04-14-2014, 02:19 PM
گاهی اوقات می خواهیم دست به انجام کاری بزنیم که می دانیم به صلاحمان است ولی ضمیر ناخودآگاه به دلایلی طفره می رود و به نحوی توجیه می کند مورد زیر نمونه خوبی است:
امروز یکی از دوستان به دفترم آمد و با هم گفتگو کردیم. وی چند روز پیش درسش را تمام کرده و کارشناسی حقوق را گرفته است. خیلی پسر خوب و مودبی است. لکن تحت پوشش کمیته امداد امام خمینی (ره) و در فقر بزرگ شده است. این گونه افراد احتمال این که در ناخودآگاهشان فقر نهادینه شده باشد بیشتر است و باید بیشتر مراقب خود باشند تا مانند سرپرستانشان دچار فقر نشوند.
من: تبریک می گویم، فارغ التحصیل شده ای! می خواهی چه کار کنی؟
او: دنبال کار می گردم.
من: آفرین!
او: البته می خواهم در حین کار ادامه تحصیل هم بدهم.
من: چرا می خواهی ادامه تحصیل دهی؟
او: به نظر می رسد بهتر بتوانم در کارم موفق باشم.
من: تا چه سطحی می خواهی ادامه دهی؟
او: تا دکتری می خواهم بخوانم.
من: حالا دنبال چه کاری هستی؟
او: چند تا تقاضای استخدام داده ام. قرار است اولین آزمون استخدامی در اردیبهشت ماه برگزار شود.
من: در صورت قبولی استخدام رسمی هم می شوی؟
او: نمی دانم.
من: معمولا نیروها در ادارات حدود 3-4 سالی قراردادی هستند سپس رسمی آزمایشی می شوند و در صورتی که بتوانند رضایت سازمان متبوع خود را جلب کنند رسمی می شوند.
او: ظاهرا همین طور است.
من: چرا می خواهی استخدام دولتی شوی؟!
او: چون باید امرار معاش کنم و خرج زندگی را در بیاورم.
من: مگر متاهلی؟
او: نه، ولی سنم دارد بالا می رود و باید زودتر تشکیل خانواده بدهم و باید قبل از ازدواج کار درست و حسابی داشته باشم.
من: گفتی چند جا تقاضای استخدام داده ای. یعنی نوع کار خیلی برایت مهم نیست.
او: بله البته باید با رشته ام مرتبط باشد.
من: مرد حسابی! شغل های اصلی مرتبط با رشته ات اعم از وکالت ، قضاوت ، سردفتری و ... را که ماشین چاپ پول است ول کرده ای می خواهی بروی دنبال کارمندی؟
او: از وکالت می ترسم!
من: می خواهی از ترست از وکالت فرار کنی و بچسبی به کار اداری و بله قربان گوی رییسی بشوی که شاید یک دهم تو هم کمالات نداشته باشد. فکر می کنی ترست از بین می رود؟ سیستم اداری بلایی به سرت می آورد که بعد از چند سال میبینی مثل موش از رییست می ترسی!
او: ولی کارمندی خیلی مزایا دارد!
من: منکر مزایای کارمندی نیستم. اما این حرف من نیست. شخصی به نام رابرت کیوساکی در خصوص کارمندان ایالات متحده یک جمله طلایی دارد می گوید کارمندی معادل بدهی است. جامعه ایران که جای خود دارد. خدا وکیلی نگاهی به کارمندان بازنشسته بیانداز. در آستانه بازنشستگی واقعا به کجا رسیده اند؟ خیلی پیشرفت کرده باشند یک خانه و یک ماشین خریده اند. پاداشی را هم که بابت بازنشستگی به آن ها می دهند باید صرف هزینه درمان و مراقبت های دوران سالخوردگی بکنند.
او: ولی وکالت شغل خیلی سختی است . باید اعتبار داشته باشی که در سال های اول به این راحتی به دست نمی آید.
من: به نظر تو کارمندی خیلی اعتبار دارد؟ اول این که اگر بتوانی با صداقت کار خود را در حرفه وکالت ادامه دهی دیری نخواهد گذشت که جا می افتی. مضافا این که ممکن است در همان ابتدا یک پرونده توپ گیرت بیاید و بتوانی بار خود را به راحتی ببندی. باید بخواهی و اراده کنی. اگر بخواهی می توانی اوج بگیری و از رشته و درسی که خوانده ای حداکثر استفاده را ببری. تو تازه فارغ التحصیل شده ای. مطالبی را که یاد گرفته ای هنوز در ذهن داری و می توانی با به کارگیری آن ها تثبیتشان کنی و در نتیجه خواهی توانست برای کارشناسی ارشد نیز با تسلط بیشتری ادامه دهی. البته به نظر من حیف مغز و وقت است که صرف کارشناسی ارشد و دکترای حقوق کنی. حقوق رشته ای است که با کار عملی و رفت و آمد در دادگاه آموخته می شود. تا به حال دادگاه رفته ای؟
او: نه. متاسفانه ما هر چه خوانده ایم تئوری بوده است.
