سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران
دیوار ذهنی - نسخه قابل چاپ

+- سایت کارآفرینی میلیاردرهای آینده ایران (http://forum.unc-co.ir)
+-- انجمن: روانشناسی (/forumdisplay.php?fid=106)
+--- انجمن: روانشناسی شخصی (/forumdisplay.php?fid=37)
+---- انجمن: دیوار ذهنی (/forumdisplay.php?fid=66)
+---- موضوع: دیوار ذهنی (/showthread.php?tid=487)

صفحه ها: 1 2 3 4 5 6 7


دیوار ذهنی - jahanagahi - 07-23-2011 08:12 PM

ما تنها نیستیم و همیشه مهمانی با ما است که بعضی وقتها می توانیم با او حرف بزنیم. از او سئوال کنیم و یا او از ما سئوال کند و آن مهمان ضمیر ناخودآگاه ما است. و همین است که برایمان در کارها باید و نباید مطرح میکند. من تصمیم میگیرم خودروی بگیرم 300میلیون تومان و او سریع با من حرف می زند و حتی صدای او را در خود می شنوم که میگوید نمی توانی و....(دیوار ذهنی)
باید با این مهمان مدارا کنیم و قبل از اینکه او ما را به زانو درآورد ما او را مطیع خود کنیم.با او دوست باشیم و باهم هماهنگ.
ساده نیست ولی غیرممکن هم نیست. افراد میلیاردر مطرح توانسته اند او را به زانو درآورند.

شما می توانید؟
لطفا در رابطه با این موضوع دیدگاه های خود را بنویسید.شما که دراین انجمن ثبت نام کرده اید موفق هستید, موفقتر باشید.


RE: دیوار ذهنی - mhdi855 - 07-23-2011 10:07 PM

این خیلی جالب
خیلی وقتا حتی صداش را هم میشنوم که منو از انجام بعضی کارا منع میکنه بعضی وقتی خوبه وبعضی وقتا هم بد

