سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران

نسخه کامل: زندگی با قانون راز شیرین می شود !؟
شما در حال مشاهده نسخه تکمیل نشده می باشید. مشاهده نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
صفحه ها: 1 2 3 4
سلام دوستان عزیز
یه مسئله ای که الان در کارم جریان داره رو براتون بازگو میکنم تا یکم انرژی بگیرید

من الان یه مدتی شده دارم کار میکنم و با استفاده از این قانون دارم به خودم همیشه و هر لحظه میگم من امروز 200 هزار تومان سود میکنم

وجالبه بدونید من الان هرروز ، روزی 200 هزار تومان توی کسب و کارم دارم سود میکنم (البته گاهی اوقات بیشتر وگاهی اوقات یه ذره کم تر)

کافیه تمرکز کنید و دائم به خودتون این مسائل رو تکرار کنید و شک نکنید تا کم کم در مداری قرار بگیرید تا شما رو به هدفتون برسونه

من با فکر کردن و تجسم وتکرار دائم کاری میکنم تا در مداری قرار بگیرم تا هرآنچه منو به سود 200 هزار تومان درروز میکشه جذب کنه و افرادی که منو به هدفم میرسونن رو در مسیرم قرار بده

در حقیقت شما با ای قانون و تکرار اون کاری میکنید تا باوراتون عوض بشه ( دقت کنید باور - باور - باور)شما در حقیقت اگه باور ذهنیتون رو عوض کنید همه چی حله

باور شما که عوض بشه یعنی اینکه در مداری بالاتر و بهتر قرار میگیرید



بحث در این رابطه زیاد هست

امیدوارم شاد و پر از انرژی باشید
داستان واقعی در رابطه با قانون جذب ، قدرت افکار مثبت

داستان اول : یک اشتباه

دو بیمار به پزشکی مراجعه کرده بودند . قرار شد که پزشک ، تشخیص خود را در دو برنامه مجزا برای آن ها بفرستد . پزشک به یکی از آن ها نوشت که حالش کاملا خوب است و هیچ بیماری به خصوصی ندارد . به دیگری نوشت که وضع قلب او به هیچ وجه خوب نیست و به منظور بالا بردن طول عمر خود باید فورا به محیط کوهستان برود . اگر چه این امر نیز کمک شایانی به او نخواهد کرد .
نامه ها به نشانی دو فرد ارسال شد . مرد سالم جوان این نامه را دریافت کرد که امیدی به سلامت او نیست ، او بدون معطلی از کارش دست کشید و به کوهستان رفت و پس از گذشت مدتی از دنیا رفت .
مرد بیمار ، نامه ی دیگر را دریافت کرد که حالش خوب است و هیچ بیماری به خصوصی ندارد و بعد از گذشت مدت زمانی سلامتی کامل خود را به دست آورد .
” کاترین پاندر ”
داستان دوم : افکار مرگ آور

” نیک سیترمن ” کارمند جوان و پر شور راه آهن بود . شهر این مرد در فعالیت زیاد و پر کاری او بود . زنی بسیار خوب ، دو فرزند و دوستان زیادی داشت .
یکی از روز های فصل تابستان به کارکنان قطار اطلاع داده شده به دلیل سالروز تولد رئیس آن ها قادر به این هستند که یک ساعت کارش خود را زودتر تعطیل کنند . نیک در حالی که آخرین واگن قطار را بررسی می کرد . در کوپه ای که یخچال قطار بود ، زندانی شد . او که می دانست کارکنان به خانه ی خود رفته اند و کسی نیست که به او کمک کند تا خودش را نجات دهد ، پریشان شد و وحشت وجود او را فرا گرفت .
آن قدر با مشت به در کوبید که از دست هایش خون به بیرون آمد و به علت میزان فریاد زیادی که کشیده بود ، صدایش گرفته بود . با در نظر گرفتن اطلاعاتی که در اختیار داشت ، درجه حرارت داخل واگن صفر بود . به یاد نیک خطور کرد که اگر قادر نباشم از این محل خارج شوم ، یخ خواهم زد . او که می خواست همسر و خانواده اش مطلع باشند چه اتفاقی برای او رخ داده است ، چاقویی پیدا و روی کف چوبی واگن نوشت ” شدت سرمای این جا بسیار زیاد است . بدنم دارد کرخت می شود . کم کم چشمانم را خواب فرا می گیرد . این ها آخرین کلمات من هستند . ”
در روز بعد کارکنان قطار در واگن یخچال را باز کردند و متوجه ی مرگ نیک شدند . همه چیز ظاهرا نشان می داد که او در آن هوا یخ زده است و همین عامل مرگ او بوده است . اما در واقع یخچال واگن کار نمی کرد و حرارت در واگن ۵۵ درجه ی فارنهایت بود . نیک با نیروی افکار خودش ، جانش را از دست داده بود .
” اصول موفقیت ”

داستان سوم : اکسیژن

مردی ، شبی را در خانه ای روستایی می گذارند و پنجره های اتاق باز نمی شد . نیمه شب احساس خفقان کرد و در نبود نور در محیط شب به سمت پنجره رفت .
قادر به باز کردن آن نبود . با مشت به شیشه ی پنجره کوبید و حمله ی هوای تازه را احساس و سراسر شب را راحت خوابید . صبح روز بعد ، متوجه شد که شیشه ی کتابخانه ای را شکسته و در تمام طول شب ، پنجره بسته بوده است . او فقط با اندیشیدن به ” اکسیژن ” اکسیژن مورد نیاز را به سمت بدن خود جلب کرده بود .
” اسکاول شین ”

منبع :
مقاله قانون جذب در سایت کلید ثروت
*****.com/success-principles/law-of-attraction/
صفحه ها: 1 2 3 4
لینک مرجع