02-14-2012, 03:13 PM
برخي اوقات انتخاب يك نشانه رفتاري كوچك و تكرار شونده و حتي يك تكيه كلام مشخص ميتواند وجهي روانشناختي ازويژگي هاي شخصيت يك آدم را نمايان سازي. البته در گزينش اين نشانه رفتاري بايد مناسبت و منطق نمايشي آن را در نظر گرفت. اگر جز اين باشد نه تنها كمكي به شناخت دقيقي تر آن شخصيت نخواهد كرد، بلكه سبب گمراهي مخاطب نيز خواهد شود.
شخصيت پردازي يكي از اضلاع اصلي و بسيار با اهميت كار فيلمنامه نويسي است. بهره داشتن از يك خط داستاني منطقي و منسجم و استفاده درست از عامل ديالوگ و گفت و گوها نيز به همان اندازه اهميت دارد. بايد توجه داشت كه اين هر سه عامل در ارتباطي تنگاتنگ و پيوسته، تاثيري متقابل و ريشه اي در فرايند شكل گيري يك كليت دارند. ضعف و كاستي در كابرد هر يك، از بار تاثيرگذاري و كاركرد آن ديگري مي كاهد. در واقع، (خط داستاني) ، (ديالوگ) ، (شخصيت پردازي) ، خلقه هاي به هم پيوسته زنجيري است كه استحكام و نقش كاربردي خود را مديون اين وابستگي است.
در يك شخصيت پردازي سينمايي، يك معارفه كلامي و شرح ويژگي هاي شخصيتي به كمك ديالوگ، بدترين و ابتدايي ترين روش معارفه است و تاثيري بسيار سطحي و زودگذر دارد. براي يك شخصيت پردازي درست و موثر بايد تصاويري گويا و در عين حال كوتاه و غير موكد از كنش و واكنش هاي شخصيت مورد نظر در برخورد با ديگران و در شرايط مختلف جريان داستان ارائه كرد. بايد توجه داست كه كنش و واكنش و رفتارهاي به ظاهر كم اهميت آدمها آينه تمام نما و روشنگري از خلق و خو ويژگيهاي شخصيتي ايشان است. اين واكنش ها مي تواند كلامي و يا رفتاري باشد. اما به هر حال بايد توجه داشت كه غير متقيم بودن معارفه و گام به گام بودن شخصيت پردازي ، تاثيري عميق تر دارد. بنابراين در شخصيت پردازي و معرفي قهرمانان اصلي فيلمنامه ، توجه به حضور و جايگاه آدمهاي فرعي و حاشيه اي داستان هم بسيار اهميت دارد و كنش و واكنش متقابل شخثيت اصلي در مواجهه با ايشان، بهانه مناسبي براي شناخت هر چه بيشتر اوست. حوادث كوچك و فرعي قصه را هم بايد جدي گرفت، چرا كه از حلقه هاي كوچك همين ماجراهاست كه زنجيره منطقي داستان ساخته مي شود. وقتي باور كنيم حوادث بزرگ ، زنجيره پيوسته اي از اتفاقات كوچك و به ظاهر بي اهميت است، در نگارش يك داستان سينمايي ، هيچ حركت جزيي و هيچ كلام كوتاهي را ناديده نخواهيم گرفت.
از پيوستن همين جزييات است كه راهي به درون شخصيت هاي داستان پيدا ميكنيم. يك جمله كوچك و يك حركت زودگذر هنگامي كه جزيي از واكنش رفتاري آدمهاي داستان باشد ، بهانه اي براي شناخت دقيق تر خلق و خوي ايشان خواهد بود . شخصيت پردازي موثر و منطقي در يك روايت سينمايي از پرداخت دقيق رفتارهاي كوچك حاصل ميشود. براي معرفي خشونت و بي رحمي يك شخصيت سينمايي ، هيچ كلام رسا و روشنگري وجود ندارد، با دقت در جزيي ترين رفتارهاي فرد مورد نظر است كه ميتوان تمهيدي براي تجسم و القا خشونت دروني وي انديشيد. با گفتن جمله : (( او آدم خشن و بي رحمي است... )) باور پذيري مخاطب تحريك نخواهد شد. به خصوص كه كلمات در يك روايت تصويري زود فراموش مي شوند.