گاهی توصیف چگونگی و چرایی این حس درونی بسیار مشکل است، اما ما میدانیم که: دوستمان تمام حقیقت را به ما نمیگوید، برنامه تعطیلات را برای دو هفته آینده بگذاریم خوب است نه ماه آینده و تغییر شغل از کار A به کار B برایمان رضایت بیشتری به همراه خواهد داشت.
هر کسی این حس را به نامی میشناسد، نوعی غریزه، پیشگویی یا تنها یک احساس خاص، این حس، همان شهود و درک بی واسطه شما از وقایع است و هنگامی که این صدای کوچک ذهن شما را تسخیر میکند میتواند گیج کننده، بازدارنده و حتی ترسناک باشد.
لین رابینسون (Lynn Robinson)، نویسنده کتاب "شهود ربانی: راهنمای شما در بنا کردن زندگی محبوبتان" (Divine Intuition: Your Guide to Creating a Life You Love) درباره برقراری ارتباط و اعتماد به این حس درونی توضیحاتی داده است. شهود، درست مانند یک سیستم مسیریاب درونی است. زمانی که بدانید مقصدتان کجاست، این سیستم راه رسیدن به آنرا به شما نشان خواهد داد.
۱) ذهن خود را آرام کنید تا صدای درونی خود را بشنوید.
کمتر پیش می آید که ما صدای درون خود را در لحظه ای که به آن نیاز داریم بشنویم. هنگامی که تحت فشار و عصبی هستید، صداهای آزار دهنده دیگری (همسر، مادر، رئیس و...) ندای درونتان را در خود غرق میکند و این احتمال وجود دارد که با امواج شدید "بایدها" به سمت نادرستی حرکت کرده و ندانید واقعا چه میخواهید. ذهن ما در زمانی که مشغول استراحت بوده و آرامش دارد بسیار بیشتر از زمانی که در اوج یک واقعه پرتنش واقع شده شفاف و دقیق است.
پس با درنظر گرفتن زمانهایی برای خارج شدن از حال و هوای وظایف زندگی، این آرامش ذهنی را برای خود ایجاد کنید. برای قدم زدنی کوتاه از خانه یا محل کار خود خارج شوید یا پنج دقیقه درب اتاق خود را بسته، در آرامش فکر کنید. اگر عادت کنید با درون خود همراه شوید، خواهید توانست با ذهنی باز و همراه با آرامش در مقابل منفی بافیها و "بایدها" ایستادگی کرده و صدای درون خود را بشنوید.
۲) پرسشتان را از ندای درونتان بپرسید و به پاسخ آن عمل کنید
برای ایجاد اعتماد به حس درونی خود در زمان مواجهه با تصمیمات مهم، آنرا در مورد مسائل کم خطر بیازمایید. در مورد امور روزانه سرسری تصمیم نگیرید و توجه کامل خود را به آنها معطوف کنید.
به جای اینکه از خود بپرسید شام چی داریم؟ فکر کنید چه غذایی برای شام دلچسب تر است؟ سپس به سراغ موضوعات جدیتر بروید: چگونه میتوان کاری کنم که دخترم انقدر خجالتی نباشد؟ آیا با زندگی در نزدیکی خانواده شادتر خواهم بود؟ این پرسشها را در پس ذهن خود نگه دارید و هنگامی که حس شهود به سراغتان آمد، آنها را مطرح کنید.
هنگامی که به راهنمایی خواستن خو گرفتید، به آن ادامه دهید و گام به گام پیش بروید. به گفته رابینسون :"افراد از پیروی حس درونی خود واهمه دارند زیرا این کار به تغییر منجر میشود." اما تغییر لزوما نباید آنی باشد. اگر ندای ذهنتان میگوید زمان تغییر شغل فرا رسیده است، یک راست به دفتر رئیس نروید و استعفا بدهید، بلکه ابتدا رزومه خود را به روز درآورده و تحقیق کنید که درحال حاضر کار مناسب و بهتر وجود دارد یا خیر.
۳) احساس واقعی درک درونی را بشناسید
درک درونی-شهود یا صدای درون- نوعی بینش سریع و آنی معنا شده است، اما این حالت با واکنشهای سریع مرتبط با ترس، خشم و اندوه متفاوت است. برای مثال، یکی از همکاران جدیدتان از شما دعوت میکند که یک قهوه با او بنوشید و شما بلافاصله این دعوت را رد میکنید.
رد دعوت او به این دلیل نیست که ندای درونتان میگوید: "از او خوشم نمی آید"، بلکه این ترس شماست که میپرسد: "نکند او از من خوشش نیاید".دفعه بعد، هنگامی که در چنین موقعیتی قرار گرفتید، به جای پاسخ فوری، پاسخ دادن را به بهانه چک کردن برنامه کارتان کمی عقب بیاندازید و از خودتان بپرسید که آیا این همکار تازه، میتواند دوست جدیدی هم باشد؟
۴) جنبه منطقی خود را از دست ندهید
رابنسون میگوید:"من هرگز به مردم نمیگویم که تنها بر حس درونی خود اتکا کنند. همه ما دارای جنبه های عقلانی و منطقی هستیم که وجودشان دلیلی دارد." پس، به ندای درون خود اعتماد کنید و واقعیات را نیز بسنجید.
برای مثال، اگر قصد جابجایی دارید و احساس میکنید در یک شهر خاص خوشبخت خواهید بود، ابتدا گشتی در آن بزنید، از هزینه زندگی، امکانات شغلی و همچنین شرایط مدارس آن باخبر شوید و ببینید که با توجه به این اطلاعات همچنان ذوق جابجایی در وجودتان هست یا خیر.
۵) به خود اعتماد داشته باشید
این کار مشکل تر از آنست که تصور میکنید. هرچه باشد، مگر ما که هستیم که بتوانیم تمام پاسخها را بدانیم؟ اما، ۶۲ درصد از مدیران موفق در یک نظرخواهی اعلام کرده اند که بیشتر تصمیمات خود را بر اساس ندای درون خود به انجام رسانده اند.
از دفعاتی که بر اساس شهود عمل کرده و نتیجه درست از کار درآمده، فهرستی تهیه کنید و هر زمان که احساس عدم اطمینان داشتید به آن مراجعه کنید. هرچه بیشتر در زمینه تشخیص، گوش سپردن و عمل کردن به ندای درون خود تمرین کنید، بیشتر به آن اطمینان یافته و به ساختن زندگی محبوب خود نزدیکتر میشوید.

