سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران

نسخه کامل: راز موفقیت تو چیست؟!
شما در حال مشاهده نسخه تکمیل نشده می باشید. مشاهده نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
صفحه ها: 1 2
راز موفقیت از زبان اساتید انجمن،بزرگان علم اقتصاد،و سرمایه در این تاپیک..
مرد جوانی از سقراط پرسید راز موفقیت چیست؟ سقراط به او گفت: "فردا به كنار نهر آب بیا تا راز موفقیت را به تو بگویم." صبح فردا مرد جوان مشتاقانه به كنار رود رفت.سقراط از او خواست كه دنبالش به راه بیفتد. جوان با او به راهافتاد. به لبه رود رسیدند و به آب زدند و آنقدر پیش رفتند تا آب به زیر چانه آنها رسید. ناگهان سقراط مرد جوان را گرفت و زیر آب فرو برد.جوان نومیدانه تلاش كرد خود را رها كند، امّا سقراط آنقدر قوی بود كه او را نگه دارد. مرد جوان آنقدر زیر آب ماند كه رنگش به كبودی گرایید و بالاخره توانست خود را خلاصی بخشد.همین كه به روی آب آمد، اولین كاری كه كرد آن بود كه نفسی بس عمیق كشید و هوا را به اعماق ریه اش فرو فرستاد. سقراط از او پرسید "زیر آب چه چیز را بیش از همه مشتاق بودی؟" گفت، "هوا." سقراط گفت: "هر زمان كه به همین میزان كه اشتیاق هوا را داشتی موفقیت را مشتاق بودی، تلاش خواهی كرد كه آن را به دست بیاوری؛ موفقیت راز دیگری
خود را باور کنو قدمی بردار....سرهنگ ساندرس یک روز در منزل نشسته بود در این میان نوه اش آمدو گفت: بابابزرگ این ماه برایم یک دوچرخه میخری؟او نوه اش را خیلی دوست می داشت، گفت: حتماً عزیزم، حساب کرد ماهی ۵۰۰ دلار حقوق بازنشستگی میگیرم و حتی در مخارج خانه هم می مانم. شروع کرد به خواندن کتاب های موفقیت.در یکی از بندهای یک کتاب نوشته بود: قابلیت هایتان را روی کاغذ بنویسید. او شروع کرد به نوشتن.دوباره نوه اش آمد و گفت: بابا بزرگداری چه کار می کنی؟پدربزرگ گفت: دارم کارهایی که بلدم را مینویسم. پسرک گفت: بابابزرگ بنویس مرغ های خوشمزه درست می کنی. درست بود. پیرمرد پودرهایی رادرست می کرد که وقتی به مرغ ها میزد مزه مرغ ها شگفت انگیز می شد.او راهش را پیدا کرد. پودر مرغ را برای فروش نزد اولین رستوران برد اما صاحب آنجا قبول نکرد، دومین رستوران نه، سومین رستوران نه، او به ۶۲۳ رستوران مراجعه کرد و ششصدوبیست و چهارمین رستوران حاضر شد از پودر مرغ استفاده کند.امروز کارخانه پودر مرغ کنتاکی در ۱۲۴ کشور دنیا نمایندگی دارد و اگر درآمریکا کسی بخواهد عکس سرهنگساندرس و پودر مرغ کنتاکی را جلوی در رستورانش بزند، باید ۵۰ هزار دلار به این شرکت پرداخت کند.
لو هولتز:
به نظر من همه باید برای یک بار هم که شده طعم شکست را بچشند چون شکست درس های زیادی را به ما می آموزد.
یک شوخی آموزنده!!
داستان شما می توانیدپدر: دوست دارم با دختری به انتخاب من ازدواج کنیپسر: نه من دوست دارم همسرم را خودم انتخاب کنمپدر: اما دختر مورد نظر من ، دختربیل گیتس استپسر: آهان اگر اینطور است ، قبول است...پدر به نزد بیل گیتس می رود و می گوید:پدر: برای دخترت شوهری سراغ دارمبیل گیتس: اما برای دختر من هنوز خیلی زود است که ازدواج کند.پدر: اما این مرد جوان قائم مقام مدیرعامل بانک جهانی استبیل گیتس: اوه، که اینطور! در این صورت قبول است...بالاخره پدر به دیدار مدیرعامل بانک جهانی می رودپدر: مرد جوانی برای سمت قائم مقام مدیرعامل سراغ دارممدیرعامل: اما من به اندازه کافی معاون دارم!پدر: اما این مرد جوان داماد بیلگیتس است!مدیرعامل: اوه، اگر اینطور است، باشدو معامله به این ترتیب انجام می شود...نتیجه اخلاقی:حتی اگر چیزی نداشته باشید باز هم می توانیدچیزهایی بدست آورید. اما باید روش مثبتی برگزینید.فقط بايدخواست و جذب كرد!!!!!!!!
درس زندگی از تولد پروانه
یک روز سوراخ کوچکی در یک
پیله ظاهر شد. شخصی نشست و چند ساعت به جدال پروانه برای خارج شدن ازسوراخ کوچک ایجاد شده درپیله نگاه کرد. سپس فعالیت پروانه متوقف شد و به نظر رسید تمام تلاش خود را انجام داده و نمی تواند ادامه دهدآن شخص تصمیم گرفت به پروانه کمک کند و با قیچی پیله را باز کرد. پروانه به راحتی از پیله خارج شد اما بدنش ضعیف و بالهایش چروک بود.آن شخص باز هم به تماشای پروانه ادامه داد چون انتظار داشت که بالهای پروانه باز، گسترده و محکم شوند و از بدن پروانه محافظت کنند.هیچ اتفاقی نیفتاد!در واقع پروانه بقیه عمرش به خزیدن مشغول بود و هرگز نتوانست پرواز کند.چیزی که آن شخص با همه مهربانیش نمیدانست این بود که محدودیت پیله و تلاش لازم برای خروج از سوراخ آن، راهی بود که خدا برای ترشح مایعاتی از بدن پروانه به بالهایش قرار داده بود تا پروانه بعد از خروج از پیله بتواند پرواز کند.
نکته ها:گاهی اوقات تلاش تنها چیزیست که در زندگی نیاز داریم.اگر خدا اجازه می داد که بدون هیچ مشکلی زندگی کنیم فلج می شدیم، به اندازه کافی قوی نبودیم و هرگز نمیتوانستیم پرواز کنیم.من قدرت خواستم و خدا مشکلاتی در سر راهم قرار داد تا قوی شوم.
من دانایی خواستم و خدا به من مسایلی داد تا حل کنم.
من سعادت و ترقی خواستم و خدا بهمن قدرت تفکر و قوت ماهیچه داد تا کار کنم.
من جرات خواستم و خدا موانعی سر راهم قرار داد تا بر آنها غلبه کنم.
من عشق خواستم و خدا افرادی به من نشان داد که نیازمند کمک بودندمن محبت خواستم و خدا به من فرصتهایی برای محبت داد.»
من به هر چه که خواستم نرسیدم ...اما به هر چه که نیاز داشتم دست یافتم«
بدون ترس زندگی کن، با همه مشکلات مبارزه کن و بدان که میتوانی بر تمام آنها غلبه کنی
یک پسر تگزاسی برای پیدا کردن کار از خانه به راه افتاده و به یکی از این فروشگاهای بزرگ که همه چیز میفروشند (Everything under a roof) در ایالت کالیفرنیا میرود.