ادامه دارد
شخصيت پردازي يكي از اضلاع اصلي و بسيار با اهميت كار فيلمنامه نويسي است. بهره داشتن از يك خط داستاني منطقي و منسجم و استفاده درست از عامل ديالوگ و گفت و گوها نيز به همان اندازه اهميت دارد. بايد توجه داشت كه اين هر سه عامل در ارتباطي تنگاتنگ و پيوسته، تاثيري متقابل و ريشه اي در فرايند شكل گيري يك كليت دارند. ضعف و كاستي در كابرد هر يك، از بار تاثيرگذاري و كاركرد آن ديگري مي كاهد. در واقع، (خط داستاني) ، (ديالوگ) ، (شخصيت پردازي) ، خلقه هاي به هم پيوسته زنجيري است كه استحكام و نقش كاربردي خود را مديون اين وابستگي است.
در يك شخصيت پردازي سينمايي، يك معارفه كلامي و شرح ويژگي هاي شخصيتي به كمك ديالوگ، بدترين و ابتدايي ترين روش معارفه است و تاثيري بسيار سطحي و زودگذر دارد. براي يك شخصيت پردازي درست و موثر بايد تصاويري گويا و در عين حال كوتاه و غير موكد از كنش و واكنش هاي شخصيت مورد نظر در برخورد با ديگران و در شرايط مختلف جريان داستان ارائه كرد. بايد توجه داست كه كنش و واكنش و رفتارهاي به ظاهر كم اهميت آدمها آينه تمام نما و روشنگري از خلق و خو ويژگيهاي شخصيتي ايشان است. اين واكنش ها مي تواند كلامي و يا رفتاري باشد. اما به هر حال بايد توجه داشت كه غير متقيم بودن معارفه و گام به گام بودن شخصيت پردازي ، تاثيري عميق تر دارد. بنابراين در شخصيت پردازي و معرفي قهرمانان اصلي فيلمنامه ، توجه به حضور و جايگاه آدمهاي فرعي و حاشيه اي داستان هم بسيار اهميت دارد و كنش و واكنش متقابل شخثيت اصلي در مواجهه با ايشان، بهانه مناسبي براي شناخت هر چه بيشتر اوست. حوادث كوچك و فرعي قصه را هم بايد جدي گرفت، چرا كه از حلقه هاي كوچك همين ماجراهاست كه زنجيره منطقي داستان ساخته مي شود. وقتي باور كنيم حوادث بزرگ ، زنجيره پيوسته اي از اتفاقات كوچك و به ظاهر بي اهميت است، در نگارش يك داستان سينمايي ، هيچ حركت جزيي و هيچ كلام كوتاهي را ناديده نخواهيم گرفت.
از پيوستن همين جزييات است كه راهي به درون شخصيت هاي داستان پيدا ميكنيم. يك جمله كوچك و يك حركت زودگذر هنگامي كه جزيي از واكنش رفتاري آدمهاي داستان باشد ، بهانه اي براي شناخت دقيق تر خلق و خوي ايشان خواهد بود . شخصيت پردازي موثر و منطقي در يك روايت سينمايي از پرداخت دقيق رفتارهاي كوچك حاصل ميشود. براي معرفي خشونت و بي رحمي يك شخصيت سينمايي ، هيچ كلام رسا و روشنگري وجود ندارد، با دقت در جزيي ترين رفتارهاي فرد مورد نظر است كه ميتوان تمهيدي براي تجسم و القا خشونت دروني وي انديشيد. با گفتن جمله : (( او آدم خشن و بي رحمي است... )) باور پذيري مخاطب تحريك نخواهد شد. به خصوص كه كلمات در يك روايت تصويري زود فراموش مي شوند.
ادامه دارد