msn.com
سایت فریا


RE: دیوار ذهنی - jahanagahi - 07-29-2011 11:41 PM

خیلی خوب بود. عزیزان انجمن لطفا مطالعه فرمائید.
با اجازه ادمین عزیز:
عزیزان لطف کنید در رابطه با دیوار دهنی مطلبی تهیه فرمائید. به بهترین مطلب با تشخیص ادمین عزیز یک عدد شارژ ایرانسل یا همراه اول به مبلغ 100000ریال ارسال می شود.
مهلت ارسال : 1390/05/31
موفقتر باشید.



RE: دیوار ذهنی - کامیار کاظمی - 07-29-2011 11:52 PM

(07-29-2011 11:41 PM)jahanagahi نوشته شده توسط:  خیلی خوب بود. عزیزان انجمن لطفا مطالعه فرمائید.
با اجازه ادمین عزیز:
عزیزان لطف کنید در رابطه با دیوار دهنی مطلبی تهیه فرمائید. به بهترین مطلب با تشخیص ادمین عزیز یک عدد شارژ ایرانسل یا همراه اول به مبلغ 100000ریال ارسال می شود.
مهلت ارسال : 1390/05/31
موفقتر باشید.

جناب قربانیان با اجازه شما این موضوع را به یک تایپیک جدا منتقل میکنم و بنر آن را در سایت قرار می دهم.
انتقال به :

http://forum.unc-co.ir/showthread.php?tid=486


RE: دیوار ذهنی - jahanagahi - 12-16-2011 06:39 PM

(07-23-2011 08:12 PM)jahanagahi نوشته شده توسط:  ما تنها نیستیم و همیشه مهمانی با ما است که بعضی وقتها می توانیم با او حرف بزنیم. از او سئوال کنیم و یا او از ما سئوال کند و آن مهمان ضمیر ناخودآگاه ما است. و همین است که برایمان در کارها باید و نباید مطرح میکند. من تصمیم میگیرم خودروی بگیرم 300میلیون تومان و او سریع با من حرف می زند و حتی صدای او را در خود می شنوم که میگوید نمی توانی و....(دیوار ذهنی)
باید با این مهمان مدارا کنیم و قبل از اینکه او ما را به زانو درآورد ما او را مطیع خود کنیم.با او دوست باشیم و باهم هماهنگ.
ساده نیست ولی غیرممکن هم نیست. افراد میلیاردر مطرح توانسته اند او را به زانو درآورند.

شما می توانید؟
لطفا در رابطه با این موضوع دیدگاه های خود را بنویسید.شما که دراین انجمن ثبت نام کرده اید موفق هستید, موفقتر باشید.

عامل موفقیت شکستن دیوار ذهنی است . باشکستن این دیوار می توان به هر هدفی رسید.مخصوصا این مطلب را دوباره مطرخ کردم چون پیش نیاز موفقیت و رسیدن به هدف است.




