10-27-2014, 02:24 PM
سلام به همه دوستان و اساتید گل
دلم برای همتون تنگ شده بود. گفتم بیام یه گزارش کاری بدم از خدمت سربازی. فکرایی که میکردم و چیزایی که میشنیدم و اتفاقایی که واقعا افتاد.
از اینجا شروع کنم که طوری ترسونده بودن منو که فکر کردم میرم یه مکانی پر از زامبی که همشون مارو میخورن.
به هرحال تاریخ اعزام اومد و رفتیم.
شاید این توضیحات من بیشتر به درد کسایی بخوره که هنوز نرفتن و نمیدونن چه خبره یا بترسن از رفتن ولی برای بقیه و کسایی که خدمت نیاز نیست برن هم بد نیست.
اول اینکه همشون مثل خود ما آدم بودن و هم نوع ما بودن و کلی دلسوز یعنی هیچ کس مارو نخورد و گازمون نگرفت.
یه سری خصوصیات رو به زور یاد میدادن که خب هضم اینا دو حالت داشت یا میدیدی به دردت میخوره با عشق یاد میگرفتی یا فکر میکردی دارن زور میگن و هر روز عصبی تر میشدی. میگم همش بستگی به طرز فکر خود شخص داد.
مثال میزنم. صبح ساعت 4 پاشو میشه گفت یاد گرفتن سحر خیزی و شروع کسب و کاره و میشه گفت که حرف زوره و من دلم میخواد بخوابم. انتخاب دست خودت بود چه فکری بکنی پس برای کسایی که فکر درست میکردن یک تمرین عالی بود.
برنامه روزانه که اسمش برنامه سین هستش یعنی از صبح ساعت 4 تا عصر دقیقا برای دقایقت از پیش برنامه ریزی شده و بدون ثانیه ای تاخیر باید اجرا کنی. میتونستی ازش آموزش و تمرین برنامه ریزی روزانه یاد بگیری و میتونستی به عنوان حرف زور قبولش کنی که بازم به کسایی که مثبت فکر میکردن علاقه میداد و کسایی که زور میدونستن از خدمت روز به روز بیشتر بدشون میومد.
تک تک نکاتش به درد زندگی واقعی میخورد اگر توی اون که شاید خیلی ها دیر میفهمیدن به دردشون میخوره و برای همین تحت فشار قرار میگرفتن ولی برای من که همون لحظه سریع به یه چیزی ربط میدادم و ازش لذت میبردم لحظات خوبی بود و تمرینات عالی.
مشکل دوری از پدر و مادر و مشکل غذا و خورد و خوراک خب میشه گفت سخت ترین مشکل تمامی بچه ها اینا بود که من اینو برای خودم یک تمرین کردم چون بعد از خدمت قصد مهاجرت دارم پس بهترین فرصت بود برای اینکه قدرت و توان خودم رو بسنجم پس اینم به عنوان یک تمرین به بهترین نحو انجامش دادم.
مورد بعدی دیدن یه سری جزئیات از شرایط جنگ 8 ساله ایران و عراق بود که در حد حرف شنیده بودیم و متاسفانه گهگاهی میگفتیم میخواستن نرن شهید شن که الان بچه هاشون دکتر مهندس بشن ولی وقتی توی موقعیت شاید 1 درصد مشابه اون حالت قرار گرفتیم واقعا فهمیدم آدم عادی نبودن اونا. واقعا فکر کن بگن همین لحظه برو این کارو بکن و باهات خداحافظی کنن چون بدونن برگشتت صفر درصد هستش. فکر کن یه لحظه !!!! برو پشت این دیوار این کارو بکن وصیت نامتم بده من خداحافظ آماده ای الان ؟؟؟ جدا همچین شرایطی رو یک لحظه تصور کن. واقعا مرد بودن
نظافت ها خب این مرحله که خیلیم توی چشم بود برای خیلی از هم خدمتی ها غیر قابل قبول بود ولی خب دست خودشون نیست انجام بدن یا ندن. فکر کن تا حالا جارو نگرفته باشه دست بعد بزارنش توی دستشویی بگن با مسواک چشمه دستشویی رو تمیز کن واقعا بعضیا اشکشون در میومد. من خدا رو شکر از این نظر مشکل نداشتم چون توی تمیز کاری خونه هم خیلی کمک میکردم.
