سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران

نسخه کامل: نگرش یعنی همه چیز بخش سوم : کردار
شما در حال مشاهده نسخه تکمیل نشده می باشید. مشاهده نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
صفحه ها: 1 2 3 4 5 6 7
لطفا قبل از مطالعه این بخش
مقدمه را از آدرس:
http://forum.unc-co.ir/showthread.php?tid=11645
و بخش اول را از آدرس
http://forum.unc-co.ir/showthread.php?tid=11652
و بخش دوم را از آدرس
http://forum.unc-co.ir/showthread.php?tid=11879
مطالعه نمایید.
درس نهم
با اشخاص مثبت معاشرت کنید

مایک در دوران دبیرستان با گروهی از بچه محل هایش می پرید. به قول خودش این بچه ها کارشان این بود که جلوی در خانه لم بدهد و رفت و آمد خودروها را تماشا کنند. آن ها هیچ هدف یا رویایی در سر نداشتند و همواره منفی بودند.
هر وقت مایک به آن ها پبشنهاد می کرد که کار تازه ای امتحان کنند، او را با عباراتی مانند "...انه است "یا "حال نمی دهد!" دلسرد می کردند . مایک هم دیگر اصرار نمی کرد ، چون می خواست در گروهشان باقی بماند.
وقتی مایک وارد کالج شد، هنوز با بعضی از آدم های منفی ارتباط داشت. اما با اشخاصی هم آشنا شد که مثبت بودند... می‏خواستند یاد بگیرند ... و پیشرفت کنند. او تصمیم گرفت که با آدم های مثبت دمخور شود. ناگهان ، روحیه مایک تغییر کرد. نگرش او متحول شد؛ و اهدافی را برای خود در نظر گرفت.
و خوشحالم به شما بگویم که اکنون مایک صاحب یک شرکت تولید فیلم های ویدیویی است ، در کارش بسیار موفق است و خانواده خوشبختی را تشکیل داده است. او اهدافش را یکی پس از دیگری محقق کرده است. وقتی از مایک پرسیدم چه بر سر دوستان دوره دبیرستانش آمده است جواب داد:"هنوز در همان محله اند. هنوز منفی اند و زندگی شان را به بطالت می گذرانند!"
سپس ادامه داد: "اگر رابطه ام را با آن ها ادامه داده بودم ، هیچ وقت به این جا نمی رسیدم ؛ و هنوز داشتم با آن ها بیخ دیواری بازی می کردم!"
حکایت مایک به خوبی نشان می دهد که دیگران چه تاثیری بر زندگی مان بر جا می گذارند. با این حال گاهی بی آن که درباره عاقبت کار بیندیشیم ، به رفاقت با دوستان ناباب ادامه می دهیم.
آیا تا به حال اندیشیده اید که می گویند: "بگو با چه کسانی می نشینی تا به تو بگویم چه کسی هستی؟" این جمله ساده و عامیانه ، بسیار خردمندانه است . آیا تا به حال اندیشیده اید که این اصل چگونه زندگی تان را شکل می دهد؟
دوران کودکی و نوجوانی خود را در نظر بیاورید . یادتان می آید والدینتان چقدر نگران بودند که با چه کسانی دمخور می شوید؟ پدر یا مادرمان می خواست دوستانمان را از نزدیک ببیند و با زیر و بم زندگی آنان آشنا شود. چرا؟ چون آن ها می دانستند که دوستانمان تاثیر زیادی در ما بر جای می گذارند و ما به رفتار، عادات و خلق و خوی شان عادت می کنیم . آن ها صلاحمان را می خواستند . و من مطمئنم که اگر شما هم صاحب فرزندانی باشید ، مراقب هستید که با چه کسانی دوست می شوند تا مبادا رفقای ناباب ، آن ها را به در کنند.