من: یک بار قبل از آن که وارد دانشگاه شوم مقاله ای خواندم که نوشته بود ما در دانشگاه ها به جای آموختن علم و دانش به دانشجویان عملا آن ها را سرگرم می کنیم و فاصله آموخته های دانشجویان فارغ التحصیل با آن چه در واقعیت جامعه می گذرد تفاوت میان شعبده و واقعیت است!! بعضی از دوستان من در دانشکده حقوق از همان ابتدای شروع به تحصیلشان به دفاتر وکلای متعددی مراجعه کردند تا بالاخره پذیرفته شدند. برخی از آن ها حتی حاضر شدند به عنوان نظافتچی کار کنند و حقوقی نگیرند فقط می خواستند با کار آشنا شوند و الان که چندین سال گذشته وکلای مبرزی هستند که میلیونها در آمد دارند. باور کن یک جلسه حضور در دادگاه به اندازه یک ترم آیین دادرسی خواندن به تو معلومات می دهد.
او: اما خواندن تئوری ها هم مهم است.
من: قبول دارم. لیکن حدیث داریم" اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ " علم را باید از طریق به کار انداختنش جویا شد. من الان کارمند این اداره و در کارم موفق هستم اما هنگام انجام کار دقت نمی کنم که بند فلانِ تبصره فلانِ ماده فلانِ بخشنامه یا دستورالعمل فلان چه گفته است. آری یک بار دستور العمل ها را مطالعه کرده ام اما در آن ها متوقف نشده ام و وظیفه خود را از طریق پرسش از بزرگ تر ها و به خصوص مافوقم و آگاهی از رویه ها یاد گرفته ام. در دادگاه های مملکت ما هم باید عرف و رویه دادگاه را بشناسی.آری ممکن است ابتدا اشتباهاتی داشته باشی ولی اشتباهات آرام آرام کمتر می شوند.
اصلا راستش را بخواهی کارمندان موفق در ابتدا از رییس می پرسند چه باید کنم . وظایفشان را می گیرند و انجام می دهند اگر وقت داشتند دستور العمل ها را هم می خوانند. تو می خواهی اول همه قوانین مملکتی را که قطرش ممکن است 10 متر هم برسد بخوانی و بعد وارد کار شوی برای همین است که می ترسی! شجاع باش.
او: اما فقط این نیست. در وکالت باید خیلی حق و نا حق کرد.
من: (در حالی که نتوانستم جلوی خنده خود را بگیرم) بنده خدا! کدام حق و ناحق! تو فکر می کنی اگر وارد کار اداری شوی می توانی انصاف و عدالت را رعایت کنی؟ در ادارات خیلی حق به حق دار می رسد؟ باید چشمت را ببندی و هر چه رییست گفت رعایت کنی ! این همه در اخبار می خوانی و می شنوی باورت نمی شود؟ اصلا خودت تا الان کارت به ادارات نیافتاده است؟ برای گرفتن یک نامه چقدر علاف شده ای؟ این ها ناحق نیست؟ حق الناس نیست؟ علاوه بر این، خطراتی که از آن می ترسی بیشتر در خصوص قضاوت مصداق دارد اما در وکالت حداقل این اراده را داری که موکلینت را انتخاب کنی. میتوانی وکالت کسانی را قبول کنی که میدانی حق با آن هاست. مضافا تو فقط وظیفه دفاع را بر عهده داری و تشخیص این که کی حق است کی ناحق برعهده قاضی است.
او: نمی دانم شاید شما درست بگویید. در مورد صحبت هایتان فکر می کنم.
من: ببین. ما با هم تعارف نداریم . ما کار می کنیم تا پول در آوریم و در آسایش و رفاه زندگی کنیم . تو می توانی دنبال حرفه ای بروی که حداقل 5-6 میلیون تومان در ماه در آمد دارد و یا شغلی انتخاب کنی که پس از 30 سال خدمت صادقانه شاید حقوقت به 3 میلیون تومان در ماه هم نرسد. کدام بهتر است؟ تجربه مرا به عنوان برادر بزرگتر بپذیر. من هم می توانم کارم را عوض کنم و دنبال شغل پردرآمد تری بگردم. اما قید و بندهای زیادی مرا در برگرفته است. تو هنوز جوانی و زن و بچه هم نداری. چند ماه با جدیت تلاش کن تا در آزمون وکالت قبول شوی و مطمئن باش به عنوان یک وکیل مجرب پرونده های میلیاردی را وکالت می کنی و دستمزد های میلیاردی می گیری.