این مشکلات اساسی بود که بعضی داشتن که با دید من مشکل نبود و کلاس خصوصی با اساتید فوق العاده بود چون خیلی چیزا میشه یاد گرفت.
میرسیم مبحث تنبیهات. خب من میتونم بگم هر شب 200 تا بشین پاشو قبل از خواب بود و 100 تا شنا و ... دراز نشست و ..... میرفتیم ولی هممون باهم بودیم باور کنید میخندیدیم و تنبیه میشدیم هممون باهم بودیم همه کنار هم. عمرا بتونی 120 تا هم سنی کنار هم بشینین ولی اینجا توی یه خوابگاه یا آسایشگاه باهم زندگی میکنید. خیلی باحاله. همین که شب میان آمار خواب رو بگیرن مسخره بازیا شروع میشه و بچه ها خودشون اتوماتیک دستا میره پشت گردن و شروع میکنن بشین پاشو که خود افسر های آموزشی میخندیدن.
همش لحظه لحظه پر از خاطره هستش. همشم توی این نکته که سخت نگیر. دوره ای هستش که اگر سخت بگیری واقعا شرایط غیر قابل تحمل هستش ولی اگر از همه چیزش استفاده کنی و راحت بگیری و تمرین حسابش کنی عالیه و دو ماه طوری میگذره که نفهمی چی شد.
ببخشید اگه زیاد گفتم آخه نمیدونید که قبل از رفتن به خدمت خیلی آدم نگران میشه چون نمیدونه قراره چی بشه گفتم که بقیه امثال خودم بدون نگرانی برن.
خلاصه اینکه آموزشی من تموم شد و الان دو ماه آموزش تخصصی کد خوردم آموزش تخصصی پدافند هوایی در شهر خودم یعنی اصفهان. ایشالله اگر خدا بخواد میزارن ظهر یا عصرا بیام خونه که ایشالله بتونم بازم کنار شما باشم.
الانم یک هفته ای هستم در خدمت دوستان
اگر سوالی موردی بود بفرمایید من در خدمتم
همتونو دوست دارم. فدا مدا
دلم برای همتون تنگ شده بود. گفتم بیام یه گزارش کاری بدم از خدمت سربازی. فکرایی که میکردم و چیزایی که میشنیدم و اتفاقایی که واقعا افتاد.
از اینجا شروع کنم که طوری ترسونده بودن منو که فکر کردم میرم یه مکانی پر از زامبی که همشون مارو میخورن.
به هرحال تاریخ اعزام اومد و رفتیم.
شاید این توضیحات من بیشتر به درد کسایی بخوره که هنوز نرفتن و نمیدونن چه خبره یا بترسن از رفتن ولی برای بقیه و کسایی که خدمت نیاز نیست برن هم بد نیست.
اول اینکه همشون مثل خود ما آدم بودن و هم نوع ما بودن و کلی دلسوز یعنی هیچ کس مارو نخورد و گازمون نگرفت.
یه سری خصوصیات رو به زور یاد میدادن که خب هضم اینا دو حالت داشت یا میدیدی به دردت میخوره با عشق یاد میگرفتی یا فکر میکردی دارن زور میگن و هر روز عصبی تر میشدی. میگم همش بستگی به طرز فکر خود شخص داد.
مثال میزنم. صبح ساعت 4 پاشو میشه گفت یاد گرفتن سحر خیزی و شروع کسب و کاره و میشه گفت که حرف زوره و من دلم میخواد بخوابم. انتخاب دست خودت بود چه فکری بکنی پس برای کسایی که فکر درست میکردن یک تمرین عالی بود.
برنامه روزانه که اسمش برنامه سین هستش یعنی از صبح ساعت 4 تا عصر دقیقا برای دقایقت از پیش برنامه ریزی شده و بدون ثانیه ای تاخیر باید اجرا کنی. میتونستی ازش آموزش و تمرین برنامه ریزی روزانه یاد بگیری و میتونستی به عنوان حرف زور قبولش کنی که بازم به کسایی که مثبت فکر میکردن علاقه میداد و کسایی که زور میدونستن از خدمت روز به روز بیشتر بدشون میومد.