آدم های سمی و آدم های مغذی
در ادبیات امروزی شاهد اصطلاحاتی همچون آدم های سمی و آدم های مغذی هستیم. آدم های سمی اشخاصی هستند که همیشه جنبه های منفی قضیه را در نظر دارند. آدم های سمی همواره زهر کلامشان را وارد جانمان می کنند. در عوض ، آدم های مغذی کسانی هستند که روحمان را تغذیه می کنند و باعث رشد و ترقی مان می شوند. آن ها همواره مثبت هستند و به ما دلگرمی می دهند . همه از بودن در کنار آن ها لذت می برند.
افراد سمی غالبا سعی می کنند تا شما را نیز مانند خودشان غرق کنند. آن ها پتک "نمی توانی" ، "نمی شود " و " محال است" را بر فرق سرتان می کوبند . با شکایت از وضع نابسامان اقتصادی و مشکلات زندگی شان ، و این که به زودی مشکلات گریبان گیرتان خواهد شد دلسردتان می کنند و اگر بخت یارتان باشد ، ممکن است از ذکر مصایب و دردهایشان نیز بی نصیب نمانید!
پس از شنیدن سخنان آدم های سمی ، دنیا در نظرتان تیره و تار می شود و دیگر دل و دماغی برایتان باقی نمی ماند. لس بروان که از سخنرانان برجسته در زمینه مباحث انگیزه است، از این اشخاص تحت عنوان "قاتل رویاها" یاد می کند. روان شناس بزرگ ،جک کنفیلد، آن ها را زالوهای انرژی می نامد، چون به واقع انرژی مثبت را از وجود ما می مکند. آیا تا به حال در کنار آدمی منفی بوده اید تا احساس کنید چگونه انرژی تان تحلیل می رود؟ گمان می کنم همه ما این را بارها تجربه کرده ایم. این امر اجتناب ناپذیر است. اگر مدتی را در کنار آدمی سمی به سر ببرید، پیام های منفی آن ها شما را فرسوده می کند.
در عوض، وقتی کنار اشخاص مثبت، پرشور و حامی هستید، چه احساسی دارید؟ پرشور و انرژی می شوید. گویا اشخاص مثبت با انرژی مثبت خود فضا را نورانی می کنند. آن ها روحی تازه در شما می دمند و شما را به تعقیب اهدافتان ترغیب می کنند.
وقتی صحبت از اشخاص مثبت گرا به میان می آید، من بلافاصله به یاد دوستم جان لزیسیچ می افتم . هر وقت با او حرف می زنم ، احساس می کنم که می توانم دنیا را فتح کنم. جان مثبت ترین فردی است که ممکن است در طول عمرتان ببینید.
من خودم را فردی مثبت گرا می دانم و در مقیاس 1 تا 10، اگر 10 را نهایت مثبت در نظر بگیریم ، به خودم نمره 9/5 می دهم. اما نمره جان لیزیسیچ 14 است و در این مقیاس نمی گنجد! او همیشه مثبت و پرشور است و هر کس هم که در کنارش باشد از این ویژگی بی بهره نمی ماند. نگرش او باعث می شود که مردم احساس شکوه و برزگی کنند.
حالا می توانید تصور کنید که اگر دوستی مانند جان در زندگی تان باشد، چه نقش ارزشمندی در بهبود نگرشتان ایفا می کند؟
افراد مثبت در محل کار
تقریبا در هر سازمانی تعدادی کارمند منفی گرا یافت می شوند. و گاهی شما مجبورید که با آن ها در محل کار ارتباط داشته باشید یا در کنارشان کار کنید. اما مبادا از این فراتر بروید!
به عنوان مثال، اگر معمولا در محل کار با اشخاص منفی گرا ناهار می خوردید، از این پس سفره تان را از آن ها سوا کنید! زیرا آن ها مدام ذهنتان را با افکار منفی پر می کنند. اگر اجازه دهید این اشخاص ذهنتان را با چرندیات منفی پر کنند دیگر نمی توانید خوش بدرخشید. البته احتیاجی نیست که با تندی و ترشرویی آن را از خود برانید، بلکه برای دوری از این گروه سمی کافی است سیاست به خر ج دهید.