پی نوشت: نمی دانم توانستم ذهن نقاد او را خاموش کنم یا نه!
امروز یکی از دوستان به دفترم آمد و با هم گفتگو کردیم. وی چند روز پیش درسش را تمام کرده و کارشناسی حقوق را گرفته است. خیلی پسر خوب و مودبی است. لکن تحت پوشش کمیته امداد امام خمینی (ره) و در فقر بزرگ شده است. این گونه افراد احتمال این که در ناخودآگاهشان فقر نهادینه شده باشد بیشتر است و باید بیشتر مراقب خود باشند تا مانند سرپرستانشان دچار فقر نشوند.
من: تبریک می گویم، فارغ التحصیل شده ای! می خواهی چه کار کنی؟
او: دنبال کار می گردم.
من: آفرین!
او: البته می خواهم در حین کار ادامه تحصیل هم بدهم.
من: چرا می خواهی ادامه تحصیل دهی؟
او: به نظر می رسد بهتر بتوانم در کارم موفق باشم.
من: تا چه سطحی می خواهی ادامه دهی؟
او: تا دکتری می خواهم بخوانم.
من: حالا دنبال چه کاری هستی؟
او: چند تا تقاضای استخدام داده ام. قرار است اولین آزمون استخدامی در اردیبهشت ماه برگزار شود.
من: در صورت قبولی استخدام رسمی هم می شوی؟
او: نمی دانم.
من: معمولا نیروها در ادارات حدود 3-4 سالی قراردادی هستند سپس رسمی آزمایشی می شوند و در صورتی که بتوانند رضایت سازمان متبوع خود را جلب کنند رسمی می شوند.
او: ظاهرا همین طور است.
من: چرا می خواهی استخدام دولتی شوی؟!
او: چون باید امرار معاش کنم و خرج زندگی را در بیاورم.
من: مگر متاهلی؟
او: نه، ولی سنم دارد بالا می رود و باید زودتر تشکیل خانواده بدهم و باید قبل از ازدواج کار درست و حسابی داشته باشم.
من: گفتی چند جا تقاضای استخدام داده ای. یعنی نوع کار خیلی برایت مهم نیست.
او: بله البته باید با رشته ام مرتبط باشد.
من: مرد حسابی! شغل های اصلی مرتبط با رشته ات اعم از وکالت ، قضاوت ، سردفتری و ... را که ماشین چاپ پول است ول کرده ای می خواهی بروی دنبال کارمندی؟
او: از وکالت می ترسم!
من: می خواهی از ترست از وکالت فرار کنی و بچسبی به کار اداری و بله قربان گوی رییسی بشوی که شاید یک دهم تو هم کمالات نداشته باشد. فکر می کنی ترست از بین می رود؟ سیستم اداری بلایی به سرت می آورد که بعد از چند سال میبینی مثل موش از رییست می ترسی!
او: ولی کارمندی خیلی مزایا دارد!
من: منکر مزایای کارمندی نیستم. اما این حرف من نیست. شخصی به نام رابرت کیوساکی در خصوص کارمندان ایالات متحده یک جمله طلایی دارد می گوید کارمندی معادل بدهی است. جامعه ایران که جای خود دارد. خدا وکیلی نگاهی به کارمندان بازنشسته بیانداز. در آستانه بازنشستگی واقعا به کجا رسیده اند؟ خیلی پیشرفت کرده باشند یک خانه و یک ماشین خریده اند. پاداشی را هم که بابت بازنشستگی به آن ها می دهند باید صرف هزینه درمان و مراقبت های دوران سالخوردگی بکنند.
او: ولی وکالت شغل خیلی سختی است . باید اعتبار داشته باشی که در سال های اول به این راحتی به دست نمی آید.
من: به نظر تو کارمندی خیلی اعتبار دارد؟ اول این که اگر بتوانی با صداقت کار خود را در حرفه وکالت ادامه دهی دیری نخواهد گذشت که جا می افتی. مضافا این که ممکن است در همان ابتدا یک پرونده توپ گیرت بیاید و بتوانی بار خود را به راحتی ببندی. باید بخواهی و اراده کنی. اگر بخواهی می توانی اوج بگیری و از رشته و درسی که خوانده ای حداکثر استفاده را ببری. تو تازه فارغ التحصیل شده ای. مطالبی را که یاد گرفته ای هنوز در ذهن داری و می توانی با به کارگیری آن ها تثبیتشان کنی و در نتیجه خواهی توانست برای کارشناسی ارشد نیز با تسلط بیشتری ادامه دهی. البته به نظر من حیف مغز و وقت است که صرف کارشناسی ارشد و دکترای حقوق کنی. حقوق رشته ای است که با کار عملی و رفت و آمد در دادگاه آموخته می شود. تا به حال دادگاه رفته ای؟
او: نه. متاسفانه ما هر چه خوانده ایم تئوری بوده است.