تک تک نکاتش به درد زندگی واقعی میخورد اگر توی اون که شاید خیلی ها دیر میفهمیدن به دردشون میخوره و برای همین تحت فشار قرار میگرفتن ولی برای من که همون لحظه سریع به یه چیزی ربط میدادم و ازش لذت میبردم لحظات خوبی بود و تمرینات عالی.
مشکل دوری از پدر و مادر و مشکل غذا و خورد و خوراک خب میشه گفت سخت ترین مشکل تمامی بچه ها اینا بود که من اینو برای خودم یک تمرین کردم چون بعد از خدمت قصد مهاجرت دارم پس بهترین فرصت بود برای اینکه قدرت و توان خودم رو بسنجم پس اینم به عنوان یک تمرین به بهترین نحو انجامش دادم.
مورد بعدی دیدن یه سری جزئیات از شرایط جنگ 8 ساله ایران و عراق بود که در حد حرف شنیده بودیم و متاسفانه گهگاهی میگفتیم میخواستن نرن شهید شن که الان بچه هاشون دکتر مهندس بشن ولی وقتی توی موقعیت شاید 1 درصد مشابه اون حالت قرار گرفتیم واقعا فهمیدم آدم عادی نبودن اونا. واقعا فکر کن بگن همین لحظه برو این کارو بکن و باهات خداحافظی کنن چون بدونن برگشتت صفر درصد هستش. فکر کن یه لحظه !!!! برو پشت این دیوار این کارو بکن وصیت نامتم بده من خداحافظ آماده ای الان ؟؟؟ جدا همچین شرایطی رو یک لحظه تصور کن. واقعا مرد بودن
نظافت ها خب این مرحله که خیلیم توی چشم بود برای خیلی از هم خدمتی ها غیر قابل قبول بود ولی خب دست خودشون نیست انجام بدن یا ندن. فکر کن تا حالا جارو نگرفته باشه دست بعد بزارنش توی دستشویی بگن با مسواک چشمه دستشویی رو تمیز کن واقعا بعضیا اشکشون در میومد. من خدا رو شکر از این نظر مشکل نداشتم چون توی تمیز کاری خونه هم خیلی کمک میکردم.
این مشکلات اساسی بود که بعضی داشتن که با دید من مشکل نبود و کلاس خصوصی با اساتید فوق العاده بود چون خیلی چیزا میشه یاد گرفت.
میرسیم مبحث تنبیهات. خب من میتونم بگم هر شب 200 تا بشین پاشو قبل از خواب بود و 100 تا شنا و ... دراز نشست و ..... میرفتیم ولی هممون باهم بودیم باور کنید میخندیدیم و تنبیه میشدیم هممون باهم بودیم همه کنار هم. عمرا بتونی 120 تا هم سنی کنار هم بشینین ولی اینجا توی یه خوابگاه یا آسایشگاه باهم زندگی میکنید. خیلی باحاله. همین که شب میان آمار خواب رو بگیرن مسخره بازیا شروع میشه و بچه ها خودشون اتوماتیک دستا میره پشت گردن و شروع میکنن بشین پاشو که خود افسر های آموزشی میخندیدن.
همش لحظه لحظه پر از خاطره هستش. همشم توی این نکته که سخت نگیر. دوره ای هستش که اگر سخت بگیری واقعا شرایط غیر قابل تحمل هستش ولی اگر از همه چیزش استفاده کنی و راحت بگیری و تمرین حسابش کنی عالیه و دو ماه طوری میگذره که نفهمی چی شد.
ببخشید اگه زیاد گفتم آخه نمیدونید که قبل از رفتن به خدمت خیلی آدم نگران میشه چون نمیدونه قراره چی بشه گفتم که بقیه امثال خودم بدون نگرانی برن.
خلاصه اینکه آموزشی من تموم شد و الان دو ماه آموزش تخصصی کد خوردم آموزش تخصصی پدافند هوایی در شهر خودم یعنی اصفهان. ایشالله اگر خدا بخواد میزارن ظهر یا عصرا بیام خونه که ایشالله بتونم بازم کنار شما باشم.
الانم یک هفته ای هستم در خدمت دوستان
اگر سوالی موردی بود بفرمایید من در خدمتم
همتونو دوست دارم. فدا مدا