RE: دیوار ذهنی - بهداد - 07-02-2012 12:40 PM

هر انسانی از زمان پیدایش دو ضمیر متولد میگردد : خود اگاه - ناخودآگاه
ولی اینکه بحث دیوار ذهنی را مطرح مکنیم از چند بعد میتوان بررسی کرد اما آنچیزی که من دوست دارم بطور علمی بحث کنم این است که نام دیگر ضمیر ناخودآگاه را دیوار ذهنی نگذارم . من نام دیگر دیوار ذهنی را < باورهای محدود > میگذارم ( همان مانعی مهمی که در قانون جذب همیشه مطرح است )
باور محدود میتونه از جامعه - زندگی - محرکهای محیطی - نزدیکان و خانواده و هر چیز مرتبط به زندگی مان نشات بگیره
خوب اگر در مجمع عمومی ( مترو ) وارد بشوید قطعا مردمی بی حوصله - شاکی - همیشه در حال شکایت - بی ادب و ... را خواهید دید آیا علت را ریشه یابی کرده اید ؟؟؟
اگر تحقیق روانشناسان یا حتی خودتون را نسبت انها را مطالعه کنید متوجه می شوید یکی از بزرگترین علتهای آن باورهای محدود آنهاست . بزارید کمی بیشتر توضیح بدم از خودم مثال میزنم :
همیشه پدرم در مورد کامپوتر و پول دید بسیار منفی داشت و دائما به من میگفت :
پول علف خرسه و براش جون میکنم تا به دست بیارمش
یا
کامپیوتر دستگاه جلف بازی و عامل فساد در جوانان هستش
خوب اینها باورهای محدود ذهنی بود که از بچگی به من تزریق میشد . باورهای محدود همون افکار تکراری هستند که مانع رسیدن شما به خواسته هایتان میشود که باعث احساس کمبود در شخص می شوند اما به ایده ی من ضمیر ناخودآگاه بحثش با دیوار ذهنی خیلی فرق میکنه
نمونه هایی از جملات باور محدود :
بعد از ترک سیگار چاق میشوم
وزن کم کردن خیلی دشوار است
دیگر زوج یا همسر خوب در دنیا پیدا نمی شود
عشق افسانه است
پول مثل چرک کف دست است
ثروتمند شدن فقط از راه خلاف امکان پذیره
و ..........

با سپاس فراوان از شما


RE: دیوار ذهنی - jahanagahi - 10-09-2012 01:36 AM

در ایران انجمن مقاله ای نوشتم راجع به دیوار ذهنی.عزیزی نوشت :
-------------------------------
با اجازه همه دوستای گلم و سروران عزیز و استاد مهربونم، بابا هوشنگ گل...

من شخصا" به این باور رسیدم...طی اتفاقات خاصی که توو زندگیم افتاد و باعث شد زندگیم به نوعی خراب بشه...البته اتفاقات همیشه خواهند افتاد و زندگی هم در جریانه.این ما هستیم که زندگی و اینده ای رو داریم رو میسازیم......

در واقع دید ما به زندگی و نگرش ما باعث خواهند شد که آینده مون رو شکل بدیم و این به اراده و ایمان ما بستگی داره که چقد روش کار کرده باشیم...

نمیخوام همینجوری یه مطلبی گفته باشم صرفا" واسه تایید یا ظاهر سازی.بلکه چیزایی که میگم رو خودم شخصا" بهشون رسیدم.

من بعد اتفاقی که برام افتاد فهمیدم نباید در وهله اول ایمانمو تحت هیچ شرایطی از دست ندم...همیشه مشکلات زندگی وجود دارند و به نوعی شیرنی زندگی به خاطر وجود همین چیزهاست...اگر تلخی ها و غصه ها نباشن ، هیچ وقت خوشی ها و زیبایی های زندگی به چشم نخواهند امد...

اما میزان تلخی ها و خوشی هارو خودمون تعیین میکنیم.خودمون میخوایم این باشیم.اما اگر بدونیم با یه تغییر کوچیک توو احساساتمون تنها یک تغییر کوچیک چه چیزهای خوب و مثبتی رو میتونیم جذب کنیم،اونوقت دیگه هیچ وقت از نا امیدی ها و سختی ها دم نخواهیم زد.

اما این تغییر حس نیاز به زمان داره و تمرکز و اینکه احساساتمون رو خوب بشناسیم و بنویسیم و به اونا جامه عمل بپوشونیم.

کار کنیم روو احساسات و افکارمون و بتونیم حس ها ،عواطف و تفکراتمون رو به سمت خوشی ها و زیبایی ها و اهدافمون سوق بدیم.پس میتونیم موفق باشیم.چون مطمئنم افکار تبدیل میشوند به اجسام...

