سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران

نسخه کامل: چك يك ميلياردي من چگونه پاس ميشود؟
شما در حال مشاهده نسخه تکمیل نشده می باشید. مشاهده نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
صفحه ها: 1 2 3 4 5 6 7
دوستان من امروز اولين چك ميلياردي خودرا بتاريخ بيست و هشتم اسفندماه سالجاري در وجه همسرم كشيدم و بهش دادم و ازش خواستم اگه اين چك درسرسيد پاس نشه ميتونه چكمو برگشت بزنه و منو بندازه زندان ايشونم كه ديد خيلي مطمئنم و اصرار ميكنم حتما چكم پاس ميشه قسم خورد كه حتما همينكارو ميكنه و يه روزم مهلت نميده حالا من هم موندم كه چطور ميتونم با استفاده از قانون راز(جذب) و تجسم خلاق اينهمه پولو در عرض چند ماه جور كنم و بريزم به حساب لذا از شما دوستان عزيز استدعا دارم كمكم كنيد تا بتونم اين چكو پاس كنم البته كمك مالي نميخوام منظورم كمك فكري و تمركز دسته جمعيست و گرنه مجبورم تعطيلات عيدو در گوشه زندان آب خنك بخورم پس لطفا كمكم كنيد اگر مرد راهي بگو ياعلي
(10-10-2011 02:01 AM)pulaki نوشته شده توسط: [ -> ]دوستان من امروز اولين چك ميلياردي خودرا بتاريخ بيست و هشتم اسفندماه سالجاري در وجه همسرم كشيدم و بهش دادم و ازش خواستم اگه اين چك درسرسيد پاس نشه ميتونه چكمو برگشت بزنه و منو بندازه زندان ايشونم كه ديد خيلي مطمئنم و اصرار ميكنم حتما چكم پاس ميشه قسم خورد كه حتما همينكارو ميكنه و يه روزم مهلت نميده حالا من هم موندم كه چطور ميتونم با استفاده از قانون راز(جذب) و تجسم خلاق اينهمه پولو در عرض چند ماه جور كنم و بريزم به حساب لذا از شما دوستان عزيز استدعا دارم كمكم كنيد تا بتونم اين چكو پاس كنم البته كمك مالي نميخوام منظورم كمك فكري و تمركز دسته جمعيست و گرنه مجبورم تعطيلات عيدو در گوشه زندان آب خنك بخورم پس لطفا كمكم كنيد اگر مرد راهي بگو ياعلي

بچه ها جلسه حضوري بعدي بريم زندون ملاقات پولكي جوووون Big Grin
شوخي كردم . من همه جوره بهت كمك ميكنم تا خودم خودت ميلياردر بشيم ...
چه فعل ترسناکی.
بانوی محترم هم قسم خورده اند دیگه"کن فیکن"!
میگم 28 اسفند که همه سرشون شلوغه نیمرن بانک.میمونه تا 5 فروردین،اون موقع هم چک به اجرا گذاشته شه کلی زمان میبره تا دادگاه و زندان.پس حداقل عید رو زندان نیستیBig Grin شوخی بود.
منم هم با جون و دل در خدمتم.
Heart
البته امیدوارم که پاس بشه ولی اگه واقعا هیچ راهی براتون نمونده بود می تونید برید کانادا فقط باید از قبل تابعیت شو بگیرید که مشکلی پیش نیاد
سلام
دوست گرامی نکنه مهریه همسر محترمتان می باشد ؟
به هرحال موفق باشید در کنار همسر گرامیتان در بهترین جزائر تفریحی که اسراغ دارید.
با تشكر از اظهار لطف همه دوستان عزيزم قربون همتون برم كه دلتون از آيينه صافتره باور بفرماييد من يك تار موي شمارو با ميلياردها دلار عوض نميكنم زندان كه جاي خود داره ضمنابا تشكر از آرش عزيز من دوست دارم در كشور خودم زنداني باشم ولي در ديار غريب ميلياردر نشوم اينجا مملكت امام زمانه و انفاس قدسيه آقا حتما كمكمون ميكنه در ضمن همسر محترمه بنده خانم مومن و با خداييه و سالها با دار و ندار من ساخته ودم بر نياورده ايشون هيچوقت راضي نميشه من بيفتم زندون ولي چون جون منو قسم خورده بالاخره بايد قسمشو ادا كنه البته اين موضوع بيشتر يه چالش فكريست واميد وارم همه دوستان با ارايه راه حل و پيشنهادات سازنده خود هم به من هم به خودشون و هم به بقيه كمك كنند يا ابا صالح المهدي ادركني
امیدوارم حتما پاس شه
پس ویژگیهاتونو و زمینه های کاری که میتونید انجام بدید بفرمایید که دوستان همفکری کنند و هرچه زود تر شروع بفرمایید و اصلا شوخی نگیرید
(10-10-2011 02:01 AM)pulaki نوشته شده توسط: [ -> ]دوستان من امروز اولين چك ميلياردي خودرا بتاريخ بيست و هشتم اسفندماه سالجاري در وجه همسرم كشيدم و بهش دادم و ازش خواستم اگه اين چك درسرسيد پاس نشه ميتونه چكمو برگشت بزنه و منو بندازه زندان ايشونم كه ديد خيلي مطمئنم و اصرار ميكنم حتما چكم پاس ميشه قسم خورد كه حتما همينكارو ميكنه و يه روزم مهلت نميده حالا من هم موندم كه چطور ميتونم با استفاده از قانون راز(جذب) و تجسم خلاق اينهمه پولو در عرض چند ماه جور كنم و بريزم به حساب لذا از شما دوستان عزيز استدعا دارم كمكم كنيد تا بتونم اين چكو پاس كنم البته كمك مالي نميخوام منظورم كمك فكري و تمركز دسته جمعيست و گرنه مجبورم تعطيلات عيدو در گوشه زندان آب خنك بخورم پس لطفا كمكم كنيد اگر مرد راهي بگو ياعلي