مثلا پشت میز کارتان غذا بخورید... با یکی از مشتری ها برای صرف ناهار بیرون بروید... و یا در سالن غذا خوری اداره یا شرکت ، بر سر میزی دیگر بنشینید . هر کاری از دستتان بر می آید انجام دهید تا ناهار را در فضایی مثبت میل کنید.
تردید نداشته باشید که از افراد مثبت گرا در هر سازمان و اداره ای استقبال می شود... و اشخاص منفی گرا فرصت های پیشرفت خود را دستی دستی از بین می برند. مشکل کارمندان منفی گرا آن قدر بیخ پیدا کرده است که اخیرا در صندوق پستی خود بروشوری یافتم که خبر از همایشی یک روزه با این عنوان می داد: "چگونه از راه قانونی کارمندانی را که دارای نگرشی منفی هستند اخراج کنیم!"
جامعه تجاری چشم خود را روی این حقیقت باز کرده است که وقتی صحبت از افزایش بهره وری در محل کار پیش می آید ، نگرش یعنی همه چیز!
دوستانتان را عاقلانه انتخاب کنید
به طور حتم این ضرب المثل را از آغاز این درس به خاطر دارید: "بگو با چه کسانی می نشینی تا به تو بگویم چه کسی هستی" اگر به طور جدی می خواهید در کار و زندگی پیشرفت کنید یا به مقام والای انسانی خود برسید باید با آدم های شایسته دمخور شوید.
هر چه رابطه تان با افرادی که ذهن و روحتان را تغذیه می کنند بیشتر شود، از روحیه و انرژی بیشتری برای دستیابی به آرزوهایتان برخوردار خواهید شد. به انسانی مثبت گرا ترو خوش بین تر تبدیل می شوید- انسانی که دیگران از مصاحبت و همنشینی با وی لذت می برند. پیش از این تصور می کردم همنشینی با اشخاص مثبت گرا و محدود کردن رابطه با اشخاص منفی گرا مهم است. اکنون می دانم که این کار برای پیشرفت و خوشبختی ، امری ضروری است.
پس ، با افراد مثبت و مغذی معاشرت کنید ، چرا که ایشان شما را از نردبان ترقی بالا می برند.
درس دهم
با ترس هایتان مقابله کنید تا پیروز شوید
وقتی در جمع حضار به سخنرانی جیل ایگلز گوش می دادم، نمی دانستم که این جمله زندگی ام را دگرگون خواهد کرد.
آن روز جیل ایگلز در سخنرانی با شکوه خود سخنان ارزشمندی ایراد کرد. اما گل سر سبد سخنان او این جمله بود: " اگر می خواهید موفق شوید نباید از سختی هراس داشته باشید."
محال است این جمله را فراموش کنم. جیل کاملا درست می گفت. بله، اگر طاووس می خواهیم باید جور هندوستان کشیم! باید دست به کارهایی بزنیم که از آن وحشت داریم. ابه این ترتیب است که قابلیتهایمان پرورش می یابند!
راحت به نظر می رسد، مگر نه؟ با این حال، بیشتر مردم وقتی با موقعیتی تازه و خطیر مواجه می شوند، هول و دستپاچه می شوند و از وحشت عقب می کشند. آن ها اقدام نمی کنند . این راخوب می دانم ، چون سی سال اول عمر خودم را به همین نحو گذراندم. و با کمال اطمینان می گویم که این کار باعث شکست می شود.
اگر کسی را به من نشان دهید که موفق است، به شما می گویم او کسی است که با غلبه بر ترسهایش وارد عمل شده است!
ترس هایمان را ارزیابی کنیم
آیا تا به حال شده است که پیش از اقدام به فعالیتی تازه یا خطیر به هراس بیفتید؟ آیا آن ترس شما را از انجام آن کار بازداشته است؟ مطمئنم مواردی در زندگی تان بوده است که از ترس فلج شده اید! من هم همین طور هستم. این بخشی از طبیعت بشر است.