مدیر فروشگاه به او میگوید: یک روز فرصت داری تا به طور آزمایشی کار کرده و در پایان روز با توجه به نتیجه کار در مورد استخدام تو تصمیم میگیریم.

در پایان اولین روز کاری مدیر به سراغ پسر رفت و از او پرسید که چند فروش داشته است؟

پسر پاسخ داد که یک فروش.

مدیر با تعجب گفت: تنها یک فروش؟

بی تجربه متقاضیان در اینجا حدقل ١٠ تا ٢٠ فروش در روز دارند.

حالا مبلغ فروشت چقدر بوده است؟

پسر گفت: 134999.50 دلار.

مدیر تقریبا فریاد کشید: 134999.50 دلار؟

مگه چی فروختی؟

پسر گفت: اول یک قلاب ماهیگیری کوچک فروختم، بعد یک قلاب ماهیگیری بزرگ، بعد یک چوب ماهیگیری گرافیت به همراه یک چرخ ماهیگیری ۴ بلبرینگه.

بعد پرسیدم کجا میرید ماهیگیری؟ گفت: خلیج پشتی. من هم گفتم پس به قایق هم احتیاج دارید و یک قایق توربوی دو موتوره به او فروختم.

بعد پرسیدم ماشینتان چیست و آیا میتواند این قایق را بکشد؟ که گفت هوندا سیویک. پس منهم یک بلیزی 4WD به او پیشنهاد دادم که او هم خرید.

مدیر با تعجب پرسید: او آمده بود که یک قلاب ماهیگیری بخرد و تو به او قایق و بلیزر فروختی؟

پسر به آرامی گفت: نه، او آمده بود یک بسته ن... .... بخرد که من گفتم پس گند زده شده به آخر هفته ات. بیا یک برنامه ماهیگیری ترتیب بدهیم.!!!!!!!!
هر گاه خبرهای بد را به عنوان یك نیاز به تغییر و نه یك خبر منفی پذیرفتید، شما از آن شكست نخورده اید، بلكهچیزهای تازه ای از آن آموخته اید.
بیل گیتس
رموز موفقیت:
http://www.khoshfekri.com/?cat=433
بیل گیتس، موسس مایکروسافت: تقلید کردن بهتر از نوآوری
استبیل گیتس، یکی از موفق ترین شرکت های دنیا با اعتبار 67 میلیارد دلاری را تحت لیسانس سیستم عامل IBM ساخت. حقیقت این است که این نرم افزار با تقلید از کدهای فرد دیگری ساخته شده است. مایکروسافتِ گیتس فاکتور نوآوری را در کارنامه خود کم داشت. به همین دلیل، نرم افزار شرکت دیگری را با قیمت 25 هزار دلار خرید.وقت گیتس نرم افزار دست دوم را به دست آی.بی.ام رساند، این نرم افزار باگ های زیادی داشت و مهندسان IBM آن را دوباره از نو بازنویسی کردند. اما پس از سی و سه سال، دیگر کسی به این مساله اهمیتی نمی داد.
ابتکار به اندازه استفاده به موقع و هوشمندانه از ایده های دیگران اهمیت ندارد.
صفحه ها: 1 2
لینک مرجع