عزیزان جواب دادند.ممنون.
وقتی عزیزی چنین تصمیمی میگیرد:
- اعتماد بنفس فوق العاده دارد.
- هدفهایش را نوشته.
- ایمان و باور دارد که به اهدافش خواهد رسید.
- تجسم خلاق خود را انجام می دهد.
- جملات مثبت خود را نوشته است.
- ابزار رسیدن به هدف را دارد.
این ابزار می تواند جدا از توانائیهای فردی شغل و یا هرنوع مهارت باشد.
تصمیم فوق العاده ای گرفته ای. ایمان دارم که میتوانی چک را پاس کنی.باور میکنم.موفقتر باشی.
خوشا به سعادتت که تا این اندازه اعتماد بنفس داری.قابل تقدیر است.


باید تمام دیوارهای ذهنی از جمله نمی توان و نمی شود را خرد کنی. نابود کنی.مهمترین حرکتت شکستن دیوار ذهنی است. واژه نمی توان و نمی شود را له کن.
می توانم
می شود
ایمان دارم که می توانم.
باور میکنم که می شود.
ذهنت را از هرچه نمی شود و نمیتوان خالی کن.
یا علی
با تمام وجود در این راه کمک خواهم بود.
من خواستم و توانستم. در 45 سالگی.
من توانستم پس تو (ببخشید نتواستم بنویسم شما. چون صمیمت باعث شد خیلی بهم نزدیک باشیم.)نیز می توانی.
ایمان داشته باش. باور کن . می شود .واقعا می شود. من در 45سالگی توانستم و اکنون 61 ساله هستم و پا به پای شما در انجمن حضور فعال دارم. تمام عزیزان این پست را لایک کنند. به نشانه توانائیهای شما.
در مورد سایت فرهنگ رانندگی تصمیم گرفتم. و انجام دادم.کاری را یا انجام نمی دهم و اگر خواستم انجام دهم تا انتها خواهم رفت. سایت را که در امضای من هست ببینید و قضاوت کنید. بسته اول را شاید بعضی از عزیزان مطالعه نکرده باشند ولی تصمیم گرفتم. کمک گرفتم و ساختم.بنظرم بی نظیر است.
خواستن و توانستن .
باتشكر مجدد از استاد قربانيان عزيز و بقيه دوستان محترم لازم ديدم در ادامه مطلب كمي از بيوگرافي خودم برايتان بنويسم بنده در بيستم اسفندماه 1354 در خانواده اي متوسط چشم به جهان گشودم قبل از به دنيا آمدن من پدر و مادرم 18فرزند خودرا بواسطه مشكلات ژنتيكي از دست داده بودندو من نوزدهمين و آخرين فرزند آنها بودم پدرم كارمند يكي از ادارات دولتي بود كه بعد از28/5 سال خدمت صادقانه درست پنج سال بعد از فوت مادرم درگذشت پدر و مادرم در حد توان هركاري ميتونستند كردند تا من احساس كمبود نكنم البته اين وابستگي عاطفي متقابل ضربات جبران ناپذيري بر زندگي من وارد كرد من تا سال آخر دبيرستان شاگرد اول كلاس مدرسه و حتي منطقه بودم و درسخوني من زبانزد خاص و عام بود اما سال چهارم از مسير اصلي منحرف گرديدم و به شعر و داستان نويسي و همكاري افتخاري با مطبوعات روي آوردم ودر شب شعرها و كنگره هاي شعر و ادب شركت ميكردم و درست در فصل برداشت محصول درس خوندن و كنكور دادن در اولويت چندم من قرار گرفت وقتي 16 سالم بود داستانها سروده ها و حتي مقالات آموزش داستان نويسي من در مجلات جوانان امروز و اطلاعات هفتگي و ساير جرايدچاپ ميشد و همه اينها باعث شد كه من با اينكه رشته ام علوم تجربي بود دوسال از كنكور پزشكي قبول نشوم و سال سوم كنكور انساني داده و از رشته فلسفه دانشگاه تهران بعنوان نفر اول پذيرفته شوم البته بواسطه بيماري مادرم و وابستگي شديد ايشون به من بعد از دو ترم تحصيل در رشته مذكور انصراف داده و به شهرستان برگشتم و باز بخاطر نشكستن دل مادر با اينكه بيكار بودم و آمادگي لازم رو نداشتم همه علايق و سلايق خودرا زير پا گذاشته و تن به ازدواجي زودهنگام و ناخواسته دادم يعني در22سالگي البته عدم استطاعت مالي پدرم و اصرارهاي روز افزون مادرم و بيماري صعب العلاج مشاراليها و فوت ايشون