البته آستانه ترس در هر کس متفاوت است. آن چه یک نفر را تا سر حد مرگ می ترساند ممکن است تاثیر چندانی در شخصی دیگر نداشته باشد. به عنوان مثال ، بعضی ها از سخنرانی در جمع یا شروع کاری تازه وحشت دارند. بعضی ها از این که نشانی محلی را از کسی بپرسند، واهمه دارند و بعضی از این می ترسند که با کسی قرار ملاقات بگذارند. هر قدر هم که ترس هایتان را جزیی و کودکانه بشمارید، این درس برایتان مفید است.
البته منظورم از ترس، وحشت از دست زدن به اقداماتی نیست که جانتان را به خطر می اندازند یا سلامت شما را تهدید می کنند. من هم می ترسم که از بالای صخره ای مرتفع به درون آب شیرجه بزنم یا با طناب کشی از ارتفاع به پایین بپرم! و اصلا هم خیال ندارم این کارها را امتحان کنم! منظورم از ترس ، وحشت از رویارویی با موانعی است که سد راه پیشرفت شخصی و حرفه ای تان شده است. این ترس ها هستند که برای موفقیت در زندگی باید بر آن ها غلبه کنید.
محدوده آسایش
معمولا زمانی دچار ترس و اضطراب می شوید که پایتان را از محدوده آسایش خود فراتر بگذارید . اجازه دهید کمی بیشتر به این امر مهم بپردازیم و ببینیم چه ربطی به موفقیت و پرورش توانایی هایتان دارد.
هر یک از ما دارای یک محدوده آسایش هستیم. محدوده ای رفتاری که برایمان آشناست و در آن احساس امنیت و راحتی می کنیم. محدوده آسایش خود را در فضای درون یک دایره فرض کنید.
موقعیت ها و فعالیت هایی که درون دایره قرار می گیرند برایمان آشنا هستند و هراسناک محسوب نمی شوند . این موارد شامل کارهای روزمره و عادی زندگی تان می شود ؛ کارهایی که بی آنکه از ترس عرق کنید، می توانید انجامشان دهید مانند صحبت با دوستان و همکارانتان یا کارهای دفتری روزانه در محل کارتان.
اما گاه به گاه با موقعیت هایی مواجه می شوید که خارج از محدوده آسایش شما قرار دارند . این موقعیت ها هر چه از دایره دورتر باشند ، بیشتر از مبادرت به آن ها هراس دارید.
وقتی با مواردی خارج از محدوده آسایش خود مواجه شوید، پریشان و مضطرب می شوید. کف دستاهیتان عرق می کند و قلبتان به شدت می تپد. در همان حال از خودتان می پرسید:
"می توانم از پسش برآیم؟"
"دیگران مسخره ام نخواهند کرد؟"
"دوستان و آشنایان چه خواهند گفت؟"
به نمودار بالا نگاه کنید و از خودتان بپرسید که خروج از دایره نمود چه چیزی برای شماست؟ به بیان دیگر، چه ترسی شما را از رسیدن به پله بعدی موفقیت و پیروزی در زندگی باز می دارد؟
ترس از تماس با مشتریان جدید؟
ترس از تغییر شغل؟
ترس از یاد گرفتن مهارت های جدید؟
ترس از برگشتن به مدرسه؟
ترس از این که آن چه را در ذهن دارید با کسی در میان بگذارید؟
ترس از سخنرانی در جمع؟
هر چه نمود آن برای شماست فقط صادقانه آن را بپذیرید. به نظر من ، همان ترسی که در دل شماست، در دل هزاران نفر دیگر نیز (اگر نگوییم میلیون ها نفر) وجود دارد! پس بگذارید نگاه دقیق تری به آن چه بیشتر مردم از آن ها می ترسند داشته باشیم.
