرداخت می کند که در یک طرف آن هزاران هزار نفر با تجهیزات کامل آماده دفاع هستند. و در طرف دیگر، صد نفر می خواهند با چنان سپاه عظیمی مقابله کنند. خیلی غیرمنطقی به نظر می رسد. بله! احتمالا به یاد فیلم 300 افتادید که اتفاقا یکی از دلایلی که این فیلم، مورد انتقادات شدید مردم جهان واقع شد، همین غیرمنطقی بودن داستان بود.
پس وقتی می خواهیم دو سوی یک درگیری را خلق کنیم، باید نیروهایی برای هرکدام از آنها در نظر بگیریم که تا حدودی با هم برابری کند و خواننده احساس نکند که به او توهین شده است.

5_ کشمکش نباید حل نشدنی به نظر بیاید.
اگر خواننده احساس کند که کشمکش داستان، صد در صد حل نشدنی است، در آن صورت تلاش آدم های داستان برای ایجاد تعادل را بیهوده تلقی خواهد کرد و به خواندن داستان ادامه نمی دهد چون هیچ تعلیقی، او را به حل مشکل امیدوار نمی کند.
پس کشمکش باید طوری شکل بگیرد، که خواننده را در حالت تعلیق نگه دارد. از یک طرف نسبت به حل شدن مشکل نگران باشد و از طرف دیگر امیدوار.

برگرفته از خانه انديشه تعالي هنر اسلامي
صفحه ها: 1 2 3
لینک مرجع