و بيكاري خودم در طول دوسال بعد از ازدواج چه فشارهاي طاقت قرسايي بر من همسرم و پدرم وارد آورد بماند2سال بعد همزمان با استخدام در يكي از ارگانهاي دولتي بعنوان حسابدار از رشته حسابداري دانشگاه پيام نور پذيرفته شده و بعد از 4 سال ليسانس گرفتم و دوسال پيش بعد از سالها اجاره نشيني يك واحد آپارتمان با وام بانكي دز يك مجتمع مسكوني خريداري نمودم و حالا با دوازده سال سابقه خدمت دوتا فرزند پسر 13 ساله و پنج ساله با همسرم كه ديپلم و خانه دار ميباشنددر كنار خانواده ام روزگار ميگذرانم حالا شما بفرماييد كه با اين اوصاف بنده چند كيلومتر با ميلياردر شدن فاصله دارم و آيا تا 28اسفند ماه سالجاري چك يك ميلياردي من پاس ميشود؟!
(10-11-2011 01:23 AM)pulaki نوشته شده توسط: [ -> ]باتشكر مجدد از استاد قربانيان عزيز و بقيه دوستان محترم لازم ديدم در ادامه مطلب كمي از بيوگرافي خودم برايتان بنويسم بنده در بيستم اسفندماه 1354 در خانواده اي متوسط چشم به جهان گشودم قبل از به دنيا آمدن من پدر و مادرم 18فرزند خودرا بواسطه مشكلات ژنتيكي از دست داده بودندو من نوزدهمين و آخرين فرزند آنها بودم پدرم كارمند يكي از ادارات دولتي بود كه بعد از28/5 سال خدمت صادقانه درست پنج سال بعد از فوت مادرم درگذشت پدر و مادرم در حد توان هركاري ميتونستند كردند تا من احساس كمبود نكنم البته اين وابستگي عاطفي متقابل ضربات جبران ناپذيري بر زندگي من وارد كرد من تا سال آخر دبيرستان شاگرد اول كلاس مدرسه و حتي منطقه بودم و درسخوني من زبانزد خاص و عام بود اما سال چهارم از مسير اصلي منحرف گرديدم و به شعر و داستان نويسي و همكاري افتخاري با مطبوعات روي آوردم ودر شب شعرها و كنگره هاي شعر و ادب شركت ميكردم و درست در فصل برداشت محصول درس خوندن و كنكور دادن در اولويت چندم من قرار گرفت وقتي 16 سالم بود داستانها سروده ها و حتي مقالات آموزش داستان نويسي من در مجلات جوانان امروز و اطلاعات هفتگي و ساير جرايدچاپ ميشد و همه اينها باعث شد كه من با اينكه رشته ام علوم تجربي بود دوسال از كنكور پزشكي قبول نشوم و سال سوم كنكور انساني داده و از رشته فلسفه دانشگاه تهران بعنوان نفر اول پذيرفته شوم البته بواسطه بيماري مادرم و وابستگي شديد ايشون به من بعد از دو ترم تحصيل در رشته مذكور انصراف داده و به شهرستان برگشتم و باز بخاطر نشكستن دل مادر با اينكه بيكار بودم و آمادگي لازم رو نداشتم همه علايق و سلايق خودرا زير پا گذاشته و تن به ازدواجي زودهنگام و ناخواسته دادم يعني در22سالگي البته عدم استطاعت مالي پدرم و اصرارهاي روز افزون مادرم و بيماري صعب العلاج مشاراليها و فوت ايشون و بيكاري خودم در طول دوسال بعد از ازدواج چه فشارهاي طاقت قرسايي بر من همسرم و پدرم وارد آورد بماند2سال بعد همزمان با استخدام در يكي از ارگانهاي دولتي بعنوان حسابدار از رشته حسابداري دانشگاه پيام نور پذيرفته شده و بعد از 4 سال ليسانس گرفتم و دوسال پيش بعد از سالها اجاره نشيني يك واحد آپارتمان با وام بانكي دز يك مجتمع مسكوني خريداري نمودم و حالا با دوازده سال سابقه خدمت دوتا فرزند پسر 13 ساله و پنج ساله با همسرم كه ديپلم و خانه دار ميباشنددر كنار خانواده ام روزگار ميگذرانم حالا شما بفرماييد كه با اين اوصاف بنده چند كيلومتر با ميلياردر شدن فاصله دارم و آيا تا 28اسفند ماه سالجاري چك يك ميلياردي من پاس ميشود؟!

چند كيلومتر كه خيليه . شما به متر با موفقيت فاصله داريد .... مطمئن باشيد .
صفحه ها: 1 2 3 4 5 6 7
لینک مرجع