من: یک بار قبل از آن که وارد دانشگاه شوم مقاله ای خواندم که نوشته بود ما در دانشگاه ها به جای آموختن علم و دانش به دانشجویان عملا آن ها را سرگرم می کنیم و فاصله آموخته های دانشجویان فارغ التحصیل با آن چه در واقعیت جامعه می گذرد تفاوت میان شعبده و واقعیت است!! بعضی از دوستان من در دانشکده حقوق از همان ابتدای شروع به تحصیلشان به دفاتر وکلای متعددی مراجعه کردند تا بالاخره پذیرفته شدند. برخی از آن ها حتی حاضر شدند به عنوان نظافتچی کار کنند و حقوقی نگیرند فقط می خواستند با کار آشنا شوند و الان که چندین سال گذشته وکلای مبرزی هستند که میلیونها در آمد دارند. باور کن یک جلسه حضور در دادگاه به اندازه یک ترم آیین دادرسی خواندن به تو معلومات می دهد.
او: اما خواندن تئوری ها هم مهم است.
من: قبول دارم. لیکن حدیث داریم" اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ " علم را باید از طریق به کار انداختنش جویا شد. من الان کارمند این اداره و در کارم موفق هستم اما هنگام انجام کار دقت نمی کنم که بند فلانِ تبصره فلانِ ماده فلانِ بخشنامه یا دستورالعمل فلان چه گفته است. آری یک بار دستور العمل ها را مطالعه کرده ام اما در آن ها متوقف نشده ام و وظیفه خود را از طریق پرسش از بزرگ تر ها و به خصوص مافوقم و آگاهی از رویه ها یاد گرفته ام. در دادگاه های مملکت ما هم باید عرف و رویه دادگاه را بشناسی.آری ممکن است ابتدا اشتباهاتی داشته باشی ولی اشتباهات آرام آرام کمتر می شوند.
اصلا راستش را بخواهی کارمندان موفق در ابتدا از رییس می پرسند چه باید کنم . وظایفشان را می گیرند و انجام می دهند اگر وقت داشتند دستور العمل ها را هم می خوانند. تو می خواهی اول همه قوانین مملکتی را که قطرش ممکن است 10 متر هم برسد بخوانی و بعد وارد کار شوی برای همین است که می ترسی! شجاع باش.
او: اما فقط این نیست. در وکالت باید خیلی حق و نا حق کرد.
من: (در حالی که نتوانستم جلوی خنده خود را بگیرم) بنده خدا! کدام حق و ناحق! تو فکر می کنی اگر وارد کار اداری شوی می توانی انصاف و عدالت را رعایت کنی؟ در ادارات خیلی حق به حق دار می رسد؟ باید چشمت را ببندی و هر چه رییست گفت رعایت کنی ! این همه در اخبار می خوانی و می شنوی باورت نمی شود؟ اصلا خودت تا الان کارت به ادارات نیافتاده است؟ برای گرفتن یک نامه چقدر علاف شده ای؟ این ها ناحق نیست؟ حق الناس نیست؟ علاوه بر این، خطراتی که از آن می ترسی بیشتر در خصوص قضاوت مصداق دارد اما در وکالت حداقل این اراده را داری که موکلینت را انتخاب کنی. میتوانی وکالت کسانی را قبول کنی که میدانی حق با آن هاست. مضافا تو فقط وظیفه دفاع را بر عهده داری و تشخیص این که کی حق است کی ناحق برعهده قاضی است.
او: نمی دانم شاید شما درست بگویید. در مورد صحبت هایتان فکر می کنم.
من: ببین. ما با هم تعارف نداریم . ما کار می کنیم تا پول در آوریم و در آسایش و رفاه زندگی کنیم . تو می توانی دنبال حرفه ای بروی که حداقل 5-6 میلیون تومان در ماه در آمد دارد و یا شغلی انتخاب کنی که پس از 30 سال خدمت صادقانه شاید حقوقت به 3 میلیون تومان در ماه هم نرسد. کدام بهتر است؟ تجربه مرا به عنوان برادر بزرگتر بپذیر. من هم می توانم کارم را عوض کنم و دنبال شغل پردرآمد تری بگردم. اما قید و بندهای زیادی مرا در برگرفته است. تو هنوز جوانی و زن و بچه هم نداری. چند ماه با جدیت تلاش کن تا در آزمون وکالت قبول شوی و مطمئن باش به عنوان یک وکیل مجرب پرونده های میلیاردی را وکالت می کنی و دستمزد های میلیاردی می گیری.
پی نوشت: نمی دانم توانستم ذهن نقاد او را خاموش کنم یا نه!