ما زندگی و اینده مون رو میتونیم به طرز خارق العاده ای تغییر بدیم.اما باید بدونیم چی میخوایم و بدونیم از کجا شروع کنیم.نیازی نیست حتما" از موضوع خاصی شروع کنیم.میتونیم با یک شکر گذاری از داشته هامون شروع کنیم.وقتی از داشته هامون خوشحال باشیم و شکر گذار،کائنات هم در برابر تشکر ما نعمت های بیشتری در اختیارمون خواهند گذاشت.و اما یک نکته ای هست که اونم اینه که باید در نظر داشته باشیم شاید در دفعات اولیه به خواسته مون نرسیم...اما دلسردی نباید به خودمون راه بدیم.شاید بپرسیم پس کجاست،چرا نمیاد،من که طلب کردم.اما این فقط کافی نیست.موضوع اصلی خواستن و حس کردن هستش.

و میبینیم به مرور زمان خیلی چیزها که شاید روزی برامون ارزو بود برامون به وجود اومد.پس شدنیه.فقط باید خوب بخوایم و بدوینم که چی میخوایم.

کافیست به خوشی ها فکر کنید...کم کم درهایی به رویتان باز خواهد شد که دیگر هیچ دیواری نیست.....(چرچیل)



دیوار ذهنی - f.jafarankorjan - 10-18-2012 10:12 AM

زندانی بدون ديوار

بعد از جنگ آمریکا با کره، ژنرال ویلیام مایر که بعدها به سمت روانکاو ارشد ارتش آمریکا منصوب شد، یکی از پیچیده ترین موارد تاریخ جنگ در جهان را مورد مطالعه قرار میداد.

حدود هزار نفر از نظامیان آمریکایی در کره، در اردوگاهی زندانی شده بودند که از استانداردهای بین المللی برخوردار بود.

زندان با تعریف متعارف تقریباً محصور نبود. آب و غذا و امکانات به وفور یافت میشد. از هیچیک از تکنیکهای متداول شکنجه استفاده نمیشد. اما بیشترین آمار مرگ زندانیان در این اردوگاه گزارش شده بود.

زندانیان به مرگ طبیعی میمردند. امکانات فرار وجود داشت اما فرار نمیکردند. بسیاری از آنها شب میخوابیدند و صبح دیگر بیدار نمیشدند. آنهایی که مانده بودند احترام درجات نظامی را میان خود رعایت نمیکردند‏ و عموماً با زندانبانان خود طرح دوستی میریختند.

دلیل این رویداد، سالها مورد مطالعه قرار گرفت و ویلیام مایر نتیجه تحقیقات خود را به این شرح ارائه کرد:



‏در این اردوگاه، فقط نامه هایی که حاوی خبرهای بد بودند به دست زندانیان رسیده میشد، نامه های مثبت و امیدبخش تحویل نمیشدند.

هرروز از زندانیان میخواستند در مقابل جمع، خاطره یکی از مواردی که به دوستان خود خیانت کرده اند یا میتوانستند خدمتی بکنند و نکرده اند را تعریف کنند.

هرکس که جاسوسی سایر زندانیان را میکرد، سیگار جایزه میگرفت. اما کسی که در موردش جاسوسی شده بود هیچ نوع تنبیهی نمیشد. همه به جاسوسی برای دریافت جایزه (که خطری هم برای دوستانشان نداشت) عادت کرده بودند.

تحقیقات نشان داد که این سه تکنیک در کنار هم، سربازان را به نقطه مرگ رسانده است.

با دریافت خبرهای منتخب (فقط منفی) امید از بین میرفت.
با جاسوسی، عزت نفس زندانیان تخریب میشد و خود را انسانی پست می یافتند.
با تعریف خیانتها، اعتبار آنها نزد همگروهی ها از بین میرفت.

و این هر سه برای پایان یافتن انگیزه زندگی، و مرگ های خاموش کافی بود.

این سبک شکنجه، شکنجه خاموش نامیده میشود.

این روزها همه فقط خبرهای بد میشنوند شما چطور؟
این روزها هیچکس به فکر عزت نفس نیست شما چطور؟
این روزها همه در فکر زیرآب زدن بقیه هستند شما چطور؟

بیایید از شکنجه خاموش رها شویم


RE: دیوار ذهنی - jahanagahi - 10-18-2012 02:09 PM

دیوارهای ذهنی زندانیان را روز به روز محکمتر کرده اند.


RE: دیوار ذهنی - mohammad62 - 10-19-2012 12:36 AM

تحقیق جالبی تشکر از جناب جعفران