ده تفاوت اساسی مابین عقابها و اردکها
عقابها اردکها
1.برحل مسئله تمرکز دارند 1.برخودمسئله تمرکز دارند
2.نمی ترسند 2.می ترسند
3.درآینده زندگی می کنند 3.درگذشته زندگی می کنند
4.هیچ وقت قانع نیستند 4.همیشه قانع هستند
5.ریسک پذیر هستند 5.ریسک پذیر نیستند
6.به توانائیهای خود می نازند 6.به توانائیهای دیگران می نازند
7.مسئولیت پذیر هستند 7.مسئولیت پذیر نیستند
8.جمعیت بسیار کمی دارند(1%) 8.جمعیت بسیارزیادی دارند(99%)
9.عاشق مشکلات هستند(چون راه حل دارند) 9.ازمشکلات بیزارند(چون راه حل ندارند)
10.همیشه آماده اند 10 .هیچ وقت آماده نیستند
پس از بررسی های بسیارزیاد به این نتیجه رسیدیم که ما عقاب هستیم شما چطور.......
البته ناگفته نماند که من ،یک اردک به تمام معنا بودم(صددرصد) ولی بعدا با تمرین،ممارست و تلاش بسیار زیاد به یک عقاب تبدیل شدم.
8.جمعیت بسیار کمی دارند(1%) 8.جمعیت بسیارزیادی دارند(99%)
انسانهای موفق متاسفانه کمتر هستند.
بسيار عالي بود آقا مهدي به نظر من بيش از 50 نفر از دوستان اين انجمن قطعا عقاب هستند.
عقابها همیشه ریسک پذیرند.
دوستان من دچار بحران شخصیتی شدم ! من عقابم یا انسان ؟
ممنون مهدی جون ! انجمن کارخانه ی عقاب سازیست !
بسیار خوب آقا مهدی بفرمایید چطور تبدیل شدید؟
اصلا بیاییم بگیم چطوری مشه از اردک به عقاب تبدیل شد؟
نظر؟؟؟
به نام خدا .
من سبحان جوادی هستم 17 ساله ! الان 6 ماهه که دیگه اردک نیستم ! الان 6 ماهه که من پاک پاکم !
پروسه ی تبدیل من بسیار سخت بود !
16 تیر ماه بید که من عضو سایت شدم ! خوشمان امد عضو شدیم ! روز های اول خیلی سخت بود ! هنوز هم سخت هست ولی با کمک دوستان ، در وهله ی اول خودم رو شناختم ! ارزش هام رو نوشتم . اهدافم رو روی ورق اوردم ! با اجسم خلاق اشنا شدم ، اون رو به کار بردم و خلاصه ترس رو کشتم ! بعد 4 ماه ، رفتم رو فاز رهایی شخصیت ! خودم رو رها کردم و چند روزی مغز مبارک رو خاموش کردم ! کم کم سنگینی عجیبی کردم ! انگار روحم سنگین شده بود ! عین یه خواب گذشت و گذشت ! چشمم رو باز کردم دیدم تو هواپیما هستم . 2 هفته گذشت چشمم رو باز کردم دیدم 10 هدفم رو که نوشته بودم مستجاب شده است
بعد کسانی رو شناختم و در زمینه ی ترس از انجام کار تجربیات جدید کسب کردم ! ایده ای جدید هویدا شد ! چسبیدیم به ایده ! 200 میلیون تومن بزور جور کردیم ( یکمش مونده ) و اولین کاسبیمون رو راه انداختیم و امروز میدونم که تا 3 ماه دیگه میلیاردر ، تا 1 سال دیگه سوپر میلیاردر و تا 2 سال دیگه یک بیلیونر هستم !
و اینگونه بود که ما به عقاب تبدیل شدیم





بله اينگونه بود كه آقا سبحان بارز ترين عقاب ميلياردرهاي آينده ايران شناخته شد.
ويژگي بسيار خوب ايشون كه باعث موفقيت زودهنگام نسبت به ديگر اعضا شده اين است كه ايشان زودتر به باورها و روياهايش ايمان آورد و مثل ما دير پذير نبود
آق سبحان موفق باشيد
سبحان جان هزاران آفرین.البته ایده ادمین عزیز و دوست داشتنی را در راه اندازی چنین انجمنی به هیچ وجه نباید نادیده گرفت.
این انجمن عقاب پرور است. ما از قبل هم اردک نداشتیم. اگر داشتیم که در اینجا ثبت نام نمیکردیم. مشکل ما در این بود که نمی دانستیم کارائی یک عقاب چیست که در اینجا همگی کمک کردند که شناحت کامل و بهتری پیدا کنیم.
اينم يه حكايت در وصف آقا سبحان:
مسابقه شنايي در دهكده شيوانا ترتيب داده شده بود و جوانان دهكده و از جمله چند تا از شاگردان مدرسه شيوانا هم در اين مسابقه شركت كرده بودند. جمعيت بزرگي در اطراف درياچه نزديك دهكده جمع شده بودند و منتظر شروع مسابقه بودند. يكي از شاگردان شيوانا كه اندامي ورزيده داشت و شناگر ماهري بود قبل از مسابقه خطاب به شيوانا و بقيه شاگردان گفت: «من شناگر ماهري هستم. اما شرايط مسابقه سخت و عرض درياچه خيلي زياد است و با توجه به سردي آب فكر نكنم بتوانم زياد به جلو بروم.»
يكي ديگر از شاگردان شيوانا كه پسر زبر و زرنگ و لاغر اندامي بود بلند شد و گفت: «چون در ورودي مدرسه قهوه اي است من حتما در اين مسابقه برنده مي شوم!»
همه با صداي بلند به اين دليل بي معناي شاگرد دوم خنديدند و چند دقيقه بعد مسابقه شروع شد. آن شاگرد شيوانا كه شناگر ماهري بود طبق آنچه خودش پيش بيني كرده بود بعد از چند دقيقه شنا كم آورد و مجبور شد دوباره به ساحل برگردد و از ادامه مسابقه منصرف شود. اما شاگرد زير و زرنگ و لاغر اندام با جسارت و تلاش فراوان موفق شد همه شركت كنندگان را پشت سر بگذارد و با اختلاف بسيار زياد با بقيه نفر اول شود.
يكي از حاضرين با تعجب از شيوانا دليل اين پيروزي عجيب را پرسيد. شيوانا لبخند زنان گفت: «برنده ها همان بازنده هايي هستند كه زياد قيدها و محدوديت هاي عقل ملاحظه كار را جدي نمي گيرند و از نظر بقيه كم دارند و در واقع يك جورايي سرشان مي زند. بازنده ها هم همان برنده هايي هستند كه عقل سخت گريبانشان را گرفته و نمي گذارد بي ملاحظگي كنند و دست به خطر بزنند. برنده مسابقه دليل برنده شدنش را همان اول مسابقه به همه گفت. او گفت چون در ورودي مدرسه قهوه اي است پس او برنده مي شود و شما به اين دليل او خنديديد. تفاوت شما با او كه برنده شد هم همين است كه او براي پيروز شدن مثل شما دنبال دليل قانع كننده نمي گردد و قبل از يافتن دليل قانع است كه برنده مي شود.»