شایع ترین ترس ها
در بسیاری از جلسات سخنرانی ام برگه هایی را بین حضار پخش می کنم و از ایشان می خواهم بدون آن که نامی از خود ببرند ترس هایی را در آن برگه ها بنویسند که مانع پیشرفت شخصی و کاری شان شده است. سپس، برگه ها را جمع می کنم و آن ها را با صدای بلند می خوانم.
به نظر شما مردم چه چیزهایی را در آن برگه ها می نویسند ؟ بیشتر حضار، بدون در نظر گرفتن این که دارای چه شغلی هستند یا در کدام نقطه جغرافیایی زندگی می کنند ، این ترس ها را به طور مرتب عنوان می کنند:
1- سخنرانی یا اجرا در حضور جمع: تقریبا در هر گروه، این شایع ترین و بزرگترین ترس است. بیشتر مردم از صحبت کردن در جمع وحشت دارند.
2- شنیدن پاسخ منفی یا رد شدن نظریه شان: این ترس میان فروشندگان، به ویژه آن هایی که با تلفن زدن به اشخاص نانشناس مشتری جذب می کنند شایع است.
3- تغییر شغل یا راه اندازی کاری آزاد: طی سال ها تجربه پی برده ام تعداد افرادی که این ترس در آن ها شکل می گیرد روز به روز بیشتر می شود . در جامعه کنونی آمریکا کارمندان زیادی داریم که حسرت کاری بهتر را می خورند، اما می ترسند اقدامی در این باره صورت دهند.
4- دادن خبرهای ناخوشایند به مدیران و روسا (آن چه مدیران و روسا از شنیدن آن بیزارند) این دیگر نیازی به توضیح ندارد.
5- صحبت با افراد مافوق و بالا دست: بسیاری از کارمندان و مدیران از صحبت با اشخاص مافوق در شرکت خودشان وحشت دارند. آن ها حتی از صحبت های کوتاه با روسای شرکت خود هم طفره می روند . زیرا می ترسند کلامی نا به جا بر زبان بیاروند و به اصطلاح سوتی بدهند!
6- ترس از شکست: این ترس در کسانی رایج است که از ترس شکست، مورد تازه را آزمایش نمی کنند. (این مطلب را به طور مفصل در درس یازدهم بررسی خواهیم کرد)
ترس هایی که در این فهرست عنوان شد، شما را متعجب نکرده است؟ آیا هم اکنون با برخی از آن ها دست به گریبان هستید – یا در گذشته دچار آن ها بوده اید؟ در حقیقت اکثریت قاطع مردم به طریقی با این ترس ها در زندگی مواجهند.
و اگر ترس هایی در شما وجود دارد که در این فهرست از آن ها یاد نشده است، نگران نباشید. شما می توانید بر هر ترسی غلبه کنید!
تنها راه فایده فرار از ترس:
بیشتر مردم هنگامی که با واقعه ای نگران کننده مواجه می شوند ، از آن فرار می کنند تا از اضطراب مصون باشند. در گذشته ، من هم همین کار را می کردم . همان طور که می دانید اگر از انجام کاری طفره بروید ، از ترس و اضطراب آن هم آسوده خواهید شد. به عنوان مثال ، اگر کسی از شما بخواهد در حضور اعضای شرکت سخنرانی کنید یا طرحی نو در اندازید ، و شما پیشنهاد را رد کنید، از نگرانی ها و بی خوابی های شبانه و اضطرابی که در روزهای قبل از این سخنرانی به سراغتان می آید، خلاص می شوید.
اما همان طور که من فهمیده ام ، تنها منفعتی که از فرار و عقب نشینی عایدتان می شود این است: رهایی از اضطراب به طور موقت.
یک لحظه به این فکر کنید . آیا می توانید منفعت دیگری را که مردم از مواجهه نکردن با ترس عاید خود می کنند ، نام ببرید؟ من این را از هزاران نفر پرسیده ام ، ولی هیچ کس نتوانسته است منفعت دیگری را ذکر کند. خوشبختانه هیچ منفعت دیگری در این کار نیست!
صفحه ها: 1 2 3 4 5 6 7
لینک مرجع